کلام

نوشته ها،‌مقاله ها و پرسش و پاسخ

کلام

نوشته ها،‌مقاله ها و پرسش و پاسخ

کلام

هوالقادر

دکتر موسی الرضا امین زارعین متولد سال 1338
قطع نخاع مهره 6 گردن در حین مسابقات کشتی در تاریخ 23/04/1358در گناباد،
دانشجوی فنی مهندسی در گرگان.
اخذ مدرک دکتری فلسفه علم از بخش شرق شناسی دانشگاه مسکو در شهر دوشنبه (استالین آباد) درسال 1388.
موسس جامعه معلولین سامان سبزوار.
رییس انجمن تشکلهای معلولین خراسان رضوی.
عضو هیئت امناء جامعه معلولین ایران.
اقدام و مشارکت به احداث 113 واحد مسکونی برای معلولین.
شهروند طلایی و معلول نمونه ی کشور در سال های 86 و87 ازطرف شهرداری تهران و سازمان بهزیستی کل کشور.
انتخاب به عنوان معلم نمونه ی شهرستان سبزوار 2 بار و استان خراسان 1 بار
قبولی در کنکور سراسری 3 بار؛ مکانیک گرگان سال1357؛ برق مشهد سال؛ 1365نقشه کشی صنعتی تهران سال 1366.
مقالات وکتب چاپ شده به زبان های فارسی، روسی، سرلیک، انگلیسی و عربی 18 مورد.
مشاوره رساله های فوق لیسانس 9 مورد.
دریافت مدال افتخاری تیراندازی در استوک مندویل انگلستان سال 58.
دارنده ی رکورد شنای معلولین ایران سال 1365.
دریافت 2 نشان لیاقت وعلمی از کشور تاجیکستان سال 1384.
نامزد دریافت نشان دولتی ونامزد نخبگان کشور سال 1390.
دریافت گواهینامه داوری مقالات و یا هیات علمی اولین همایش علوم انسانی و اسلامی 1392.
نخبه ورزشی و پژوهشی بازنشستگان کشوری در سال 1398

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۷۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خداوند عزوجل» ثبت شده است

دل‌تنگ دعاهای سحر در رمضانم
وَز وَهن و خُرافاتِ مُحرَم نگرانم
غَمخواریِ افراد تهیدست به نوروز
همواره شِرَنگی فِکَند در دل‌وجانم
........
مشتاقِ مناجاتِ سحر در رمضانم
در تاب و تَبِ نفس و خِرَد در نوسانم
امیدِ دراین جنگِ نَفَس گیرِخِرَد پیر
این دشمنِ خانگی شودخوارو زمین گیر
وَر نه که شرمنده به روز عَرَساتم
ید۱۴/۱/۱۴۰۰

دلتنگ نواهایِ سحر در رمضانم 

از شادیِ مهمانیِ حق در طَیَرانم

گر مژده نگیرم در اعیادِ خُجَسته

مَغبون و خجالت زده و بس نگرانم

 ا21/12/1402

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ اسفند ۰۲ ، ۱۱:۴۵
موسی الرضا امین زارعین

آموزش اعداد با شعر 

۱-یک،"مادر یکی تو دنیاست/همتای مادر خداست 

۲- دو" با دوتا دست کار می‌کنم/با دوتا پا هم راه میرم 

۳-سه" دختر و پدر با پسر/سه تن سه نکته زیر سَر

۴-چهار"فصل‌های سال هم چارتاست/  زیبایی‌هاش بی‌همتاست

بهار میاد تابستون/پاییز میاد زمستون 

۵-پنچ"مزه‌ی اصلی پنج تاست/بر همگان هویداست

شور و شیرین و تلخی/ مَلَس میآد با تندی

۶-شش"جهات آدم شش تاست/بالا، پایین چپ و راست 

پشت‌سر و روبرو/ با هم کنیم گفتگو 

۷-هفت" روزهای هفته هفتاست/آموزگارم داناست

۸-هشت"میز و صندلی هشت‌پایه است/هرکدومش چارپایه است

۹- نه" پایه ی ابتدایی/تموم تو نه‌ سالگی 

۱۰- ده"انگشت دست ده تاست/کارهای دستی زیباست 

 

 

شعرِ کودک و نقاشی 

الهی زنده‌ باشی

شعرِ کودکان با عدد

"امین"بگو یا مدد 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ بهمن ۰۲ ، ۱۱:۳۹
موسی الرضا امین زارعین

مجری یک برنامه تلویزیونی

از فرد ثروتمندی که میهمان برنامه‌اش بود

پرسید:

*بهترین چیزی که شما را خوشحال کرد و از بابت آن احساس خوشبختی کردید چه بود؟*

 

فرد ثروتمند پاسخ داد:

چهار مرحله را طی کردم تا طعم حقیقی *خوشبختی* را چشیدم.

