کلام

نوشته ها،‌مقاله ها و پرسش و پاسخ

کلام

نوشته ها،‌مقاله ها و پرسش و پاسخ

کلام

هوالقادر

دکتر موسی الرضا امین زارعین متولد سال 1338
قطع نخاع مهره 6 گردن در حین مسابقات کشتی در تاریخ 23/04/1358در گناباد،
دانشجوی فنی مهندسی در گرگان.
اخذ مدرک دکتری فلسفه علم از بخش شرق شناسی دانشگاه مسکو در شهر دوشنبه (استالین آباد) درسال 1388.
موسس جامعه معلولین سامان سبزوار.
رییس انجمن تشکلهای معلولین خراسان رضوی.
عضو هیئت امناء جامعه معلولین ایران.
اقدام و مشارکت به احداث 113 واحد مسکونی برای معلولین.
شهروند طلایی و معلول نمونه ی کشور در سال های 86 و87 ازطرف شهرداری تهران و سازمان بهزیستی کل کشور.
انتخاب به عنوان معلم نمونه ی شهرستان سبزوار 2 بار و استان خراسان 1 بار
قبولی در کنکور سراسری 3 بار؛ مکانیک گرگان سال1357؛ برق مشهد سال؛ 1365نقشه کشی صنعتی تهران سال 1366.
مقالات وکتب چاپ شده به زبان های فارسی، روسی، سرلیک، انگلیسی و عربی 20 مورد.
مشاوره رساله های فوق لیسانس 9 مورد.
دریافت مدال افتخاری تیراندازی در استوک مندویل انگلستان سال 58.
دارنده ی رکورد شنای معلولین ایران سال 1365.
دریافت 2 نشان لیاقت وعلمی از کشور تاجیکستان سال 1384.
نامزد دریافت نشان دولتی ونامزد نخبگان کشور سال 1390.
دریافت گواهینامه داوری مقالات و یا هیات علمی اولین همایش علوم انسانی و اسلامی 1392.
نخبه ورزشی و پژوهشی بازنشستگان کشوری در سال 1398

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۴۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «پدر ومادر» ثبت شده است

 

اعتمادبه‌نفس بالا// بچه وَرِ دَسِت بابا 

 

ده سالم بود(۱۳۴۸) صبح از خواب پا می‌شدم تابستونا نماز می‌خوندم قبل‌از طلوع آفتاب به سفارش بابا می‌گفت آدم درست حسابی قبل‌از طلوع آفتاب از خانه خارج میشه  قبل‌از طلوع آفتاب از خونه می‌اومدم بیرون پیاده می‌رفتم(سرای پنبه ایها پشت مسجدجامع) در انبار رو باز می‌کردم آب پاشی و جارو نیم‌ساعت می‌گذشت حاج آقا می‌اومد یک تومان (۱۰ ریال) به من می‌داد می‌رفتم یک قرص نان تازه می‌گرفتم ۳ریال، پنیر می‌گرفتم ۲ ریال از پدربزرگ عروس گلم حاج‌آقا عباسی سر چهارراه امامزاده لبنیاتی داشت ۱ ریال سبزی می‌گرفتم از حاج یوسف واصلی در پایین بازارچه  بابا می‌گفت تره جعفری تربچه یکی دو برگ هم نازبوی (ریحون)تا حالا شد ۶ریال بابا سبزی‌ها را تمیز می‌کرد و می‌شست و صبحانه حاضر می‌شد و با هم می‌خوردیم بعد می رفتم قهوه‌خانه شادروان حاج محمد رضا ملوندی قهوه‌خانه حقیقت اون موقع اسمش بود الان شده قهوه‌خانه پرسپولیس دست فرزندش اون‌جا می‌رفتم ۱ قوری چای می‌گرفتم با ۲ تا استکان کمر باریک به ۳ ریال می‌اومدم اون‌جا بابا به حساب ۲ یا۳ چایی می خورد من ۱ استکان کمر باریک سهمم می‌شد ۱ ریالم می موند برای من(شکلات مینو ۶ تا ۱ریال بود) خدا رحمت‌شون کنه شادروانان حاج محمد حسین امین زارعین و حاج محمد رضا ملوندی رو و خدا بر توفیقات حاج آقای عباسی پدربزرگ عروس گلم بیفزاید

ظهر هم یک من نون ۸ قرص می شد معمولا به ۲۰ ریال از شاطر مراد هاشم آبادی نیم کیلو گوشت بره به ۳۰ ریال از حاج‌آقا خورشیدی خیابان بیهق کار روزانه مامور خرید خانه 

