به یزدان اگرماخردداشتیم..کجااین سرانجام بد داشتیم
به یزدان اگرماخردداشتیم..کجااین سرانجام بد داشتیم
َ سال هفتاد و سه بود که بیشتر درس من در دبیرستان اسرار بود از جمله کلاسهایم یک کلاس سوم انسانی بود که فلسفه و منطق می گفتم کلاس وزین و متینی بود (یاد باد آن روزگاران یاد باد)و همگی به کوشش خود و یاری خدا به جایی رسیدهاند.مگر دو مورد یکی در سینهء خاک و دیگری ناکام،ماشاءالله دکتر،وکیل، آموزگار، مدرس شده اند.
یک روز وارد کلاس شدم دانش آموزان پرسیدند اگر شما مرجع تقلید شوید نخستین سفارش شما به پیروانتان چه خواهد بود.گفتم اولا که ما مرجع تقلید نمی شویم در ثانی سفارش می کنم که حق نداربد جلو چشم پدر ومادر قرص آکسار بخورید بچه ها هاچ و واچ به همدیگر نگاه میکنند. ابن چی میکه آموزگار زنگ پیش چی گفت؟ قرص آکسار دیگه چیه؟ چه ربطی داره هاج و واچ به همدیگه خیره شدن!؟
خوب مگه چی گفته؟ استاد زنگ پیش گفت رابطه دختر و پسرو آزاد می کنم.عجب! و اما آکسار نه آسپرین نه استامینوفن هر مسکن اندکی دانش آموزن چه ربطی داره اتفاقا ربط منطقی و عاطفی داره خوردن قرص مسکن دلالت بر دردی در وجود شماست و این موجب آزردگی خاطر والدین می شود و مذموم است وشما در نمی یابید این سخن را تا پدرومادر نشوید در نیابد این سخن را هیچ فهم ظاهری(میرفندرسکی) برای روشن شدن موضوع خاطرهای برایشان گفتم.
واما خاطرهبعد از این رویداد دشخواری که برایم پیشآمد کرد من دوسال در خانه یکی از دوستانم پذیرایی می شدم که دارای زن و فرزند بود و به ناچار با همسرش محرم شرعی شدیم روزی یکی از فرزندان(که خدای رحمتش کناد)به من ناسزا گفت و من یک سیلی به او زدم جلو پدرومادر دندانش شکست و دهانش خونی شد پدرش که خدای رحمتش کناد هیچ نگفت و مادر گفت خوب کردی تا او باشد که فحاشی کند.#اشتباه_کردم.حماقت خویش و انسانیت آنانرا درک نکردم تا روزی که ازدواج کردم و صاحب گل پسری شدم با پسر عمویش بازی می کرد افتاد سرش شکست بد حال شدم و آنگاه به حماقت خود و انسانیت آن دو انسان شریف پی بردم.واهمیت سخن غزالی و مولوی و... در فلسفه ازدواج در رد سخنان بودا.مانی.گاندی.تولستوی و برخی از عرفا که ازدواج را ممدوح که نه،مذموم می دانند و می گویند که ریشهء همهء ناملایمات وبزهکاری ها در داشتن میل جنسی می باشد نکته مقابل داروین وزیگموند فروید و برای رهایی از آن بایستی.....
من امروز به همراه مادر فرضی ام و نواده دوست بزرگوارم بر مزار شادروانان پدر وبرادر فرضی ام حاضر شده و بلند مرتبکی را برای آنان خواستار شدیم.
🔴
امروز ، فرمانده قدرتمندترین ارتش جهان ، وزیر دفاع آمریکا ... به دستور خدا زندانی است .. !!
امروز تمام هتل های لاس وگاس بزرگترین کازینوها را در جهان بسته اند. به دستور خدا
امروز خیابان های روسپیگری در آمستردام بسته است که درآمد آن از 10 میلیارد دلار در سال فراتر می رود. به دستور خدا
امروز همه کشورهای جهان کلوپ های برهنه ، همجنسگراها ، کلوپ های شبانه ، کافه ها و بسیاری از رستوران ها را تعطیل کرده اند .. !! به دستور خدا
امروز بیشترین تعداد هواپیماها در طول تاریخ بر روی زمین نشسته است .. !! به دستور خدا
امروز ، ترامپ اعلام کرد که نرخ بهره به صفر کاهش می یابد ، یعنی لغو ربا خواری. به دستور خدا
امروز پوتین در حال مذاکره با بشار است تا جنگ سوریه را متوقف کند. به دستور خدا
امروز تمام دنیا حجاب دارند و از ترس از ویروس ای که با چشم غیر مسلح قابل مشاهده نیست ، در هراس هستند. به دستور خدا
امروز ، بورس سهام دو هفته ، 16 هزار میلیارد دلار از دست داد. !! به دستور خدا. امروز
کل دنیا در جستجوی نجات است .. !!