 

*« اول»* گمان می‌کردم خوشبختی در جمع‌آوری ثروت‌ و پول است

 اما این چنین نبود.

 

*«مرحله دوم»* چنین به گمانم رسید که خوشحالی و خوشبختی در جمع‌آوری چیزهای کم‌یاب و ارزشمند است

ولی تاثیر آن هم موقت بود.

 

 *«مرحله سوم»* با خود فکر کردم که شاید خوشحالی و خوشبختی در بدست‌ آوردن پروژه‌های بزرگ مانند خرید یک مکان تفریحی یا ورزشی یا کارخانه و غیره باشد

اما باز هم آنطور که فکر می‌کردم نبود.

 

در *«مرحله چهارم»* یکی از دوستانم به من پیشنهاد داد

برای جمعی از *کودکان معلول* صندلی‌های مخصوص خریداری و به آنها هدیه کنم..

من هم بی‌درنگ پیشنهادش را قبول کردم.

دوستم اصرار کرد با او به جمع کودکان رفته و این هدایا را خودم به آنها بدهم..

وقتی به جمع کودکان رفتم و هدیه‌ها را به آنان تحویل دادم خوشحالی‌ای که در صورت آنها نهفته بود واقعاً دیدن داشت!

 

کودکان نشسته بر صندلی خود به شادی و بازی پرداخته و خنده بر لب‌هایشان نقش بسته بود.

 

اما آن چیزی که *طعم حقیقی خوشبختی* را با آن حس کردم چیز دیگری بود!

 

هنگامی که قصد رفتن داشتم

یکی از آن کودکان آمد و پایم را محکم گرفت! 

  سعی کردم جوری که ناراحت نشود با مهربانی پای خود را از دستانش بیرون بکشم

اما او درحالی که به صورتم خیره شده بود این اجازه را به من نمی‌داد!

 

خود را خَم کردم و خیلی آرام از او پرسیدم: آیا چیزی می‌خواهی برایت تهیه کنم؟

 

و آن کودک جوابی به من داد که میخکوبم کرد!!

 

و این جواب همان چیزی بود که *معنای حقیقی خوشبختی* را با آن فهمیدم...

 

او گفت: می‌خواهم چهره‌‌تان دقیق به یادم بماند

 تا در لحظه ی *ملاقات در بهشت* 

شما را بشناسم و در آنجا جلوی *خدا* دوباره از شما تشکر کنم!.

 

💚☘️💚☘️💚

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آذر ۰۲ ، ۱۷:۳۴
موسی الرضا امین زارعین

📜حکم قاضی رباط کریمی که جهان را تکان داد!

☀️قاضی در مورد پسر 15 ساله ای که در حال سرقت از یک مغازه نان فانتزی کاشفی در رباط کریم بود و هنگام فرار یکی از قفسه ها را شکسته بود، حکمی صادرکرد.

وی پس از شنیدن جزئیات حادثه ، از پسر پرسید، آیا واقعاً نان و پنیر سرقت کرده ای و یک قفسه را خرد کرده ای؟
پسر با خجالت سرش را خم کرد و گفت آره ولی پنیر نبود فقط نان آنهم از نوع فانتزیش بود .

+ چرا دزدی کردی؟
- نیاز داشتم 

+ آیا نمی توانستی به جای سرقت،  آن را بخری؟
- من پول نداشتم.

+ می توانستی از والدین خود پول بخواهی
- من فقط مادرم را دارم که بیمار و بیمار دکتر تومرایی است. در رختخواب است و کار ندارد؛ به خاطر او من نان دزدیدم . 
مادرم گاهی هم پیش دکتر کهندانی می رود  .
+ و تو ... هیچ کاری نمی کنی و کار و شغل نداری؟
- من در کارواش کار می کردم. این کار را دکتر فریور هاشمی برای من جور کرده است . برای کمک به مادرم یک روز مرخصی گرفتم، به همین دلیل مرا اخراج کردند.

