کودک آزاری آموزشی در نظام آموزشی ایران
این کودک آزاری دو نوع است.
محروم کردن کودکان از آموزش" گونه نخست این نوع از کودک آزاری است که بدان توجه می شود؛ هم حکومت ها در صدد گسترش چتر آموزشی بر سر همه کودکان هستند و هم اکثر قریب به اتفاق والدین، آموزش کودکان و فرستادن آنها به مدرسه را وظیفه خود می دانند.
اما نوع دوم از کودک آزاری آموزشی که رواج بسیار دارد و از طرف سیستم دولتی و خانواده ها به شدت حمایت می شود، "بمباران مغز کودک با مطالب آموزشی" است.
کودکان بیچاره مان را در نظر بگیرید: آنها در تمام دوران کودکی شان، به جای کودکی کردن و آموختن درس زندگی و مهیا شدن برای زیستن در عصر جدید، ناگزیرند با هزاران آموزه غیر ضروری دست و پنجه نرم کنند؛ آنها نیمی از روز را از این کلاس به آن کلاس می روند، از علوم به ریاضی، از ریاضی به جغرافیا، از جغرافیا به ادبیات، از ادبیات به زبان خارجی، از زبان خارجی به دینی و همین طور الی آخر و هر روز و هر سال!
نیم روز دیگر را باید به مرور آنچه یاد گرفته اند، انجام تکلیف و آماده شدن برای امتحانات بگذارنند. گویی آنها محکومان به فشار و استرس هستند! این، مصداق بارز کودک آزاری است، کودک آزاری آموزشی.
این نوع از کودک آزاری، هر چند در زمره انواع کودک آزاری ها (جنسی، جسمی، روحی و آموزشی) است اما نه تنها کسی در برابر آن قد علم نمی کند و فریاد نمی کشد، بلکه مجموعه دولت و مردم، یکصدا از آن حمایت می کنند و هر روز ساز و کارهای جدیدی برای تشدید این کودک آزاری تمهید می کنند. به عنوان مثال، مسابقات چهارجوابی در مدارس و به ویژه در دوران ابتدایی، تا چند سال پیش رواج نداشت ولی اکنون با حضور موسسات کنکور در نظام آموزشی و تحمیل انواع کتاب های منتشره توسط آنها به دانش آموزان، فشارهای جدیدی علیه کودکان شکل گرفته است.
همان خانواده هایی که علیه کودک آزاری جنسی، قیام میکنن، کودک آزاری جسمی را پیگیری می کنند و حتی ممکن است از این که معلمی کودکشان را تحقیر کرده، به مدیر مدرسه گلایه کنند، مدارسی را دوست دارند که آموزش های بیشتری بر کودکانشان تحمیل کنند و امتحانات زیادتری بگیرند؛ مهم نیست که کودکی کودکان زیر بار این همه آموزه های غیر ضروری از بین می رود و هیچ کدام از این آموزش ها، در طول زندگی به دردشان نمی خورد. علت نیز مشخص است: خانواده ها نمی دانند که این هم نوعی از کودک آزاری است.
منبع: کتابک