برسم هرساله آغاز سال کلام الله سپس دیوان حافظ را گشودیم آیهء شریفهء (94) ازسورهء مبارکهء یوسف وغزل(375)از دیوان رویت گردید.
ولَمَّا فَصَلَتِ الْعِیرُ قَالَ أَبُوهُمْ إِنِّی لَأَجِدُ رِیحَ یُوسُفَ لَوْلاَ أَن تُفَنِّدُونِ ﴿۹۴﴾
چون کاروان رهسپار شد پدرشان گفت اگر مرا به کم خردى نسبت ندهید بوى یوسف را مى شنوم | ||||
|
||||
افسـرِ سلطانِ گـُل پیـدا شد از طرف
چمن مَقدمش یا رب مبارک باد بر سرو و سمن خوش بجای خویشتن بود این نِشستِ خُسروی تا نشیند هر کسی اکنون به جای خویشتن
خاتم جــم را بشـارت
ده به حُسـنِ خاتمت کِاسم اعظم کرد از او کوتاه دستِ اهرِمن
تا ابد معمـور باد این
خانـه کـز خاکِ درش هر نفس با بوی رحمان می وزد بادِ یمن شوکـت پـور پشـنگ و تیـغ عـالمگیـر او در همه شهنامـه ها شد داستان انجمـن
خِنگِ چوگانیِّ چرخت
رام شـد در زیرِ زیـن شهسوارا خوشبه میدانآمدی گوییبزن
جویـبارِ مُلـک را
آبِ روان شمشیـرِ تُست تو درختِعدل بنشان بیخِ بدخواهان بکن
بعد ازین نشگفت اگر با
نکهتِ خُلقِ خوشـت خیزد از صحرای ایذَج نافه مشک ختـن
گوشه گیران انتظار
جلوهِ خوش می کـنند برشکن طرف کلاه و برقع از رخ برفکـن
مشورت با عقل کردم گفت حافظ می بنوش ساقیـا مِی ده به قول مستشـار مؤتمـن
ای صبـا بر سـاقی بزمِ اتـابک عرضـه دار تاازآنجامزرافشانجرعهییبخشد بهمن
|