کلام

نوشته ها،‌مقاله ها و پرسش و پاسخ

کلام

نوشته ها،‌مقاله ها و پرسش و پاسخ

کلام

هوالقادر

دکتر موسی الرضا امین زارعین متولد سال 1338
قطع نخاع مهره 6 گردن در حین مسابقات کشتی در تاریخ 23/04/1358در گناباد،
دانشجوی فنی مهندسی در گرگان.
اخذ مدرک دکتری فلسفه علم از بخش شرق شناسی دانشگاه مسکو در شهر دوشنبه (استالین آباد) درسال 1388.
موسس جامعه معلولین سامان سبزوار.
رییس انجمن تشکلهای معلولین خراسان رضوی.
عضو هیئت امناء جامعه معلولین ایران.
اقدام و مشارکت به احداث 113 واحد مسکونی برای معلولین.
شهروند طلایی و معلول نمونه ی کشور در سال های 86 و87 ازطرف شهرداری تهران و سازمان بهزیستی کل کشور.
انتخاب به عنوان معلم نمونه ی شهرستان سبزوار 2 بار و استان خراسان 1 بار
قبولی در کنکور سراسری 3 بار؛ مکانیک گرگان سال1357؛ برق مشهد سال؛ 1365نقشه کشی صنعتی تهران سال 1366.
مقالات وکتب چاپ شده به زبان های فارسی، روسی، سرلیک، انگلیسی و عربی 18 مورد.
مشاوره رساله های فوق لیسانس 9 مورد.
دریافت مدال افتخاری تیراندازی در استوک مندویل انگلستان سال 58.
دارنده ی رکورد شنای معلولین ایران سال 1365.
دریافت 2 نشان لیاقت وعلمی از کشور تاجیکستان سال 1384.
نامزد دریافت نشان دولتی ونامزد نخبگان کشور سال 1390.
دریافت گواهینامه داوری مقالات و یا هیات علمی اولین همایش علوم انسانی و اسلامی 1392.
نخبه ورزشی و پژوهشی بازنشستگان کشوری در سال 1398

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۲ مطلب در آبان ۱۴۰۰ ثبت شده است

کولی

برایت قصه می خوانم
برایت قصه ای از عشق می خوانم
تو اکنون قصه پرداز منی
افسانه ام بشنو
تو اکنون محرم راز منی افسانه ام بشنو
تو می دانی زمانی کولی بیگانه ای بودم
شکسته خاطری آواره از کاشانه ای بودم
خوش و سرمست بودم
 شادمان بودم
و فارغ از همه جور زمان بودم
و هرجا خوبرویی بود و داهی داشت
من پرواز می کردم
زکویش زود میرفتم
برایش ناز می کردم
و من از دام عشق ماهرویان برحذر بودم
ودایم در سفر بودم
که روزی مرغکی بی جفت
بر بام دلم پر زد
و با دست محبت آمیزش
بر دلم در زد
نگاهی کرد و اغوش مرا غرق محبت کرد
و من در خواب چشمانش فرو رفتم
در آنجا صد هزار افسانه میدیدم
و هر افسانه را صد بار می خواندم
و سرگرم سرود قصه ها بودم
که قلب من گواهی داد
که او تنهاست
و او همچون تو در غمهاست
و بال آرزو بگشودم و می خواستم
با همزبانی آشنا گردم
و در دامان او از رنج تنهایی رها گردم
از این رو قلب پاکم را که تنها هستی من بود
برایش هدیه آوردم
و چشمم را برایش با سرود گریه آوردم
تو بودی قصه پرداز دل تنگم
ولی افسوس
تو تنها نبودی فکر می کردم
و چون من کولی صحرا نبودی فکر می کردم
و من آنگاه دانستم 
خطا کردم  گنه کردم
گناهی سخت و نابخشودنی کردم
به عشقت هستی نابوده ام را بودنی کردم
تو شمع محفلی بودی و صد پروانه بود آنجا
تو لیلی پیکری بودی و صد دیوانه بود آنجا
و من آنگه چو دانستم تو خوشبختی
خوش و آواز خوان گشتم
برایت شادمانی آرزو کردم
و آرام از سر کوی تو برگشتم
و تو گفتی برو با آشنای دیگری خو کن
برو بر ماهروی دیگری رو کن
ولی افسوس ای زیبا ندانستی
که من با عشوه زیبا بدن ها خو نمی گیرم
و تیر غمزه خوبان به جان من نمی افتد
دلم می خواست میدانستی ای زیبا
که من با حوریان آسمان هم خو نمی گیرم
دلم تنها غریبان بی کسان آوارگان را دوست می دارد
و هر شب تا سحر در پای آنان اشک میریزد
تو هم گر روزگاری بی کس و بی آشنا گشتی
شکسته خاطر و افسرده و دل مبتلا گشتی
به سوی دشت ما برگرد و با من همزبانی کن
برایت باز می خوانم سرود آشنایی را
و از دل می برم افسانه تلخ جدایی را                                                             *اکبر مصطفوی*

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آبان ۰۰ ، ۱۶:۵۲
موسی الرضا امین زارعین