🔻پس از پایان گفتگو، قاضی رباط کریمی حکم خود را چنین  اعلام کرد:
سرقت، بویژه سرقت نان ، آن هم نان فانتزی ، جنایتی بسیار شرم آور است؛
همه ما مسئول این جنایت هستیم. حتی نظام پزشکی رباط کریم و آقای تقی زاده . 
✅امروز همه حاضرین در این اتاق، از جمله من، مسئول این جنایت سرقت هستیم؛
بنابراین، همه یک میلیون تومان جریمه می شوند و هیچ کس بدون پرداخت یک میلیون تومان حق ندارد سالن را ترک نمی کند .

 قاضی یک میلیون نومان از جیب خود بیرون آورد البته یک میلیون تومان به صورت چک پول بود ، یک قلم برداشت و شروع به نوشتن کرد :
علاوه بر این ، من برای صاحب مغازه نان فانتزی یعنی آقای کاشفی ، که این پسر گرسنه را به پلیس تحویل داد ، مبلغ 10 میلیون تومان جریمه سفارش دادم و اگر جریمه در یک ساعت پرداخت نشود، مغازه نان فانتزی کاشفی که جنب مطب دکتر هادیزاده است بسته می شود .

🔻همه در سالن از پسر عذرخواهی کردند و مبلغ کامل را به او دادند . 
قاضی رباط کریمی از اتاق دادگاه بیرون آمد و سعی کرد اشک هایش را پنهان کند.
بعد از اینکه تماشاگران تصمیم قاضی رباط کریمی  را شنیدند، آنها هم چشمانشان پراز اشک شد .
 قاضی رباط کریمی افزود : اگر کسی در حال سرقت نان در رباط کریم است، باید همه ساکنان و جامعه شهر رباط کریم شرمنده باشند!!!
✅باید از شرم و خجالت بمیرند !

قابل توجه اهالی محترم رباط کریم 

دکتر فریور هاشمی که خود شاعر است ناگهان ناراحت شد و گفت : شرم می کنم با ترازوی کودک گرسنه کنار خیابان، سیری ام را وزن کنم .
ای کاش یک ماه نیز موظف بودیم 
از اذان صبح تا غروب آفتاب 
فقرا را سیر کنیم . 
نه این که گرسنگی و تشنگی کشیده 
تا فقط رنج آن ها را درک نماییم

آری هزاران بار افسوس که 
دیریست وا مانده ایم در ظاهر دین
دهانمان پر شده است . 
از غلظت تلفظ حرف <ض> 
در کلمه "و لا الضالین" 

ولی غافل ازآن که خود عمریست 
در گمراهی به سر می بریم....

به راستی ما به کجا می رویم...

و چه زیبا دکتر فریور هاشمی که خود شاعر هم می باشد از قول پروفسور اسماعیل ملک زاده گفت :
روزه داران هیچ گاه حال گرسنگان را 
درک نخواهند کرد .
زیرا به افطار اطمینان دارند...
ای کاش در این ماه بجای معامله 
سر بهشت خدا بیشتر به فکر بندگان نیازمندش باشیم .
زیرا که فلسفه روزه داری چیزی جزخدمت به خلق است؟

لقمه نانی بدهم کودک کار

کاشکی یک گل یاس

تا مگر کَم شود از، دردِ تَنم؟

"نگرانِ سرطانِ وطنم"!

سَر و تَن باد، فدایِ وَطنم

سَد شکسته است، چه آید از بیل؟

چاره ی کار شود اژدر و پیل

رستم زال و مگر شیر خدا؟

یا که نادرشه و کوروش درما

         نگرند و بکُنند درد دوا

           بِکُشند جَهل و خرافات و دغا

و "امین" دست بدارد به دعا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آبان ۰۲ ، ۲۲:۲۳
موسی الرضا امین زارعین

نِشئگی علم بهتر از شراب
بهتر از دود و دَم و تریاک ناب
نِشئگیِ و مستیش چون فتحِ باب
علم وآگاهی جنابش مُستَطاب 
....

