درپاسخ دانشجویان درموردصادق هدایت ،آثاروعلت خودکشی اش
جنسی که دراو عقده ای سخت شده بود. که او هرگز هوسش نشگفت وهرگزدلش سیراب عشق نشد وازاین استعداد عاجزبود.**شریعتی
آثار هدایت خامیهای زیادی دارد.اوناجوانمردی هایی هم داشت نیمایوشیج.....بدترین کتاب هدایت همین بوف کوراست. محمدعلی جمالزاده
هدایت بی ارتباط بامردم وصوفی فرنگی بود.احمدفردید.بوف کورزیاده ازحدمنحط است.نجف دریابندری.ایشان کینه توزدین بود جلال آل احمد.او نهیلیسم ولذت گرا بود.احسان طبری.بعضی ازمنتقدان فرانسوی اورانهلیسم خوانده اندو نیز درکتاب بودن یانبودن خودکشی حاصل حماقت یانبودحمایت افراشته.او ستایشگرمرگ بود شهیدمطهری دریک نوارصوتی کمیاب استادشهریارایشان رانصیحت می کرد.بوف کور برای من مشمئزکننده بوداویک نهیلیسم است امین زارعین***
شریعتی دردهدایت راناشی ازرفاه ودردبی دردی میداندو بی اعتقادی و
اوارگی اورامحصول همین وابستگی طبقاتی به بورژوازی واشراف معرفی می
کند:«اصولآهرطبقه ای دردهای خاص خودرادارد.مثلآطبقه بورژوازی _ ایران که
ازاشراف قدیمی ایران هستندرانگاه کنیم.صادق هدایت یکی ازانهاست،که ازاشراف
قدیمی وملاکین وخوانین بودندکه بعدتبدیل به«بورژوا»شدند. اشرافیت که تبدیل
به بورژوازی می شودیک عکس العمل روانی خاص پیدامی کند.ازنظریک جامعه شناس
وروانشناس اجتماعی تمام تلخ اندیشیها وحساسیتهادرروح صادق هدایت زاییده
روانشناسی طبقاتی وی می باشد.این رنجها وغمها،رنج بی دردی ومرفهی
است.امروزیک اموزگاریادانش اموزویاهرکس که وضع مرفهی دارد،دچاردردهای صادق
هدایتی می شود...وطبقه اشراف ایران درگذشته دارای دردها ونیازهای موهوم
روحی ومعنوی خاص خودبوده است.درگذشته این اشرافیت برای تشفی ان دردها
ونیازهای موهوم به دنبال تصوف می رفت
...اما نسل دوم همین اشرافیت
گذشته(بورژوازی امروز)دیگر نمی تواند به تصوف به عنوان یک داروتکیه کند،لذا
اواره وبی پناه وبی اعتقادشده است.صادق هدایت خودنمونه خوبی است،چرا که
هرروزمذهب عوض می کند،او اول مذهب کافکا را می گیرد،بعدگیاهخواری...»(1)
دکترشریعتی
سپس به دلایل یأس ودلهره های فلسفی هدایت اشاره می کندو می
افزاید:«...دلهره های فلسفی هدایت هم ناشی ازرفاه است.رفاه یک پوچی
است...زندگی اش هدف ومعنی ندارد.کسی که رفاه دارد،برخوردارازواقعیتی است که
خوددرانجام ان واقعیت هیچ سهمی ندارد.دیگری کار می کندواومی خورد،که این
یک رابطه منطقی نیست.بنابراین رفاهی که داردپوچ است...»(2)
علی
اسفندیاری(نیمایوشیج) نیز درباره هدایت نظری خاص ارائه می دهدومی
گوید:«اثارهدایت خامی های زیادی دارد...خودش به من می گفت که اشنا راباعجله
نوشته است.اماعده ای دوراوراگرفتندوهنوز هم بعداز مرگ او هدایت راانحصاری
خودشان کرده اندودوست ورفیق خودشان می نمایانندوباانواع وسایل هر قدرکه ان
رابزرگترکنند،خودشان رابزرگتر کرده اند...این است که بعدازمرگ هدایت عده ای
ازاونردبام ساخته اند...»(3)نیما به نقصهای روحی وشخصیتی هدایت هم اشاراتی
داردومی گوید:
«هدایت ناجوانمردیهایی داشت که باید انرا حمل بربی