«از یاد داشت های دفتر خاطرات یک معلم دانشگاه
... اوایل تابستان  سال 1386 بود که بعد از چند سال حضور تحصیلی در خارج از کشور به ایران بازگشتم. به بیرجند برای دیدار با مادرم رفتم . مادر از پا عاجر و درد زیادی داشت. برای درمان به تهران اوردمش و اقدامات درمانی منجر به عمل نخاع شد. پزشک معالج هم توصیه نموده که برای ایام نقاهت در تهران بماند. برای اینکه مادر از استقرار دائمی در یک اپارتمان خسته نشوند و بنده هم توفیق خدمت به ایشان داشته باشم , تور امام زاده گردی و زیارت که باب میل ایشون بود ترتیب دادم و پس از بازدید امامزاده های سطح شهرتهران راهی امازاده داود شدم. در انجام مسیر سواره به امامزاده به فرموده مسدود بود و زائران عمدتا پیاده و ناتوانان با اجاره قاطر به زیارت میرفتند. مادر هم که قادر به راه رفتن نبود سوار بر قاطر اجاره ای شد. پس از ساعتی زیارت به محل پارک ماشین برگشتیم. برای پرداخت هزینه قاطر و نارضایتی از رقم اعلامی در معیت قاطرچی به مسئول راه بند ارجاع شدم. با احترام و احتیاط به قبض 50000 هزار تومانی صادره اعتراض کردم که توسط آن مسئول با ادبیاتی از نوع قاطرچی های امروزی تفهیم شدم که این نرخ رسمی و تعیینی خدمات قاطری از قرار هر ساعت 5000 تومان است. رقم را پرداختم و با خود توجیهی مینی براینکه "حتما در این چندساله در ایران خیلی از اجناس و خدمات خاص تورم بالاتری داشته اند". به خانه برگشتم. 
چند روزی از این واقعه نگذشته بود که از حسابداری دانشگاه ... چکی به مبلغ نزدیک به 400 هزار تومان برای تدریس حدود 180 ساعت دریافت کردم. چون اولین دریافتی ام از کسوت معلمی بود با حساسیت افزونتر حساب کتاب کردم و متوجه شدم که حق التدریس ما از قرار ساعتی حدود 2000 تومان پرداخت شده است. به حسابداری برگشتم و توضیح خواستم که فرمودند من پرداخت کننده ام و شما یاداشتی ضمیمه چک با عنوان دکتر ... بکنید و بدید من تا بدم بازنگری کنند. عرض مختصری نوشتم مبنی بر اینکه "جناب دکتر .... بنده محمد ش… هستم همکار جدید حق التدریسی این دانشگاه.  من تاکنون معلمی  نکرده و از عدد و رقم رسمی حق التدریس استاد در دانشگاه اطلاعی ندارم . لیکن چند روز قبل در امامزاده داود مطلع شدم که حق الاجاره رسمی قاطر برای هر ساعت 5000 تومان است. چطور در دانشگاه شما حق التدریس استاد ساعتی  2000 تومان است. لطفا بازنگری بفرمایید .... " چند روز بعد از طرف جناب دکتر احضار شدم که چرا خودم را با قاطر مقایسه کرده ام.!!  نهایت اینکه ایشان با پذیرش معذرت بنده, وعده بازنگری دادند وخوشبختانه پس از مدتی چکی به مبلغ بالاتر دریافتم کردم و حسابدار توضیح داد که حق التدریس شما در بازنگری با اعمال مدرک دکترا به جای فوق لیسانس به ساعتی 5000 تغییریافته که پس از کسر 500 تومان مالیات به میزان هر ساعت 4500 تومان در قالب این چک پرداخت میشود. اگر چه از اصلاح مبلغ و تغییر بیش از دو برابری آن خوش حال بودم ولی از همطراز حقوقی با قاطر و اینکه او بدون مالیات دریافتی دارد و من با مالیات کماکان حس خوبی نداشتم.  در شروع ترم بعد متوجه شدم جناب دکتر ... موضوع نامه من را از باب گلایه به یکی از اساتید پیسکسوت گروه مان که در مدیریت دانشگاه نفوذ و مرتبه ای خاص داشت  سربسته منعکس نموده است. ایشون هم از من سوال کرد و من هم روایت کامل را بازگو کردم. ظاهرا استاد این روایت رو در جمع دانشجویان و یا اساتید تعریف می کنند و یکی از دانشجویان هم که آن زمان در فضای مجازی دستی داشته (وبلاک نویسی) روایت را در وبلاک اش با این تیتر که "حق التدریس استاد در دانشگاه ما از حق الاجاره قاطر در امامزاده داود هم کمتر است " درج می کنه. من بعد از اطلاع از انتشار این مطلب در اینترنت به دنبال پیدا کردن و مشاهده بودم که به وب سایتی به نام گیله مرد که این روایت را باز نشر کرده بود برخوردم, ولی فردی در ذیل متن کامنتی با این مضمون گذارده بود:
 " استادِ دانشگاهی که در قرن 21 هنوز میره امامزاده داود زیارت، همترازی حقوقی با قاطر از سرش هم زیاده"»
.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آبان ۰۰ ، ۰۶:۰۲
موسی الرضا امین زارعین