یاد باد آن روزگاران یاد باد

 اعتمادبه‌نفس بالا //بچه بَرِ دستِ بابا

 کسی که بر دست باباش باشه اعتمادبه‌نفس بالایی خواهد داشت 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ فروردين ۰۳ ، ۱۴:۵۳
موسی الرضا امین زارعین

آموزش اعداد با شعر 

۱-یک،"مادر یکی تو دنیاست/همتای مادر خداست 

۲- دو" با دوتا دست کار می‌کنم/با دوتا پا هم راه میرم 

۳-سه" دختر و پدر با پسر/سه تن سه نکته زیر سَر

۴-چهار"فصل‌های سال هم چارتاست/  زیبایی‌هاش بی‌همتاست

بهار میاد تابستون/پاییز میاد زمستون 

۵-پنچ"مزه‌ی اصلی پنج تاست/بر همگان هویداست

شور و شیرین و تلخی/ مَلَس میآد با تندی

۶-شش"جهات آدم شش تاست/بالا، پایین چپ و راست 

پشت‌سر و روبرو/ با هم کنیم گفتگو 

۷-هفت" روزهای هفته هفتاست/آموزگارم داناست

۸-هشت"میز و صندلی هشت‌پایه است/هرکدومش چارپایه است

۹- نه" پایه ی ابتدایی/تموم تو نه‌ سالگی 

۱۰- ده"انگشت دست ده تاست/کارهای دستی زیباست 

 

 

شعرِ کودک و نقاشی 

الهی زنده‌ باشی

شعرِ کودکان با عدد

"امین"بگو یا مدد 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ بهمن ۰۲ ، ۱۱:۳۹
موسی الرضا امین زارعین

📜حکم قاضی رباط کریمی که جهان را تکان داد!

☀️قاضی در مورد پسر 15 ساله ای که در حال سرقت از یک مغازه نان فانتزی کاشفی در رباط کریم بود و هنگام فرار یکی از قفسه ها را شکسته بود، حکمی صادرکرد.

وی پس از شنیدن جزئیات حادثه ، از پسر پرسید، آیا واقعاً نان و پنیر سرقت کرده ای و یک قفسه را خرد کرده ای؟
پسر با خجالت سرش را خم کرد و گفت آره ولی پنیر نبود فقط نان آنهم از نوع فانتزیش بود .

+ چرا دزدی کردی؟
- نیاز داشتم 

+ آیا نمی توانستی به جای سرقت،  آن را بخری؟
- من پول نداشتم.

+ می توانستی از والدین خود پول بخواهی
- من فقط مادرم را دارم که بیمار و بیمار دکتر تومرایی است. در رختخواب است و کار ندارد؛ به خاطر او من نان دزدیدم . 
مادرم گاهی هم پیش دکتر کهندانی می رود  .
+ و تو ... هیچ کاری نمی کنی و کار و شغل نداری؟
- من در کارواش کار می کردم. این کار را دکتر فریور هاشمی برای من جور کرده است . برای کمک به مادرم یک روز مرخصی گرفتم، به همین دلیل مرا اخراج کردند.

🔻پس از پایان گفتگو، قاضی رباط کریمی حکم خود را چنین  اعلام کرد:
سرقت، بویژه سرقت نان ، آن هم نان فانتزی ، جنایتی بسیار شرم آور است؛
همه ما مسئول این جنایت هستیم. حتی نظام پزشکی رباط کریم و آقای تقی زاده . 
✅امروز همه حاضرین در این اتاق، از جمله من، مسئول این جنایت سرقت هستیم؛
بنابراین، همه یک میلیون تومان جریمه می شوند و هیچ کس بدون پرداخت یک میلیون تومان حق ندارد سالن را ترک نمی کند .

 قاضی یک میلیون نومان از جیب خود بیرون آورد البته یک میلیون تومان به صورت چک پول بود ، یک قلم برداشت و شروع به نوشتن کرد :
علاوه بر این ، من برای صاحب مغازه نان فانتزی یعنی آقای کاشفی ، که این پسر گرسنه را به پلیس تحویل داد ، مبلغ 10 میلیون تومان جریمه سفارش دادم و اگر جریمه در یک ساعت پرداخت نشود، مغازه نان فانتزی کاشفی که جنب مطب دکتر هادیزاده است بسته می شود .