کجا هستند افرادی که فکر می کردند توانایی آن را دارند. و متکبر و ملحد که منکر وجود خدا بودند. امروز جنایتکاران و منافقین کجا هستند؟
صدای آنها کم رنگ شده است.
پادشاهی امروز. متعلق به خدای متعال است که در کتاب خودفرموده:
"اگر عده ای ادعای بزرگی کردند ، ما از آسمان به آنها علامتی می فرستیم وبه آنها می فهمانیم که گردن آنها دربرابر قدرت پروردگار عالم ازموی نازکتر است.
خیلی مغرور شده بودیم ، خیلی مشغول شده بودیم ، در تخریب و تصرف طبیعت خیلی بی پروا شده بودیم ، به چیزی جز منافع خود نمی اندیشیدیم ، ضعیف را پامال می کردیم به صاحب قدرت و ثروت برای ارتقای مال و موقعیت کرنش می کردیم ،
باور داشتیم قاعده
این بلا هم گسستنی باشد
زور و تزویر رفتنی باشد
یاری و همدلی و همراهی
بر ضعیفان ستودنی باشد
کرونا هم شکستنی باشد
نخوت و زور رفتنی باشد
مردمی و سخاوت و ایثار
ویژگی های ماندنی باشد
............امین1399/01/02
اِمسال طِلِسمِ بِشکینی
سیزده دِخَنَت بی شینی
سعی کو وِبیری نَری ها
کوُرون دِ کمینِس بابا
با خدا یککَمِه چَت کو
وِسوسه هار فُرمَت کو
نیصفِه شَوُم حرکت کو
باخدایَزِه صحبت کو
بپاقَرُق رِه نَشکینی
اِمسال دِخَنَه بی شینی
خیال کو که دِ زندونی
اصلن نَرا به مهمونی
زِندونی هاهُم آدَمِن
📜 نگاه اهل فرهنگ: "بلای بارش مرگ"
محمود دولتآبادی، نویسنده، در یادداشتی نوشت:
✍ وقتی فاجعه و مصیبت مرزهای منطقی زندگی را درهم فرو میریزد، انسان کرخ میشود. شاید این کرخی نوعی دفاع طبیعی سلسله اعصاب آدمیزاد است که ما از آن بیخبریم. دردها به درک تجربی من دارای عمق و بُعد متناسب با هر فرد خاصّی است.
✍ شخصا در مسیر عمر خود، چندهایی از مرگ نزدیکان را از سر گذرانیدهام، از کودکی تا میانسالی و سالخوردگی که اکنون در میان آن هستم. طعم و بُعد و عمقِ مرگ ها، نیز طعم اثراتِ رنجبارشان متفاوت بوده است از یکدیگر.
✍ اکنون در میانِ بلای بارشِ مرگ هستیم؛ مرگ در جامعه خود و در جامعه جهانی. شما هیچ اندیشیدهاید به حساسیت خودتان با این بلامرگی نسبت به تجربههایی که از مرگهای معمولِ پیشین داشتهاید؟ همین خواهد بود، و این نه بر اثر نداشتنِ حساسیتِ انسانیست- نه! چنین واکنشی خاص مربوط میشود به میزانِ توانایی سلسله اعصابِ آدمی.
✍ زیرا در وضعیت کنونی آدمیان بعد از مرگ به نام خوانده نمیشوند، بلکه در شمار اعداد معرفی میشوند و ذهن خود به خود گرایش دارد که از اعدادعبور کند، زیرا باز هم منتظر اعدادیست که بعد از این خواهد آمد!
✍ درعینحال، ذهن نمیتواند همین بلامرگی فراگیر را خاص و عام نکند. در این معنا و در کشورِ ما، مرگهای خاص آنهایی هستند که در خدمات درمانی- بهداشتی مشغول رسیدگی و درمانِ بیمارانِ ویروسی هستند.
✍ بلی، مرگ این پیشاهنگهای جبههی زندگی بسیار خاص و دریغانگیزست و تعارف نیست که أفکار عمومی لقب قهرمانان ملّی به ایشان داده است.
✍ چرا در کشورِ ما باید پرستار و پزشک قربانی و فدای بیمار بشود، آن هم به این کثرت، و دوربین میچرخد روی تعدادِ بسیار پزشک و پرستار که در همین مدت کمتر از یک ماه به ویروس آلوده شده و جان از دست دادهاند!
