دزدی چند کاروانی راغارت نموده صاحب کاروان را برشتری بسته باخود می برندبرهر آبادی که می گذشتند مرد جزع وفزع
می کرد که ای مردم اینان دزدند واموال مرابه سرقت می برند دزدان می گفتند ای بردارجان توخوب شو بگذار که مادزد باشیمعیبی ندارد به مردم می گفتند اوبردار ماست مشاعرش به هم ریخته التماس دعا داریم ومی گذشتند.