🔻همه در سالن از پسر عذرخواهی کردند و مبلغ کامل را به او دادند . 
قاضی رباط کریمی از اتاق دادگاه بیرون آمد و سعی کرد اشک هایش را پنهان کند.
بعد از اینکه تماشاگران تصمیم قاضی رباط کریمی  را شنیدند، آنها هم چشمانشان پراز اشک شد .
 قاضی رباط کریمی افزود : اگر کسی در حال سرقت نان در رباط کریم است، باید همه ساکنان و جامعه شهر رباط کریم شرمنده باشند!!!
✅باید از شرم و خجالت بمیرند !

قابل توجه اهالی محترم رباط کریم 

دکتر فریور هاشمی که خود شاعر است ناگهان ناراحت شد و گفت : شرم می کنم با ترازوی کودک گرسنه کنار خیابان، سیری ام را وزن کنم .
ای کاش یک ماه نیز موظف بودیم 
از اذان صبح تا غروب آفتاب 
فقرا را سیر کنیم . 
نه این که گرسنگی و تشنگی کشیده 
تا فقط رنج آن ها را درک نماییم

آری هزاران بار افسوس که 
دیریست وا مانده ایم در ظاهر دین
دهانمان پر شده است . 
از غلظت تلفظ حرف <ض> 
در کلمه "و لا الضالین" 

ولی غافل ازآن که خود عمریست 
در گمراهی به سر می بریم....

به راستی ما به کجا می رویم...

و چه زیبا دکتر فریور هاشمی که خود شاعر هم می باشد از قول پروفسور اسماعیل ملک زاده گفت :
روزه داران هیچ گاه حال گرسنگان را 
درک نخواهند کرد .
زیرا به افطار اطمینان دارند...
ای کاش در این ماه بجای معامله 
سر بهشت خدا بیشتر به فکر بندگان نیازمندش باشیم .
زیرا که فلسفه روزه داری چیزی جزخدمت به خلق است؟

لقمه نانی بدهم کودک کار

کاشکی یک گل یاس

تا مگر کَم شود از، دردِ تَنم؟

"نگرانِ سرطانِ وطنم"!

سَر و تَن باد، فدایِ وَطنم

سَد شکسته است، چه آید از بیل؟

چاره ی کار شود اژدر و پیل

رستم زال و مگر شیر خدا؟

یا که نادرشه و کوروش درما

         نگرند و بکُنند درد دوا

           بِکُشند جَهل و خرافات و دغا

و "امین" دست بدارد به دعا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آبان ۰۲ ، ۲۲:۲۳
موسی الرضا امین زارعین

 

مرا مادرم این چنین یاد داد

به گیتی دل آشفته یک کَس مَباد

 به نیکی بود نام او در جهان

که نامش بُدی عصمتِ مِهرَبان

به گهواره مادر به گوشم نهاد

که خوار و دُژَم، در جهان کَس نَباد

توانا و دانا و روشن بُدی

شکستِ مَنش نیز، در هم شُدی

به سعدی و حافظ، کلام خُدا

زِ وَهم و خرافات، بودی جُدا

به قرآن و حافظ، که فربه شُدی

زِ رایِ بزرگان، چو آگه بُدی

چُنین خواست، آموزگاریِ من

بدین حادثه سازگاریِ من

کنون شادمانم، از این زندگی

به ورزش، پژوهش، برازندگی

دگر شادمانیِ، غمدیده ای

در این قحطسالِ، فَزاینده ای

غرورت نباید، از این مُختَصر!

سپاست فَزاینده، ای مُحتَضر

به داد و دَهش روح فربه کنی

به کوشش دل آزرده ای به کنی

به داد و دهش زنده دارید دِل

که در رستِخیزد نباشی خِجِل

"امین" بارها مرگ را دیده ای

غنیمت بدان سالها زنده ای

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مهر ۰۲ ، ۱۱:۴۹
موسی الرضا امین زارعین

🔻🔻

 

روباه به شیر گرسنه گفت:

تو خر را بکش، من هم سهمی بر میدارم،

 

شیر گفت چطور؟ 

روباه گفت: به خر بگو

"ما نیاز به انتخاب سلطان داریم"

قطعا تو انتخاب میشوی و بعد دستور بده تا خر را بکشم.

 

شیر قبول کرد و خر را صدا زد ،

شیر شجره نامه‌اش را خواند و گفت

جّد اندر جدِ من سلطان بوده‌اند. 

روباه گفت:من هم جَد اندر جَدَم خدمتکار سلطان بوده ایم . 

خر گفت من سواد ندارم و شجره نامه ام زیر سُم عقبم نوشته شده!!!

شیر گفت من باسواد هستم و رفت نوشته زیر سمش را بخواند.