خیالی اوکرد.رفتاراو با«شین پرتو»که درهندازاوپذیرایی کردورفتاراوباخودمن
درکنگره که حمایت نکرد وفقط نشسته بودکه ازگلوبادش کنند،تاخودش بزرگ
شود...»(4)
زنده یادجلال ال احمد بااینکه هدایت راردنمی کندواورادرشمارنویسندگان مطرح روزگارمی شناسد،
درباره
او چنین می گوید:«هدایت گرچه بابوف کور،هوای حکومت پیش ازشهریور20 راابدی
کرده است،اماانگارازفرهنگ اسلامی بریده است وحتی باان کین می توزد...علویه
خانم ومحلل وانیران به جای خود،درهیچ جاازکاروسیع اواثری ازدوره اسلامی نمی
بینیم.کوشش اودرراهی است که به زرتشتی بازی پیش ازشهریور 20 مددمی
دهد...»(5)
ازلحاظ اجتماعی روحیه هدایت وافکارش به طور عمده محصول
ایران رضاشاهی است.استبدادفرعونی شاه ورسم چاپلوسی ورواج صندلی پرستی وپول
پرستی و«رجاله بازی»ذلیلانه وتهی ازصمیمیت جامعه عقب افتاده فئودالی بااداب
ورسوم خرافی،هدایت راکه مفتون تمدن سرمایه داری فرانسه بود،راضی می کردولی
انچه درایران می دید،همه راکناره اسلام واعراب می انگاشت.هدایت یک ضدعرب
وضداسلام کامل است.درترجمه کتاب دیوار،داستان شغال وعرب راازکافکا نقل ودر
ان شدیدآبه اعراب توهین می کند.(6)ملی گرایی گذشته پرست اونتیجه تلقینات
امثال فتحعلی اخوندزاده ومیرزااقاخان کرمانی است که پس ازاستقرارمشروطه
دربین قشرهای بالا ومتوسط رایج شده بود.
گروهی هدایت رابابوف کور می
شناسندواین کتاب رابهترین اثراومیدانندوعده ای ان رافاقدارزش تلقی می
نمایند.محمدعلی جمالزاده دراین موردمی گوید:«مثلآصادق هدایت خواسته ازسبک
سوررئالیسم استفاده بکند.به اعتقادمن بدترین کتابش همین کتاب بوف
کوراست...»جمالزاده همچنین کتابی داردتحت عنوان«دارالمجانین»که درموردزندگی
صادق هدایت است.این اثردرواقع نخستین کتاب ادبی(تقریبآداستان واره)است که
درباره زندگی صادق هدایت نگارش یافته وجلال ال احمددرنامه اش به جمالزاده
ازاین کتاب نام برده وخطاب به جمالزاده می نویسد که در دارالمجانین به
هدایت دهن کجی کرده ای.
استاداحمدفردید هدایت را بی ارتباط بامردم
و«صوفی فرنگی»می نامد:«...من یکبار درجایی لفظصوفی فرنگی رادرباره صادق
هدایت اطلاق کرده ام.صوفی فرنگی همان کسانی هستندکه درجهان امروزازعرفان
وتصوف غرب وادبیات پوچ وتاترپوچ وازاینجورحرفها،سخن می گویند.بازگشت همه
این صوفی فرنگی به این امراست وان اخرین مرحله نهائی فراراز«حق»به سوی
«انانیت»اعم ازانانیت جمعی یا فردی...»(7)
و نجف دریابندی درباره
بوف کورچنین اظهارنظرمی کند:«ازبوف کورخوشم نمی اید،برای اینکه زیادی منحط
است.منحط به معنی،«دکادان»یعنی دراستانه فساد...»(8)
احسان طبری هم هدایت رابدینگونه معرفی می کند:«...نیست انگاری(نیهلیسم)ولذت گرایی
(هدویسم)وبدبینی(پی
میسم)ولامذهبی(اته ئیسم)وملی گرایی گذشته پرست دراثارهدایت به چشم می
خورد...هدایت زندگی رابازی پوچ ومسخره طبیعت می داندکه مرگ بران مرجح است
ومردم را به قول خودش دراین«تله خربگیری»مشغول دلغکی ورذالت وپستی می
بیندوازانها متنفراست وازخودنیزبیزاراست.لذا راه مرگ رامی
پیماید،اوستایشگرمرگ است...»(9)
این مطلب عیناً از کتاب _عدل الهی _ استاد مطهری اورده شده است.
