الذی لیس کمثله شخص!
سید عطاءالله مهاجرانی
سرور عزیز و دوست نازنین و انسان آرمانی، صاحب مقام محمود، حجتالاسلام والمسلمین سید محمود دعایی در روز ۱۵ خرداد، روز شکفتن نهضت امام خمینی و نیز در سالگرد رحلت امام قلبش ایستاد و به ملکوت اعلی پرواز کرد و سر نهاد آنجا که باده خورده بود.
خانواده معزز ایشان و دوستان و آشنایان و همکاران هزاران خاطره گفتنی از او دارند. وقتی بهتزده خبر را شنیدم؛ تعبیری که طلال سلمان، روزنامهنگار ممتاز لبنانی در سوگ هانی فحص نوشته بود، در ذهنم پدیدار شد. عنوان مقالهاش این بود: «هانی فحص، الذی لیس کمثله شخص!» هانی فحص، کسی که هیچکس مثل او نبود!
ما در زندگی خود که دیگر زندگانی کوتاهی هم نیست، افراد مختلفی را دیدهایم. با آنها زیستهایم. تجربه مشترک داریم. گاه یک نفر متفاوت میشود، ممتاز میشود. دلتان برای دیدارش تنگ میشود. گوش جانتان تشنه شنیدن صدای اوست. در زمانه عسرت و دشواری و تاریکی، او با حضور و صفایش، فضا را باز و معطر و گرم میکند. مثل آفتاب میتابد. پنجرهای رو به مشرق است. به تعبیر مولانا جلالالدین بلخی، خانهای روشن است:
روشن است آن خانه گویی آنِ کیست؟
ما غلام خانههای روشنیم
سید محمود دعایی پنجرهای رو به آفتاب بود. خانه روشنان بود. الذی لیس مثله شخص!
او ۲۴ سال نماینده تهران در مجلس شورای اسلامی بود. حقوقی نگرفت. خودرو نگرفت. ۴۲ سال نماینده امام خمینی و آیتالله خامنهای در موسسه اطلاعات بود. از موسسه اطلاعات حقوقی دریافت نکرد. خودرو و راننده شخصی در روزنامه نداشت. هر وقت میخواست جایی برود، خودش به نقلیه موسّسه زنگ میزد. هر وقت هر همکار رانندهای که آماده بود، میآمد، به همین خاطر او نهتنها همه رانندهها را با نام و نشان به خوب میشناخت. بلکه در فرصت همراهی تا مقصد و بازگشت از حال و روز راننده و خانواده و مسائل و مشکلاتش باخبر میشد. احوال فرزندان راننده را میپرسید. اگر به جلسهای آمده بود و در جلسه ظرف میوهای بود. مثلا سیبی را برمیداشت و در بازگشت به راننده میداد. یا اگر جلسه در خانهای بود و راننده منتظر میماند، توی بشقابی میوه میگذاشت، خودش برای راننده که منتظر بود، میبرد. بشقاب میوه را به راننده میداد و میگفت: «الهی قربونت برم. ببخشید منتظر میمونی، من پسر خوبیام زودتر میام!» به تلفنها خودش جواب میداد. اتاقش کبریا و ناز و حاجب و دربان نداشت. اگر کسی یا کسانی مهمانش بودند. مدام مراقب مهمان بود. قرار نداشت. دیس پلو یا ظرف خورش به دست، دور مهمانان میچرخید و به مهمانان میرسید. یک ذره در او خود بزرگبینی نبود و فروتنیاش، ملکه او شده بود. خدشهای در آینه با صفای جان تابان او نبود.
به تعبیر حاج ملاهادی سبزواری خاکنشین بود، البته از همان خاک نشینانی که:
نه در اختر حرکت بود و نه در قطب سکون
گر نبودی به جهان خاکنشینانی چند
این خاکنشینان، معنای زندگانیاند. حقیقت زندگانیاند. همه ما در جستوجوی معنای زنگی هستیم. انسان فطرتا در جستوجوی معناست. گاه انسانی با زندگی خود، معنای مجسم زندگی میشود. زندگیاش شعله سیالی است که خانهها را روشن میکند. دلها را شاد میکند. چنان زندگی میکند که اگر خاک راه شود: «غبار خاطری از رهگذار ما نرسد.»