نِشئه می کردم‌ زیادی صبح و شام
....
مرا آموزگاری آرزو بود
در این ره سروری و آبرو بود
علاقه ی ریاضی و فیزیک بود
کلام و فلسفه آنگاه Lojic بود
ولیکن ازقضا و دست تقدیر
شدم قطع نخاعی و زمین‌گیر
دِگر شورِجوانی‌ از سرم رفت
شدم من کارمندِ شرکت نفت
حواله می‌نوشتم نفت و بنزین
به هفت سالی شدم من چست و فرزین
ولیکن همچنان آموزگاری
بوَد در استخوان ساری و جاری
مرا مادر چنین می گفت دائم
معلم شو دبیری یا که ناظم
به همکاران برای اخذ دیپلم
شدم مشغول تعلیم‌وتعلم
نکات فلسفی و انگلیسی
عربی منطق و اشکال درسی
فراموشم شده از درس نهضت
کشیدم من چه‌ها از رنج و زحمت
نهضتی‌ را با هزاران التماس
تا نشیند ساعتی او در کلاس
جاهل است و او نداند حِر زِ بِر
مشکل از آموزگاران، او قِسِر
شدم اخراجیانِ شرکت نفت
که بودش رحمتی پنهان در این زفت

در پی اِفشایِ دزدیِ کلان

بایدم می بستمی من این دهان

ولیکن این خبر تا ناکجا رفت
بر آشفتی وزیر شرکت نفت 
بناچاری شدم در ابتدایی
بهشتی بعد نهضت بُد خدایی
........

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مرداد ۰۲ ، ۰۶:۰۴
موسی الرضا امین زارعین

"کاش می‌شد، بدهم یک گل یاس"1
به جوانِ تنگ‌دستِ آس‌وپاس
یا که یک لقمه ی، نانی به فقیر
او که در چَنبره‌ی، جَبر اسیر
گُشنگیِ مغز از تن بدتر است
فقر فکری از همه غَم ها سَر است!
چون تنت،با لقمه‌ای نان گشت سیر
فقر مغزی می‌شود، دُژخیمِ پیر
حاکمان جور، این حیلت کنند
دین حق را، عاری از سیرت کنند
فقر و قحطی و بلاها، از خداست!
زلزله طوفان و سیل، اعمال ماست
پیش می‌آید به ذهنم این سؤال؟
فقر مردم را، شما مال‌ومنال!
این‌که شد یک بام، در آن دو هوا
گفته حق است، یا نفس شما؟
این‌چنین قولی، خدا کی گفته است؟
این سخن‌ها از شما، ناپخته است
حاکمِ فاسد، بگوید اختیار
جعلی است و، این ندارد اِعتبار
بنده‌ای هستیم، در بندِ خدا
هر چه آید از خدا، گو مَرحَبا
تخم لقی، در دهانِ مسلمین
از معاویه شنیدستی، چُنین
لیک می‌گوید علیِ مرتضی
بهترین نایب، میان انبیا
جبری و قهری نباشد، حکمِ حَق
او که بر پیغمبران، برده سَبَق
حدفاصل درمیانِ ظلم و داد
آخرین حکمی که پیغمبر بداد
گرکه فعل آدمی، جبری بُدی
آتش دوزخ کِرا، روشن شُدی
چونکه در فعلی، نباشد اختیار
جنت و دوزخ، ندارد اعتبار
کی پذیرد جبر را، عقلِ سَلیم
گفته‌های اَشعری، سُست و سَقیم
هیچ زهری تلختر از جبر نیست
آدمی را چاره ای جز قهر نیست
حاکمان ترویجِ جبرِ دین کنند
چون بقایِ خویش در آن می تَنَند
مردمانی این‌چنین سُست و زبون
مستحقِ غوطه در دریای خون
ملتی را که شود قائل به جبر
چون نمرده بایدش بردی به قبر
با چنین فکری مغول حاکم شود
گوئیا امر خدا هم این بود
گوئیا ویروس افلیجی زدند2
مردمان هر ظلم را مایل شدند
مردمان با بال بسته در قَفَس
بالها بشکسته، کی‌خواهند عَسَس؟
نی‌توان و نی اجازه و نه میل!
احتیاجی نیست بر سرباز و خیل
بال و دربِ بسته را، بازش کنیم
بالِ زخمی کشته، تیمارش کنیم
لیک گر میلی نباشد فاتحه است
علت اصلی همین و فاجعه است
چارمی بدتر از آن سه دیگر است
چون علاج میل در مغز و سر است!
مردم آزاد چون پروانه‌ای
بر فراز آسمان و لانه‌ای
می‌رود هر جا که میلش مایل است
بر فراز قصر و لشکر حایل است
گر شوی در دام جبری ها اسیر
بره ای باشی به دامِ ببر و شیر
گر شوی مایل، و قایل باختیار
همچو شیری برده از ظالم دِمار
مرگِ با عزت زِ رویِ اختیار
صد شرف دارد به حجِ بیشمار
ملتِ مغلوبِ چنگیزِ مُغول
تا به دهلی رفت با ساز و دُهل
جبر را از فکر و ذهن خود بشوی
اختیاری شو و از جبری مگوی
لکن این تصمیم پیل‌افکن بوَد
اختیاری مردِ شیر اوژن شَوَد
مرگ بر این مردمان اَحلی عَسل3
در خریت می شوندضرب‌المَثل
جبری و قهری نباشد ای"امین"
چونکه حق فرموده لا اِکراهُ دین4
اینکه کَرَمّنا شُدَستی آدمی
نیم نمرود و نیم موسایِ نبی
عاملِ اصلیِ ضعفِ مسلمین
اعتقادِ جبر دانندی "امین"5
1-سهراب نقل به معنا
2-شهید مطهری
3-دکتر شریعتی
4-قرآن کریم
5-امین زارعین و......