انتشارات صدرا _چاپ سوم _1367_
صص188-189
« صادق هدایت چرا خودکشی کرد؟ یکی از علل خودکشی اواین بود که اشراف زاده بود؛ او پول توجیبی بیش از حد کفایت داشت، اما فکر صحیح و منظم نداشت او از موهبت ایمان بی بهره بود؛ جهان را مانند خود بوالهوس و گزافه کار و ابله می دانست. لذت هایی که او می شناخت و با آنها آشنا بود، کثیف ترین لذتها بود و از آن نوع لذتها دیگر چیز جالبی باقی نمانده بود که هستی و زندگی ارزش انتظار آنها را داشته باشد.او دیگر نمی توانست از جهان لذت ببرد. بسیار کسان دیگر مانند او فکر منظم نداشته و از موهبت ایمان هم بی بهره بوده اند. اما مانند او سیر و اشراف زاده نبوده اند و حیات و زندگی هم هنوز برای آنها جالب بوده است لهذا دست به خودکشی نزده اند.
امثال هدایت اگر از دنیا شکایت می کنند و دنیا را زشت می بینند غیر از این راهی ندارند. نازپروردگی آنها چنین ایجاب می کند. آنها نمی توانند طعم مطبوع مواهب الهی را احساس کنند. اگر صادق هدایت را در دهی می بردند پشت گاو و خیش می انداختند و طعم گرسنگی و برهنگی را به او می چشاندند و عنداللزوم شلاق محکم به پشتش می نواختند و همین که سخت گرسنه می شد قرص نانی در جلوی او می گذاشتند آنوقت خوب معنی حیات را می فهمید و آب ونان و سایر شرایط مادی و معنوی حیات در نظرش پر ارج و با ارزش می گردید»
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ص 89
« در عصر ما به تقلید از اروپاییان و به علل دیگر که اکنون جای ذکرش نیست، نویسندگانی بدبین پیدا شده اند که زهر هایی را از این راه به جان جوانان می ریزند و آنان را بی علاقه به زندگی و احیانا وادار به خودکشی می کنند و از طرف عوامل مرئی و نامرئی مورد تشویق قرار می گیرند و روز به روز به عددشان افزوده می گردد. صادق هدایت از این گروه است. نوشته های وی به قول ویلیام جیمز حالت همان خوکی را می نمایاند که زیر تیغ ناله سر می دهد و یا موشی که در حالی که مشغول جان دادن است جیر جیر می کند.»
در مقابل:
شماره هفتم روزنامه «چلنگر» بعد از مرگ _خودکشی_ صادق هدایت از زبان شخصی به نام محمد علی افراشته _شاعر طبقه کارگری، عضو حزب توده و البته صاحب روزنامه _ می نویسد:
« همه ما افرادی که به نوشتن علاقه نشان می دهیم به این معلم بزرگ هنری خود شدیدا مدیونیم و غالبا در راههایی می رویم که او با استقامت و شایستگی پیموده و به طور اشکار در موقع عرضه استعداد خود، ضعف و عدم لیاقت نشان می دهیم و پی می بریم که فاصله ما با آموزگاری که شروع کننده زبر دستی بوده است چقدر زیاد است.نسل های آینده بدون تردید نام صادق هدایت را تجلیل خواهند کرد.........»