سید محمود دعایی به مقام محمود دست یافته بود. خداوند شعله ماندگار مهر او را در دلها افروخته بود. چنان که قلب بزرگ سید محمود دعایی سرشار از مهر و محبت و احترام نسبت به انسانها بود. میکوشید مشکل هر کسی را با هر نام و نشان و دین و گرایش حل کند. او به تعبیر امیر مومنان امام علی علیهالسلام، به وجه انسانی انسانها نگاه میکرد که همگان در وجه انسانی و آفرینش الهی نظیر یکدیگرند: «نظیرٌ لک فی الخلق»
در دوران مسوولیتم، او هر وقت میخواست، به دفترم میآمد، همیشه دیدارش مسرتبخش و مغتنم بود. وارد اتاق که میشد، فضا روشن میشد. معاون نخستوزیر بودم. به دفترم آمد و گفت: «حتما یادته، بینالمجالس رم که رفته بودیم، آقای بسیار عزیزی جزو همکاران محلی سفارت بود. ارمنی بود. اسمش آقای آرمان بود. یادتانه؟» گفتم بله، گفت: «ایشان دیروز به روزنامه آمده بود. نامهای را برایم آورد، نامه از خانم مسنّی است، بیش از هشتاد سال دارد. بیمار هم هست، مشکل خروج از کشور پیدا کرده است. نامه را آوردهام. ببینید، میشود مشکل را حل کرد. البته این خانم بهایی است که یک ارمنی واسطه شده و سیدی را وسیله کرده که نامه به دست سید دیگری که معاون نخستوزیر است، برسد! »
مشکل حل شد، زنگ زدم. گفتم: «کاکای عزیزم. مشکل آن خانم حل شد.» صدای خندهاش در گوشم پیچید. گفت: «خدا را شکر ما دو تا سید پیش دو هموطن ارمنی و بهایی روسفید شدیم!»
اکنون کاکای عزیز ما افسانه شده است. افسانه نیک… که یادش چشمها را خیس اشک میکند و طنین صدایش فراموش نمیشود، شعله نگاه و برق چشمانش که به سرعت به اشک مینشست از یاد نمیرود. ملکه تواضع و فروتنیاش در برابر پیر و جوان، مانند تابلویی در برابر دیدگان یک ملت ایستاده است. گویی خداوند برخی بندگان را به شکل اختصاصی برای خود میآفریند، آن بندگان، دلی دریایی و روحی آسمانی و خلق و خویی بهشتی دارند، بوی بهشت میدهند. آن بندگان نه صاحب درجات، «لهم درجات» بلکه خود درجاتند: «هم درجات» سرور عزیز و کاکای کیمیای ما سید محمود دعایی که به مقام محمود محبت رسیده بود، چنان بود.
ابوبکر محمد بن زکریا رازی برآمده از ری ،کاشف الکل وجوهر گوگرد یا اسید سولفوریک دارای271 کتاب ،رساله ومقاله،طبیب،داروساز،کیمیاگر وفیلسوف قائل به تعدد قدما از جمله نام آورانی که نامش بر کره ی ماه حک شده است
شبهای قدر قانون طبیعته و اسلام ما را با این قانون آشنا کرده.
این شبها ما میتونیم روی سرنوشت خودمون تاثیر بذاریم.
تاثیرش روی سرنوشت یک سال ماست.
یه اتفاقات فراحسی، ماورایی، متافیزیکی توی این شبها میافته.
همه ی ما قانون علت و معلول را میدونیم، و میدونیم برای رسیدن به هدفهامون باید این قانون اجرا بشه.
حتی خداوند برای آفرینش از این قانون استفاده کرده.
قانون علیت امشب به کمترین حد خودش میرسه، شاید کلا حذف بشه.
ما توی عالم فیزیک هستیم، عالم بعدی میشه عالم اعلی و عالم بعدی فوق العلی.
اولین شب قدر جای عالم علی با فوق اعلی جابجا میشه.
یه حالت سبکباری، آرامش، آسایش به ما دست میده،
این حالت هرچه به سحر نزدیکتر بشیم
رفتن جان از تن آواز ایران زود بود
بی سرو سامانی یاران ایران زود بود
نغمهء داوودی اش با درد مردم ساز بود
ربنایش جرعه ای از چشمهء آغاز بود
#خسرو_آواز_ایران_محمد_رضا_شجریان به مهمانی حافظ،سعدی و مولانا و. ...رفت و در آرامگاه فردوسی آرام گرفت.
