گفتگو با علی اکبر مشکانی جوان الدوز پیشکسوت کشتی سبزوار(رزومه)
گفتگوباعلی
اکبر مشکانی پیشکسوت کشتی سبزوار
ذرهّ ای بودم ومهرتومرابالا برد
ای نام خوش تو بر زبان ها وی یاد توزینت بیانهاازمهر رخت چوذّره هستند دررقص وسماع ،آسمانها
بنده علی اکبرمشکانی تاریخ ورودم به جهان خاکی سوم خرداد ماه یکهزار سیصد و سی وهفت در روستای بسیار قشنگ (مشکان) زادگاه ستاره درخشان ادب ایران (بونصر) به ثبت رسیده، دوره ابتدایی تحصیلم را مدیون دبستان آله طه زادگاهم هستم سال 1349بود که به همراه خانواده به زادگاه مادری ام سبزوار کوی نقابشک مهاجرت نمودیم وبرای ادامه تحصیل دوره متوسطه در دبیرستان دکترغنی (ایوب محمودی) ثبت نام نمودم سال دوم بودم که نعمت پدر را از دست دادم ضربه ی بسیار مهلکی بود، بعد ازفوت سرپرستی خانواده وبارسنگین آن بر دوش برادر بزرگترم (حسین اصغر) که خود نیز از قهرمانان وکشتی گیران ودارنده مدال نقره ی پیشکسوتان کشور می باشد افتاد که ازهمین جا برای ایشان توفیق وسلامتی آرزو دارم.....و
در همین سال آقای کاظم عربی که خود یکی ازکشتی گیران وزن 74کیلو گرم خراسان بودند به کلاس آمدند وبه من پیشنهاد دادند که در مسابقه کشتی انتخابی آموزشگاه های سبزوار شرکت کنم . با اینکه بنده هیچ گونه آمادگی قبلی نداشتم پذیرفتم وشرکت کردم ومقام دوم وزن 68 کیلوگرم آموزشگاه های سبزوار را کسب نمودم ازاین پس تمرینات خود را به طور جدی زیر نظر زنده یاد (پهلوان شفیعی )،(قاسم شاهی )، (شهید محمود تقدسی ) گذراندم وجا دارد از این عزیزان وهمچنین استاد رمضانعلی فروزان صاحب زنگ وپیشکسوت باستانی ،رضا عربی واستاد عسگر منوچهری وسایر عزیزانی که برایم زحمت کشیده اند تشکر نمایم وپوزشی بخواهم ازهمشهریانم که نتوانستم مقامی بالا تر ازقهرمانی استان در وزن 68و74کیلوگرم برایشان افتخار کسب کنم.
سال 1360تشک را بوسیدم وبا دنیای قهرمانی برای همیشه خداحافظی کردم وهمان سال تشکیل خانواده دادم واکنون سالهاست که دیگر با زندگی کشتی می گیرم واز بزرگانم در ورزش آموخته ام که اگر زمین خوردم مایوس وناامید نباشم بلند شوم ومصمّم تر باشم، به شغل تزئنات ساختمان مشغولم . حاصل زندگیم 5فرزند 2پسر و3دختر می باشد بچه ها همگی ازدوج نموده اند وپنج نوه ی(تبسم سادات،تسلی سادات،روشان سادات،امیرارسلان وگلچهره ی) خیلی قشنگ هم خداوند به ما داده از زندگی ام بسیار راضی هستم واحساس می کنم خانواده ی خوشبختی دارم وفکر می کنم که هیچ کس به اندازه من خوشبخت نباشد، چراکه به قول بزرگی که می فرماید خوشبختی، داشتن چیزهایی که دوست داریم نیست؛بلکه دوست داشتن چیزهای است که داریم: خوشبختی را هرکسی در چیزی می داند ومن درقناعت. وقتی که نان هست پنیرهست کاسه داغ محبت هست پس همه چیز هست .
گرنبود برسرخوان آن واین هم بتوان ساخت به نان جوین
به قول سهراب سپهری عزیز چشم ها راباید شست جور دیگر باید دید. زندگانی سیبی است گاز باید زد باپوست . بگذریم. هنوز هم برای سلامتی خودم ورزش می کنم به طبیعت علاقه فراوان دارم . سال 62 بود که به جرگۀ مربیان پیوسته ودر این کسوت به خدمت تیم کشتی شهرستان درآمدم وحدود شش سال در خدمت علاقمندان به کشتی بودم و همزمان درسمت دبیر هیأت کشتی نیز فعالیت داشتم و بعدها به تقاضای دوستان مسئولیت هیأت را پذیرفتم.
درهمین ایام در سال 1373بود که به فکر پایه گذاری ورزش همگانی شامگاهی افتادم و به همراه دوتن از دوستان پیشکسوتم (کریمی وجمالی ) نیز هفته سه جلسه تمرین را شروع کردیم که بعد از مدتی با استقبال خوبی از طرف علاقمندان به ورزش روبرو شد ومدت 21 سال است که همچنان ادامه دارد.