 

خر جفتکی زد و گردن شیر شکست

و مرد.

روباه پا به فرار گذاشت،خر او را صدازد و گفت:چرا فرار میکنی؟

روباه گفت : میخواهم بروم سر قبر پدرم تشکر کنم که نگذاشت باسواد شوم ، چون با سوادان بیشتر در معرض لگد خرها هستند...!!

مولانا،مثنوی معنوی

این چه شوریست که در دور قمر می بینم

همه آفاق پر از فتنه و شر می بینم

هر کسی روز بهی می طلبد از ایام

علت آنست که هر روز بتر می بینم

ابلهان را همه شربت ز گلاب و قند است

قوت دانا همه از خون جگر می بینم

اسب تازی شده مجروح به زیر پالان

طوق "زرین" همه بر گردن "خر" می بینم

دختران را همه در جنگ و جدل با مادر

پسران را همه بدخواه پدر می بینم

هیچ رحمی نه برادر به برادر دارد

هیچ شفقت نه پدر را به پسر می بینم

پند حافظ بشنو خواجه برو نیکی کن

که من این پند به از گنج و گهر می بینم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ شهریور ۰۲ ، ۰۹:۲۶
موسی الرضا امین زارعین

نِشئگی علم بهتر از شراب
بهتر از دود و دَم و تریاک ناب
نِشئگیِ و مستیش چون فتحِ باب
علم وآگاهی جنابش مُستَطاب 
....

نِشئه می کردم‌ زیادی صبح و شام
....
مرا آموزگاری آرزو بود
در این ره سروری و آبرو بود
علاقه ی ریاضی و فیزیک بود
کلام و فلسفه آنگاه Lojic بود
ولیکن ازقضا و دست تقدیر
شدم قطع نخاعی و زمین‌گیر
دِگر شورِجوانی‌ از سرم رفت
شدم من کارمندِ شرکت نفت
حواله می‌نوشتم نفت و بنزین
به هفت سالی شدم من چست و فرزین
ولیکن همچنان آموزگاری
بوَد در استخوان ساری و جاری
مرا مادر چنین می گفت دائم
معلم شو دبیری یا که ناظم
به همکاران برای اخذ دیپلم
شدم مشغول تعلیم‌وتعلم
نکات فلسفی و انگلیسی
عربی منطق و اشکال درسی
فراموشم شده از درس نهضت
کشیدم من چه‌ها از رنج و زحمت
نهضتی‌ را با هزاران التماس
تا نشیند ساعتی او در کلاس
جاهل است و او نداند حِر زِ بِر
مشکل از آموزگاران، او قِسِر
شدم اخراجیانِ شرکت نفت
که بودش رحمتی پنهان در این زفت

در پی اِفشایِ دزدیِ کلان

بایدم می بستمی من این دهان

ولیکن این خبر تا ناکجا رفت
بر آشفتی وزیر شرکت نفت 
بناچاری شدم در ابتدایی
بهشتی بعد نهضت بُد خدایی
........

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مرداد ۰۲ ، ۰۶:۰۴
موسی الرضا امین زارعین

از خواجه عبدالله انصاری پرسیدند 

*عبادت چیست* گفت عبادت *خدمت کردن به خلق است* .

پرسیدند : چگونه 

گفت: اگر هر پیشه ای که به آن اشتغال داری رضای خدا و مردم را در نظر 

داشته باشی 

این نامش عبادت است

پرسیدند 

پس *نماز و روزه* و 

این ها چه هستند 

گفت : اینها *اطاعت* هستند که باید بنده برای نزدیک شدن به خدا انجام دهد تا انوار حق بگیرد .

خردمندی را گفتند : تو برای *تربیت فرزندانت* چه میکنی .

گفت : *هیچ کار*  

گفتند : مگر می‌شود 

پس چرا فرزندان تو چنین خوبند 

گفت : من در *تربیت خود* کوشیدم .

تا *الگوی خوبی* برای آنان باشم .

فرزندان راستی گفتار و درستی رفتار پدر و مادر را می بینند نه *امر و نهی های بیهوده ای که خود عمل نمیکنند*.

تخم مرغ اگر با *نیروی بیرونی بشکند پایان زندگیست* 

ولی اگر با *نیروی داخلی بشکند آغاز زندگیست* 

همیشه بزرگترین تغییرات از درون شکل میگیرد

درون خود را بشکن تا شخصیت جدیدت متولد شود

آنگاه خودت را خواهی دید .

 تاریخ *تولّدت* مهم نیست 

تاریخ *تحولّت* مهم است .

