آورد ه اند که حضرت ابراهیم (ع)هیچ گاه تنها بر سفره غذا نمی نشست از قضا روزی تنها بودی بر سر بازار رفت ومسافری
را به خانه آورد هنگام صرف نهار مسافر خدا را یاد نکردی حضرتش علت را جویا شد معلوم شد که مشرک است عذر اورا
خواست مسافر روانه شدی از سوی پروردگار حل و اعلی وحی آمدی با ابراهیم چرا بنده مارا راندی این چه معاملت بود
باوی کردی هفتاد سال مهمان ما بود یک شب طاقت نیاوردی حضرتش سراسیمه به بازار شدی در پی مسافر اورا یافتی وبر
سفره خواندی مسافر دعوت اجابت کردی وعلت دگرگونی حال را جویا شدی حضرت ابراهیم (ع) فرمودند خداوند مرا به دنبال
تو فرستاد مرد مشرک چون حال بدید گفت خداوند تو بدین کرامت سزاوار پرستش است دینت بر من عرضه کن .
ازآب هم مضایقه کردند کوفیان
خوش داشتند حرمت مهمان کربلا