خوانش پاره الرحمن درآیین سوگواری شادروان پدرش در مشهد مقدس دهه چهل
خسرو آواز ایران پر کشید
جامی از عرفان مولا سر کشید
در جوار مرقد فردوس طوس
دیدم اورا حافظ هم در بر کشید
♨️نتایج #نهایی شمارش آرا
آمار نهایی آرای نامزدهای یازدهمین دوره ی انتخابات مجلس شورای اسلامی در حوزه انتخابیه سبزوار، خوشاب، جوین، جغتای و داورزن به شرح ذیل میباشد:
▫️واجدین شرایط: ۳۴۵۵۲۴
▫️آرای ماخوذه: ۱۸۳۱۳۵
▫️آرای صحیح: ۱۷۱۳۴۸
▫️آرای باطله: ۱۱۷۸۷
▫️علی اصغر عنابستانی ۸۰۰۲۸
▫️بهروز محبی نجم آبادی ۶۷۵۸۲
▫️علی بروغنی ۳۸۹۸۱
▫️مجید اکبرنیا ۳۸۷۹۸
▫️رمضانعلی ابراهیمی ۱۱۸۶۲
▫️ابوذر تشکری صالح ۹۶۲۵
▫️حسین احمدزاده ۸۳۹۲
سلام سربدار#مقایسهای خواهیم داشت.
نسبت به چهار سال گذشته نوزده در صد کمتر به پای صندوق رفته اند 51/.از آمار کشور8/5/.جلوتریم دور گذشته9/.جلوتر بودیم.آراء باطله و رای اولی ها مزید بر علت است.
اشتباهاتی که نمی توان نوشت.
جاییکه برق عصیان بر آدم صفی زد
ما را چگونه زیبد دعوی بی گناهی چهار دهه است برای توانخواهان انجام وظیفه می کنم(به هنگام سلامت هم)و شوربختانه طرفی نبسته و توفیقاتی نیافته بارها دست خدا را پس زده بل بدندان گزیده ام.
زمینهای اهدایی سه گانه و چند گانه ای را به دلیل ناپختگی های متاثر از دهه نخست انقلاب از جانب نیکخواهان نپذیرفتم*.با وجود اینکه کارهایی نه در حد رضایت برای گرامیان انجام گرفته ولی تا اهداف فاصله زیاد است.(ساخت 113 واحد مسکونی از ده تا صد درصد.33 اردو خارج و داخل 15مورد به سرپرستی مهربان صفاری،بیش از یک ملیارد تومان
پیشکش مَردی که خواب کلمه میدید
«فرهنگ حییم» ؛ کتابی که شاید بتوان گفت در چند دههی اخیر در خانهی هر ایرانی که اندک تحصیلاتی داشت، لزوماً یافت میشد و شاید بههمین دلیل در خاطرات ِ هر یک از ما سهمی دارد
لذا مناسب است یادی کنیم از خالق این اثر؛ از مردی که به راستی مظلوم ماند و نامش آنگونه که درخورِ زحمات کم نظیرش بود، در یادها نماند. در وصف گمنامی و مظلومیت آن مرد بزرگ همین بس که تقریبا بیشتر کسانی که سالها و دههها فرهنگ حییم در دوران تحصیل و هنگام تحقیق و پژوهش، فریاد رسشان بود ، حتی نام صاحب این اثر را به درستی تلفظ نمی کنند
«#سلیمان_حییم» (حییم بر وزن نعیم و نه حیّم بر وزن قیّم) یک ایرانی وطن پرستِ یهودیِ اهل شیراز و از خانوادهای مذهبی و بی بضاعت بود که همه ی رزق شان از اندک درآمد شغل لحاف دوزی ِ پدر خانواده تامین می شد. واژه ی «حییم» که همچون بسیاری از کلمات عبری از ریشهی عربی است، در کتاب مقدس یهودیان، از صفات خداوند و به معنای «زنده و جاوید» است و بههمین خاطر سلیمان حییم که انسانی
با چرخیدن چرخ ویلچرت، جهان نیز می چرخد. جهانی که تو خود ساخته ای، جهانی زیبا که حتی انسان های بدون ویلچر، آنان که بر پا ایستاده اند، هرگز طعم شیرین آن را نخواهند چشید. جسم نشسته تو، بلندتر از قامت هر ایستاده ای سر به آسمان می ساید و تو چرخ ها را می دوانی تا قصیده بلند توانایی ات را برای چشم هایی که تو را ناتوان می بینند، بخوانی، ای قافیه خوش وزن شعر پویش و امید.
هم چنان چرخ را بچرخان، تا جهان زیبای تو بگردد.