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ مرداد ۰۲ ، ۲۱:۴۱
موسی الرضا امین زارعین

از خواجه عبدالله انصاری پرسیدند 

*عبادت چیست* گفت عبادت *خدمت کردن به خلق است* .

پرسیدند : چگونه 

گفت: اگر هر پیشه ای که به آن اشتغال داری رضای خدا و مردم را در نظر 

داشته باشی 

این نامش عبادت است

پرسیدند 

پس *نماز و روزه* و 

این ها چه هستند 

گفت : اینها *اطاعت* هستند که باید بنده برای نزدیک شدن به خدا انجام دهد تا انوار حق بگیرد .

خردمندی را گفتند : تو برای *تربیت فرزندانت* چه میکنی .

گفت : *هیچ کار*  

گفتند : مگر می‌شود 

پس چرا فرزندان تو چنین خوبند 

گفت : من در *تربیت خود* کوشیدم .

تا *الگوی خوبی* برای آنان باشم .

فرزندان راستی گفتار و درستی رفتار پدر و مادر را می بینند نه *امر و نهی های بیهوده ای که خود عمل نمیکنند*.

تخم مرغ اگر با *نیروی بیرونی بشکند پایان زندگیست* 

ولی اگر با *نیروی داخلی بشکند آغاز زندگیست* 

همیشه بزرگترین تغییرات از درون شکل میگیرد

درون خود را بشکن تا شخصیت جدیدت متولد شود

آنگاه خودت را خواهی دید .

 تاریخ *تولّدت* مهم نیست 

تاریخ *تحولّت* مهم است .

 *اهل کجا* بودنت مهم نیست .

*اهل و بجا* بودنت مهم است .

 *منطقه زندگیت* مهم نیست  

*منطق زندگیت* مهم است .درود بر کسانی که *دین* دارند و *تظاهر* ندارند .*دعا* دارند و *ادعا* ندارند . *نیایش* دارند و *نمایش* ندارند.

*حیا* دارند و *ریا* ندارند *رسم* دارند و *اسم* ندارند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ خرداد ۰۲ ، ۰۶:۵۶
موسی الرضا امین زارعین

شب است و سیاهی ،نفس‌های سَرد

فساد و تَباهی، فزاینده دَرد

دُژَم، ناخوشایند و پژمرده ایم

زِ ظلم و زِ بی داد، افسرده ایم

چرا؟و چگونه؟ چه؟ بد کرده ایم!

که خوار و ذلیل و سر افکنده ایم!