اگر بخواهیم اشاره ای به نوع تمرین داشته باشیم حرکات اصلاحی و آمادگی جسمانی است با هدفمندی گرم کردن، سرد کردن و انعطاف پذ یری به احتمال قریب به یقین ، اجرای حرکات کششی وگرم کننده که سبب افزایش انعطاف پذیری بدن می شود ازصدمات وآسیب های شدید که ممکن است در حین انجام تمرین رخ دهد جلوگیری می نماید وهمچنین تمرینات کششی جهت سرد کردن بدن و برگشت به حالت اولیه وبه اصطلاح (ریکاوری ) بسیار مناسب است. باید اذغان کنم که برخود فرض دانسته ازدو مربی خوب شامگاهی که چند سالیست در معیت این بزرگواران هستم آقایان یدا.. آزاد وحسن یزدی تشکر نموده وزحمات این دو بزرگوارارا ارج نهم .
مورد بعدی پیشنهادی بود که بنده به مرکز پژوهش علوم جغرافیایی و مطالعات اجتماعی دانشگاه حکیم سبزواری دادم مبنی بر تقاضای آموزش علمی به مربیان به منظور پیشگیری از آسیب ها وحرکات غیر اصولی در هنگام ورزش، تا با برگزاری کلاس های مزبور خدمت علمی و ارزشمندی به جامعه ورزشی ارائه شود وعمل به آن یک فرآیند خجسته ومبارکی است.
23تیرماه سال 58یکی از تلخ ترین روزهای زندگی ورزشی کاروان کشتی سبزوار اعزامی جهت مسابقات قهرمانی استان درشهر گناباد بود در آن روز برای دوست بزرگوارم موسی الرضا امین زارعین در وزن 57کیلوگرم که بنا به دلایلی ناراحت روی تشک ظاهر شد و یکی ازحریفان که از ذکر نامش خودرای می کنم با اجرای فن خلاف جوانمردی وعدم رعایت دقیق مقررات کشتی و سهل انگاری داور موجب مصدومیت شدید نخاعی وی از ناحیه گردن شد که زدودن این واقعه ی دهشناک از ذهنم غیرممکن است از پشتکار این بزرگ مرد همین بس که با مصدومیت توانست دکتری فلسفه را از مسکو و دکتری فلسفه اسلامی را از تهران اخذ نمایند . اگر چه دیریست پیشکسوت دیار سربداران سبزوار شادروان حاج ولی عتباتی دربین ما نیست ولی شجره طیبه آن مرحوم برای مردم این سامان باقی وستودنی است سالن شهدای هویزه سبزوار یادگاری ماندگار است از تلاش های آن بزرگوار، بر خود فرض دانستیم از زحمات آن بزرگ مرد و همچنین شورای اسلامی شهر دردوره ی سوم وشهرداری به جهت ساخت و آماده سازی مسیر سلامت قدر دانی نمایم .
به نقل ازدوهفته نامه ساسویه2سال قبل بااندکی تغییر
جذامیان به نهار مشغول بودند و به حلاج تعارف کردند.
حلاج برسفره آنها نشست و چند لقمه بر دهان برد.
جذامیان گفتند: دیگران بر سفره ما نمی نشینند و از ما می ترسند.
حلاج گفت، آنها روزه اند و برخاست.
غروب هنگام افطار حلاج گفت: خدایا روزه مرا قبول بفرما.
شاگردان گفتند: ما دیدیم که تو روزه شکستی.
حلاج گفت: ما مهمان خدا بودیم.
روزه شکستیم، اما دل نشکستیم..
"آن شب که دلی بود، به میخانه نشستیم
آن توبه صدساله، به پیمانه شکستیم
از آتش دوزخ نهراسیم که آن شب
ما توبه شکستیم، ولی دل نشکستیم"
عرض سلام و احترام بنده را بپذیرید جناب اقای علی اکبر مشکانی دوست گرانقدر پدرم منش شما منو یادمولای متقیان امیر مومنان علی علیه السلام می اندازد در حالیکه در میدان جنگ حیدر کرار بودند امابهنگامی که به یتیمان میرسید قلبی اکنده از عطوفت و مهربانی داشتند و طاقت دیدن رنج های یتیمان را نداشتند شما مصداق این مثال هستید و من شما را شیعه ی راستین حضرت علی علیه السلام می دانم در حالی که در میدان مبارزه پهلوان هستید قلبی مهربان و آکنده از احساس دارید کلام دلنشین و زیبای شماهمیشه سنجیده و عاری از هرگونه گزافه گویی و درشتی می باشد سبزوار و مردم غیور آن به وجود شمابزرگان افتخار میکند بنده هم مرید جنابعالی. مطمئن بودم اگر پدرم امروز می توانست بنویسد می نوشت بهتون افتخار میکنم (البته حکایت گران شدن زمینهای ...هم که یادتون هست !!) مستدام باشید
http://www.moosa-a.blogfa.com