دهه هفتاد بودحاج محمد باقری در دو دانشگاه مهم سبزواری حکیم سبزواری و آزاد اسلامی معاونت داشت پیشنهادی به کمترین داد و من قبول نکردم کوتاهی از طرف من بود.
و این کار هیچگاه به انجام نرسید پیشنهادی بود که من در مورد رجال و مشاهیر سبزوار کاری کرده بودم برای پایاننامه یکی از بهترین دوستانم که ارشد تاریخ اسلام در مشهد میخواند به بهانه پایاننامه ایشون هفتصد رجل سبزواری را فیشبرداری کرده بودیم که این کار در کتابخانه حاجآقای علوی به راهنمایی و علاقه ایشان انجام گرفت.
حاجآقای علوی وحاج محمد باقری هر دو علاقه داشتند این کار به انجام برسد به بنده پیشنهاد کردند کار را تمام کنیم بعد از پایاننامه دوست عزیزم
و پایاننامهءایشان پنجاه تن کفایت می کرد.و به حاجی آقا باقری گفتم که این کار زیادی میبرد و بایستی دانشجویان باشند کار را بنویسند و ما فقط سرپرستی کنیم ایشون قبول کردند که شش ساعت درس برای من در دانشگاه آزاد و دو ساعت در دانشگاه حکیم بگذارند که به عنوان تکلیف دانشجویی کار به انجام شود.
خدمت دوست عزیزم رسیدم که پایاننامه بنام ایشان بود و دوست داشتم با ایشون و یا همسرش حتی سه نفر این کار به انجام برسانیم ایشان هیچ پاسخی در عرض حال من نداد و من هم در یک معذوریت اخلاقی گرفتار قبول نکردم اشتباه شاید از من بود و جبرانناپذیر برای چندومین بار به دوستم عنوان کردم و هیچ پاسخی در نیافتم و تا همین اواخر هیچگاه درس رسمی در دانشگاه نداشته ام(استاد مدعو،راهنما و مشاور) چرا ولی کلاس رسمی.....
اشتباهاتم فزون شد از هزار
در قیامت من نباشم شرمسار