شبی باحافظ دردانشگاه فرهنگیان علامه طباطبایی (ره)سبزوار
دوشنبه, ۲۰ مهر ۱۳۹۴، ۰۱:۱۵ ب.ظ
ای خدای پا ک وبی انباز و یار
دست ماگیرو زجرمم در گزار
مستشرق معروف ایتالیایی آلبرماله در مقام منزلت حافظ نیز چنین گفته است اگر روح مرد وسخن گفتن زن واز ازدواج این د و شخصیت انسان تشکیل شود لذت این ازدواج را نفهمیده است کسی که حافظ را نشناسد .
حافظ در عین وصل بوده است ومولوی درآرزوی وصل. دکتر اشرف زاده .دکترشریعتی می گویدوقتی حافظ می خوانم گویی دست دردست هم درگلستانی کنارنهرآبی قدم می زنیم وامامولوی،گویی مرابه اسب چابکی بسته اند که هرلحظه مرابه سویی می کشاند. ودکترسروش می گوید حافظ دردامنهءکوهی ایستاده که مولوی درقلهءآن است.حکیم سبزواری.....
ای خدای پا ک وبی انباز و یار
دست ماگیرو زجرمم در گزار
یاد ده مارا سخن های دقیق
کان برحم آرد تورا ای خوش رفیق
گرغلط گفتیم اصلاحش تو کن
مصلحی تو ای تو سلطان سخن
جان بروراست قصه ارباب
معرفت
رمزی بروببرس وحدیثی بیابگو
خوش
آمد می گویم به همه ی دانشجویان وسروران ارجمند ، اساتید بزرگوار وتشکر می
کنم از برگزار کنندگان این جلسه ی ادبی وعرفانی به ویژه جناب آقای رادمان وآفای
شادان ازاینکه بنده را لایق دانسته اید مزید تشکر است
سالروزشهادت
امام همام شاهد وراوی جانسوز کربلا امام محمد باقر (ع) راتسلیت گفته وبا ذکر جملاتی از ایشان مجلس را متبرک می
کنیم ذکرزبان حمد وثنا، ذکر روح بیم وامید، ذکر دل صدق وصفا، ذکر عقل تعظیم وحیاء
،ذکر معرفت تسلیم ورضاء، ذکر باطن مشاهده ولقا ست
هزاران آفرین برجان حافظ
همه غرقیم در عرفان حافظ
مطلع غزلی است ازمرحوم شهریاردرشان لسان الغیب
در شعر سه تن پیمبرانند
هرچند که لانبی بعدی
اوصاف وقصیده وغزل
را
فردوسی و انوری وسعدی
این سروده منصوب به مجد همگر خراسانی است که در قرن 7 می زیسته
است ومی دانیم که آن زمان حافظ پا به عرصه ی وجود نگذاشته بود بعدها این شعر
در محاورات که نقل محافل بود ،سائلی از صاحب دلی سئوال کرد که چرا شاعر نام حافظ
رانیاورده است صاحب دل در مقام
جواب گفت که این 3 تن در شعر پیمبرانند ولی حافظ خداست .
ومستشرق معروف
ایتالیایی آلبرماله در کتاب تاریخ مشرق زمین در مقام منزلت حافظ نیز چنین گفته است
اگر روح مرد وسخن گفتن زن واز ازدواج این د و شخصیت انسان تشکیل شود لذت این
ازدواج را نفهمیده است کسی که حافظ را نشناسد .
کس چو حافظ نگشود
ازرخ اندیشه نقاب
تاسرزلف سخن را به قلم شانه زدند
مولوی وحافظ اززبان حاج ملاهادی سبزواری
از حاجی سئوال کردند که از این دوبزرگوار (مولوی وحافظ ) کدام برترند حاجی فرمودند من کوچترم از اینکه میان این دوبزرگوار قضاوت کنم ولی آنچه خودشان نقل کرده اند دراین مطلب روشن است ، مولانا می فرماید :
عشق از اول سرکش خونی
بود
تا گریزد هر که بیرونی بود
ایضاً لسان الغیب :
الاای ایهاالساقی ادرکاساوناولها
که عشق آسان نموداول ولی افتادمشکل ها
چوعاشق می شدم گفتم که بردم گوهرمقصود
ندانستم که این دریاچه موج خون
فشان دارد
مقامی که حافظ داشته است مولوی درآرزوی آن بوده است شاهد مثال از دیوان حافظ ودیوان شمس :
دوش دیدم که ملائک درمیخانه
زدند
گل آدم بسرشتند وبه پیمانه زدند
ساکنان حرم وسترو عفاف
وملکوت
با من راه نشین باده مستانه زدند
شکرایزد که میان من واو صلح افتاد
قدسیان رقص کنان باده شکرانه زدند
حافظ انجوی
هرکه شُدت حلقه درزود برد حُقه ی زر
خاصه که درباز کنی محرم دروازه شود
آب چه دانست که او گوهر گوینده شود
خاک چه دانست که او غمزه
غمازه شود