 *اهل کجا* بودنت مهم نیست .

*اهل و بجا* بودنت مهم است .

 *منطقه زندگیت* مهم نیست  

*منطق زندگیت* مهم است .درود بر کسانی که *دین* دارند و *تظاهر* ندارند .*دعا* دارند و *ادعا* ندارند . *نیایش* دارند و *نمایش* ندارند.

*حیا* دارند و *ریا* ندارند *رسم* دارند و *اسم* ندارند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ خرداد ۰۲ ، ۰۶:۵۶
موسی الرضا امین زارعین

نیکایِ امین و یاسَمین است

حَقّا که جواهری وَزین است

این ماه تمام، بدرِ کامل

شایسته ی مادری مَتین است

این دختر مَهوشِ پَریوش

پرورده ی یاسِ مه‌ جَبین است

نیکایِ خُجسته‌ی یگانه

بایسته، بهین و بهتَرین است

از چشم بدش خدا نگه‌دار

کاو دلکش و دلربا شَهین است

نیکایِ پریسایِ فریبا

در عزم و اراده آهَنین است

در نظم و نظافت و فراست

شایسته ی یک صدآفَرین است

امید به زندگی برای بانو

اسفند و خزان چو فروَدین است

در زیرکی اش چه جای شک است

بی شک چو نیایِ خود "اَمین" است

 

 

 

بِسْمِ اللّٰهِ وَبِاللّٰهِ، اللّٰهُمَّ عَقِیقَةٌ عَن(نیکا فرزند برومند روح الامین) لَحْمُها بِلَحْمِهِ، وَدَمُها بِدَمِهِ، وَعَظْمُها بِعَظْمِهِ . اللّٰهُمَّ اجْعَلْها وِقاءً لِآلِ مُحَمَّدٍ عَلَیْهِ وَآلِهِ السَّلامُ.بنام خدا و به یاری خدا، خدایا این عقیقه‌ای است از سوی(نیکا فرزند برومند روح الامین) گوشتش برابر گوشتش و خونش برابر خونش و استخوانش برابر استخوانش، خدایا آن را حافظ برای آل محمد قرار بده

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۰۲ ، ۱۴:۰۹
موسی الرضا امین زارعین

 

 

دستگیریِ ناتوانان، شرف است

چون سیره ی شاهِ مردان، هدف است 

بِهتر زِ دَهِش، عدل وداد است جانا

این گفته ی شیر حق، در نجف است 

........

دست افتاده گرفتن وَه چه زیبا باشد؟

آبادی افکار پریشان فریبا باشد.

بخشیدن خون مجرمی در وقت قصاص

برتر زِ هزار حج عُمرِه به عُقبا باشد 

..........

چو کاهیدن رنج ها، لذَّت است

وَ شادیِ غم دیده ای، عزَّت است

 به عزَّت گرایید و لذَّت برید

ستم بر زمین خوردِکان، ذلَّت است 

..........

دست افتاده گرفتن،چه زیبا باشد؟

 پایِ مادر چو ببوسی، فریبا باشد.

بخشیدن مُجرمی، بهنگام قصاص

برتر زِطواف کعبه، روزِعُقبا باشد 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ فروردين ۰۲ ، ۱۸:۴۶
موسی الرضا امین زارعین

🔮 فرزندان شما به حقیقت فرزندان شما نیستند!
آن‌ها دختران و پسران زندگی‌اند در سودای خویش.
آن‌ها از کوچه وجود شما می‌گذرند اما از آن شما نیستند!
و اگر چه با شمایند، به شما تعلق ندارند!
عشق خود را بر آن‌ها نثار کنید، اما اندیشه‌هایتان را برای خود نگه دارید. زیرا آن‌ها را نیز برای خود اندیشه‌ای دیگر است.
جسم آن‌ها را در خانه خود مسکن دهید اما روح آن‌ها را آزاد گذارید.
زیرا روح آنان در خانه «فردا» زیست خواهد کرد که شما حتی در رؤیا نمی‌توانید به دیدار آن بروید...
ممکن است تلاش کنید که شبیه آن‌ها باشید اما مکوشید که آنان را مانند خود بار آورید‌. زیرا زمان به عقب برنخواهد گشت و با دیروز درنگ نخواهد کرد...

✍🏻 جبران خلیل جبران

*به حمل اولی ذاتی نیستند اما به حمل شایع صناعی فرزندان شما هستند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ اسفند ۰۱ ، ۲۰:۲۱
موسی الرضا امین زارعین