نِشئه می کردم حسابی صبح و شام
نِشئگی علم بهتر از شراب
بهتر از دود و دَم و تریاک ناب
نِشئگیِ و مستیش چون فتحِ باب
علم وآگاهی جنابش مُستَطاب
....
نِشئه می کردم زیادی صبح و شام
....
مرا آموزگاری آرزو بود
در این ره سروری و آبرو بود
علاقه ی ریاضی و فیزیک بود
کلام و فلسفه آنگاه Lojic بود
ولیکن ازقضا و دست تقدیر
شدم قطع نخاعی و زمینگیر
دِگر شورِجوانی از سرم رفت
شدم من کارمندِ شرکت نفت
حواله مینوشتم نفت و بنزین
به هفت سالی شدم من چست و فرزین
ولیکن همچنان آموزگاری
بوَد در استخوان ساری و جاری
مرا مادر چنین می گفت دائم
معلم شو دبیری یا که ناظم
به همکاران برای اخذ دیپلم
شدم مشغول تعلیموتعلم
نکات فلسفی و انگلیسی
عربی منطق و اشکال درسی
فراموشم شده از درس نهضت
کشیدم من چهها از رنج و زحمت
نهضتی را با هزاران التماس
تا نشیند ساعتی او در کلاس
جاهل است و او نداند حِر زِ بِر
مشکل از آموزگاران، او قِسِر
شدم اخراجیانِ شرکت نفت
که بودش رحمتی پنهان در این زفت
در پی اِفشایِ دزدیِ کلان
بایدم می بستمی من این دهان
ولیکن این خبر تا ناکجا رفت
بر آشفتی وزیر شرکت نفت
بناچاری شدم در ابتدایی
بهشتی بعد نهضت بُد خدایی
........
سالیانی چند بر این منوال گشت
من شدم در رهنمایی، کَرده دشت
ابتدایی و نگاه مشق شب
برده از آموزگاران تاب و تب
رهنمایی هم به دوران گذار
بر زند بر آب و آتش بیگدار
در دبیرستان جوان عاقلتر است
مشکل آموزگاران کمتر است
در مقاطع هرچه بالاتر روی
پخته گردیده راحتتر شوی
سالها گفتم کلام و فلسفه
ناقض هر مغلطه و سفسطه
کام شیرین شد، زِتدریس عُلوم
در جواب وسوسه شک و وُهُوم
بعد چندی من به دانشگه شُدی
مَر مَرا تدریس تفریحی بُدی
پنج رتبه من زِ ده را، تاکنون
پنج در دانشکده، علم و فنون
کاردانی و لیسانس و فوق آن
دکتری و فوق آن پنجم بدان
در پی تدریس در دانشکده
گویا گشتم مقیم میکده
درپی تدریس و حل مَسئله
تن رها شد از هُموم و وَسَوسه
نشئه میکردم زیادی صبح و شام
مَست بودم ازمی حق من مُدام
نَشئگیِ من زِ تدریس و شنا
می بریدم سر زِ غم ها از قَفا
نِشئگی علم بهتر آز شراب
بهتر از دود و دَم و تریاک ناب
از اکابر، مدرسه، دانشکده
گویا میرفتمی من، میکده
من چگونه شکر این نعمت کنم
نعمتی در قالبِ نقمت کنم
گر به خوابم آمدی قطع نخاع
که چنین مُضطر شدم در اجتماع
حین بخوابم سکتهها میکردمی
که چنین حیران بِره افتادمی
لیکن از الطاف مخفی خدا
آمدم بر قله من از قعر چاه
قله ی تدریس باشد دکتری
هر چه بالاتر شوی فربهتری
مقطعِ نهگانه را پیمودمی
مهدکودک هیچگاه نارفتمی
فلسفه علم است در کابین من
همکلام و فلسفه آیین من
اختلاطی از ریاضی و فیزیک
فلسفه آنگه کلام است ولوژیک
باورم ناید که من در دکتری
بازگویم من نکاتِ مِهتَری
خاطرات خوب و شیرین بیشمار
بر تن بیمارِ من، تیمار دار
بهتر از آموزگاری، شغل نیست
زانکه شغل هم خدا، پیغمبریست
عَلَم الآدم اَسماء کُلُها
اولین وبرترین هَستَش خدا
این همه گفتم برای دوستان
خیر و شَر باشد برایت تواَمان
خیر ذاتی باشد و شَر بالعَرَض
با بصیرت می توان دید این غَرَض
صد هزاران شکر دارد این"امین"
لطف حق را دائماََ بر خود ببین
گر بُدی سالم در این اوضاع شَر
کی؟ کجا؟ تو می شُدی بی دردِ سَر
زِ سالِ شصت من آموزگارم
امید است یک دهه دیگر بمانم