اعتبارات دهگانه نَفس آدمی
نَفس اَمّارِه=امر کننده به بدیها نفس مزینه=تزیین کننده بدیها نفس موسله= تزیین وتحریص نفس لوامه= سرزنش کننده نفس زکیه=پاک نفس ملهمه=الهام کننده نفس مطمئنه=بیزار از گناه نفس راضیه=خشنود نفس مرضیه=خدا از او خشنود نفس ناطقه=مدرک کلیات
ای نفس پلیدِ آمر و زِشت
دوزخ شودم نصیب از این کِشت
تا چند کُنی گُنَه مُزَّین
بَل سُوَّلت ای تو دلکَشِ من
ای وسوسه گر به هر تباهی
از خواری و خِفَتَم چه خواهی
مارا نبود زِ تو رهایی
تا روزِ اَبد رفیقِ مایی
توفیق اگر رفیق گردد
هم لائمه ام شفیق گردد
هم پاکُ زَکّیه ام بخوانند
هم مُلهِمِه را ز وَحی دانند
گر شَوم بیزار از حِرض و گناه
مُطمئن گردم به توفیق اله
راضیه،مَرضّیه میگردد نَصیب
خاصِگان را میشود حُبِّ حَبیب
راضی و مَرضیّه ما را حِسرَت است
آفت این نارسیدن غِفلَت است
نَفسِ راضی را شرایط بندگی است
مَرضّیه هم تا ابد تابندگی است
لیک می خواند به بد اماره ام
من از این گمره شدن بی چاره ام
چامعِ این ویژگی ها ناطق است
مُدرکِ مفهومِ کل و صادق است
صاحبانِ نَفسِ مَرضی اندَکَند
مابقی همچو "امین" خار و خَسَند
ای "امین" پس کی تو راضی میشوی
خارج از لهو و زِ بازی میشوی
گر کم از مَرضّیه خواهم از خدا
بر کریمی چون خدا کردم جَفا
ای نفس بلایِ مَهوشِ من
ای اسب چموش سَرکِش من
ما را نبود زِ تو جدایی
ای راضیه ای پریوَشِ من
نهاده ناآرام
ای جان ناآرام من، آرام گیر
ای نفس نافرجام من، آرام گیر
مأیوسُ نومیدُ عَبوسی از چه رو
نِی رامِ من، بَل دامِ من، آرام گیر
فرجام تو پدرام از لطف خدا
ای عاقبت پدرام من آرام گیر