تباهی بِخُشکد، روز روشن شود

به داد و دَهِش نیز جوشن شود

به دادودهش زنده داریم دل

دلِ عاری از مهر، مُشتی چو گِل

بسازید جوشن زِ جود و سَخا

که جان بیمه گردد زِ نفسِ دَغا

که اندوختن مَر، نَیاید بکار

بِجز خِجلَت و شَرم، روزِ شمار

به مالت که گر خیر و نیکی کنند

حساب و کتابش زِ تو می‌برند

اگر در تباهی هزینه شود

دراین‌حال خُسران دو چندان بود

چراغ از جلو بایدت، نی قفا!

به‌جز این، به خود کرده‌ای، خود جفا!

چراغی فَرارویِ دور از ریا

نَصیبِ "امین"کن خدایا خدا

اَعوذ و پناه از ریا و نفاق

که دنیا و دینت بگیرند طلاق 

دروغ امیران زِ حَد در شُدَست
نفاق و ریا قندِ مَنتَر شُدَست
اگر ملتی هر سه را داشتی
سقوطِ وِرا حَتمی انگاشتی
بود این سخن از امیرِ کلام
ظهور و سقوطِ اُمَم وَسَّلام

چو خواهی نشینی تو با کِبریا

تَبَرا کن از، خویِ کِبر و ریا

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ خرداد ۰۲ ، ۲۱:۰۱
موسی الرضا امین زارعین

 هوش مصنوعی فرصت یا تهدید؟نعمت یا نقمت.؟!        

          خداوند در حدیث قدسی می‌فرماید. انسان‌ها اگر  از باطن هم خبردار شوند همدیگر را دفن نمی‌کنند بر جنازه همدیگر نماز نمی‌خوانند و می‌دانیم که خداوند ستارالعیوب است و عیوب انسان‌ها را می‌پوشاند و اما هوش مصنوعی این را می‌فهمد و در جای دیگر می‌ فرماید گناه بویِ بدی دارد و اگر بوی آن را می‌شنیدید هیچ‌یک تحمل نشستن پهلوی دیگری را نداشتید و مولوی در این باره می‌گوید:
که بویِ بخل و بویِ حرص و بویِ آز
   در سخن گفتن بیاید چون پیاز
        و این بوی را خواص می‌شنوند و هوش مصنوعی این را می‌فهمد. و هوش مصنوعی ازبین‌رفتنی نیست خطری خیلی فراتر و بزرگ‌تر از بمب اتم است بمب اتم خودبه‌خود  روبه‌روی بشر نایستاده است در اختیار ماست اما هوش مصنوعی در اختیار بشر نیست بلکه بشر را در اختیار خواهد گرفت و این چالش بزرگی است. خدا بهتر می داند؟!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ ارديبهشت ۰۲ ، ۱۱:۵۲
موسی الرضا امین زارعین

نیکایِ امین و یاسَمین است

حَقّا که جواهری وَزین است

این ماه تمام، بدرِ کامل

شایسته ی مادری مَتین است

این دختر مَهوشِ پَریوش

پرورده ی یاسِ مه‌ جَبین است

نیکایِ خُجسته‌ی یگانه

بایسته، بهین و بهتَرین است

از چشم بدش خدا نگه‌دار

کاو دلکش و دلربا شَهین است

نیکایِ پریسایِ فریبا

در عزم و اراده آهَنین است

در نظم و نظافت و فراست

شایسته ی یک صدآفَرین است

امید به زندگی برای بانو

اسفند و خزان چو فروَدین است

در زیرکی اش چه جای شک است

بی شک چو نیایِ خود "اَمین" است

 

 

 

بِسْمِ اللّٰهِ وَبِاللّٰهِ، اللّٰهُمَّ عَقِیقَةٌ عَن(نیکا فرزند برومند روح الامین) لَحْمُها بِلَحْمِهِ، وَدَمُها بِدَمِهِ، وَعَظْمُها بِعَظْمِهِ . اللّٰهُمَّ اجْعَلْها وِقاءً لِآلِ مُحَمَّدٍ عَلَیْهِ وَآلِهِ السَّلامُ.بنام خدا و به یاری خدا، خدایا این عقیقه‌ای است از سوی(نیکا فرزند برومند روح الامین) گوشتش برابر گوشتش و خونش برابر خونش و استخوانش برابر استخوانش، خدایا آن را حافظ برای آل محمد قرار بده

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۰۲ ، ۱۴:۰۹
موسی الرضا امین زارعین