✍ آری، بیاحتیاطی مردم و کمتر گوش سپردنِ عدهی زیادی از مردم به توصیهها یکی از ارکانِ گسترش فراگیری این بلای فلجکننده است. همچنین، نیازمندی کثیری از مردم فرودست که ناچارند به طلب کار و نان از خانه بیرون بروند.
✍ اما فاجعه دو رکن عمدهی دیگر هم دارد. یکی از این دو رکن، کمالتفاتی بود در پیشگیری و مهار به هنگام این بلا.
✍ روشن است که ایران با چین رابطهی اقتصادی- مبادلاتی دارد و با شیوع بیماری در بخشی از چین بایسته بود که آمد و شد را قطع کند، چنان که روسیه مرزهای خود را روی چین بست.
✍ ولی ما بسیار دیر چنین رابطهای را قطع کردیم و آن وقتی بود که ویروس آشکار شده بود و قربانی میگرفت در قم و بلافاصله در گیلان و خطهی شمال کشور.
✍ انتظار بعدی این بود که به محض بروز نمونهها، آن شهر را قرنطینه کنند که نشد. ایراد دیگری که وارد است، این است که نظم لازم برای برخورد با سانحه وجود نداشت و چندی زمان برد تا مقامات گوناگون بتوانند حرف خود را یکی کنند و تصمیم کلّی بگیرند که طبعا از گسترش و گستردگی بیماری عقب ماندند و عقب ماندیم.
✍ جنبهی دیگری که در همین ابعاد ویروس مشمئزکننده بوده، فسادی اقتصادی است که از دورهی پایانی جنگ عراق- ایران آغاز شده و همچنان ادامه دارد و این بار خودش را در احتکار کالاهای ضروری بهداشتی نشان داد.
✍ مجموعهی فداکار بهداشتی کشور در مضیقهی نیازهای ضروری بهداشتی جان میداد و مشتی - احتمالا- رانتخوار معتاد به دزدی شروع کردند به احتکار حجم زیادی از ملزومات پزشکی- درمانی تا در فرصتی آنها را قاچاق با دلار بفروشند به کشور هایی که نیاز به چنین أقلامی دارند.
🔅متن کامل یادداشت را در لینک زیر بخوانید:
https://telegra.ph/بلای-بارش-مرگ-03-24
@javadrooh
این بلا هم گسستنی باشد
@زور و تزویر رفتنی باشد
یاری و همرهی و همدردی
@بر ضعیفان ستودنی باشد
......
کرونا هم شکستنی باشد
@زور و تزویر رفتنی باشد
مردمی و سخاوت و ایثار
@ویژگی های ماندنی باشد
َفَوَجَدَا عَبْدًا مِنْ عِبَادِنَا آتَیْنَاهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنَا وَعَلَّمْنَاهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْمًا
پس بیابی بنده ای از بندگان من که داده ایم رحمت واموخته ایم به او علم لدنی
(آیه65سوره کهف)
جمعی که بنابه عرش افراشته اند
ایوان بلند وقصرها داشته اند
ازهستی آن قوم اثر باقی نیست
اکنون دروند هرچه می کاشتند
.....
ای یافته از فیض الهی صد خیر
باید که رسد خیر تو پیوسته به غیر
از فقر مترس و رو به درویشان کن
کاینست طریق اهل معنی در سیر
(صفحه414،شرح دیوان منسوب به امام علی(ع )،قاضی میبدی)
بازآی ساقیا که هواخواه خدمتم
مشتاق بندگی و دعاگوی دولتم
زان جا که فیض جام سعادت فروغ توست
بیرون شدی نمای ز ظلمات حیرتم
هر چند غرق بحر گناهم ز صد جهت
به یاد موسی بن جعفر علیه السلام
«آزادترین مرد»
روشنی در کفِ تاریک ترین انسان بود
نور در مغرب بی مهر زمان پنهان بود
باید از منطقِ زنجیرِ ستمگر پرسید
جای آزادترین مرد زمان زندان بود؟
دختری تشنه ی آغوش پدر بود و مُدام
غصه می خورد و پُر از زمزمۀ باران بود
زیر سنگینیِ اخلاقِ پُرآوازۀ او
خانه ی خشم، فرو ریخته و ویران بود
هفتمین فلسفه ی روشن پیدایش خلق
کشتۀ مغلطۀ حاکم بی ایمان بود
از همان روز که دستانِ خرد را بستند
عشق در پنجۀ یک مشت کرِ نادان بود
از همان شب که کفن بر تن هستی پیچید
زندگی مرد و زمین خسته و سرگردان بود
ایلیا رفت و زمین در تبِ دانایی سوخت
پدرِ جهل بسوزد که مقصّر آن بود
دکتر حسین محمدی مبارز /ایلیا