دکتر شریعتی. صادق هدایت
دکتر شریعتی در کتاب « تاریخ تمدن » می گوید: « دلهره فلسفی هدایت ناشی از رفاه است. رفاه یک پوچی است. پوچی معنا ندارد. زندگی اش هدف و معنی ندارد. کسی که رفاه دارد برخوردار از واقعیتی است که خود در انجام آن سهمی ندارد.......کار کردن است که انسان را می سازد. بنابراین { کسی که کار نکند و سختی نکشد } واقعیت اجتماعی را لمس نمی کند......صادق هدایت نمونه انسانی است که واقعیت برایش پوچ است و هیچ. بنابراین در جستجوی گمشده ای است که خلاء وجودیش را پر کند و عبث بودن خودش را معنی بدهد............{ نهایتا هدایت} به آخرین نقطه تفکرش می رسد و می بیند آن خلاء را با هیچ چیز نمی تواند پر کند.....» صص 91-94
در این متن دکتر شریعتی انزوا و یاس صادق هدایت را ناشی از بی دردی و رفاه می داند.
من نیز کتاب های اورا قبل ازانقلاب خوانده ام(8جلد)نپسندیدم باوجود اینکه بعضی ازدوستان تعریف های مبالغه آمیزی دارندوهم اکنون که ارزش هاو......
کمرنگ شده است.ایشان برسرزبان ها افتاده به ویژه بوف کور،دوباره خواندمش مشمئزشدم شایدکچ سلیقه وبی احساسم بقول معلمم کتاب غذای روح است همچنانکه سلیقه ها درغذای جسم متفاوت است درغذای روح بیشتر.اما آنچه درتخصص من است اویک نهیلیست به تمام عیاراست.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
صادق
هدایت درروز 12 اذر 1329 تهران رابه مقصدژنو ترک می گویدو میهمان محمدعلی
جمالزاده می شودوپس ازان راهی پاریس می گردد.این اخرین سفراوست ومدت 4 ماه
درپاریس ودرکناردوستان واشنایان می گذراند.اودرروز 19 فروردین 1330 یک زوج
ایرانی راکه باانهادوستی داشت،به خانه اش دعوت می کند.اما این میهمانان به
هنگام مراجعه به خانه هدایت بادرهای بسته مواجه می شوند وسرانجام پلیس
راخبرمی کنند.پلیس پس از گشودن درخانه،باجسدهدایت مواجه می شودو درمی
یابندکه او پتویی برزمین پهن کرده وباگشودن شیرگازاشپزخانه خودکشی کرده
است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 اشخاص دراثاردکترشریعتی،چاپ اول،انتشارات فردوسی.
2 همان.
3 هدایت ازنظرنیما یوشیج ، مجله سوره، مهر 1370 ، ص 25.
4 همان
5 ال احمد ، جلال ، خدمت وخیانت روشنفکران ، ص 393.
6 کتاب دیوار ، ص 52.
7 فردید ،احمد، روزنامه رستاخیز ، 11/8/1355 ،ص 19.
8 دریابندری ،نجف،ماهنامه ادینه، شماره 37،مورخ مهر 1368،ص 20.
9 طبری، احسان، اورندگان اندیشه خطا، انتشارات کیهان، ص 85- 84
10*-مطهری.مرتضی.صص.188و189
11**شریعتی،علی،گفتگوی تنهایی،ج2،ص885
12***هدایت،صادق،حاجی آقا،مقدمه
13****شهریار،محمدحسین،نوارصوتی
صادق هدایت در جوانی گیاهخوار شد و کتابی در فوایدگیاهخواری نیز نوشت. او تا پایان عمر گیاهخوار باقی ماند.بزرگ علوی در این باره مینویسد: «یک بار دیدم که در کافه لالهزار یک نان گوشتی را که به زبان روسی بولکی میگفتند، به این قصد که لای آن شیرینی است، گاز زد و ناگهان چشمهایش سرخ شد، عرق به پیشانیاش نشست و داشت قی میکرد که دستمالی از جیبش بیرون آورد و لقمهٔ نجویده را در آن تف کرد.»او معتقد بود اگر انسان بخواهد دست از جنگ بردارد باید اول دست از کشتن و خوردن حیوانات بردارد.(ویکی پدیا)