قبل بازی فرشِ اِسپیناس پالاس*
این شکر خوردن بُدی ای ناسپاس
از سر ناپختگی وادادن است
در سیاست در کیاست آسوپاس
*هتل
.............
یک گلِ النصر را، درویش زد!
بر روانِ بچهها، تشویش زد
هدیه درویش، یعنی خودزنی
خودزنی هایی، بهخاطر ماندنی
قبلِ بازی، این شکر خوردن بوَد
بعد بُرد و باخت خود بُردن بوَد
این حماقت با فریدریکا بُدی
خانمی در مجلسِ شورا شُدی
گر بهجای پله ها و تپهها؟
رفته بودند بر فراز نَردهها
باز میشد، قفلهایِ آهنین
ما نمیخوردیم از نَصر، اینچنین
قبل بازی، این چه هدیه دادن است؟
اینکه باشد خودزنی، وادادن است
گر به جای رفتن اِسپیناس پِالاس؟
عدهای از مردمان آس و پاس
عده ای از حاکمانِ سرشناس
باز می شد، درب هایِ اِحتِباس
در کنارت داییِ آقایِ گُل
بر رونالدو می زنی، طبل و دُهُل
این چنین دلدادگی ها نوبر است
این زِ گل هایِ پنالتی بدتر است
این نه عزت بَلکه خودبیگانیست
هرکه را وادادگی مغزش تُهیست
باز می شد درب های هَمدَمی
فتح شایانی بُد و خوش مَرهَمی
انعکاس مردمی با ابتکار
بُرد و بازنده بُدی با افتخار
آه و افسوس از چنین نابخردی
دمبهدم کز این امیران سَر زدی
آه و افسوس از چنین نامَردمی
ای دریغ و درد "امین"از خود زنی