ن
به بیست و دو از ماهِ اُردیبِهشت
بِزادم من از مامِ نیکو سِرشت
نهادم پدر نام موسی الرضا
که راضی شوم من به سو القضا
به فرخنده میلادِ هشتم امام
بِزادم من از مامِ نیکو مَرام
بِزادم دوباره به پنجاه و هَشت
بِچشمَم زمین و زمان تیره گَشت
شُدم ضربه فنی و قَطعِ نُخاع
زِ تلخی دوران شدم بَس شُجاع
به ناچار گشتم به لندن مُقیم
رَها کَردم از این بَلای عَظیم
سه باره به هفتاد و هشت زادَمی
که تَحریمِ تَعلیم بُبریدَمی
دگرباره هشتاد و هشت دُکتری
دفاعی گرانمایه و گُفتنی
تو گویی زمانه دو چشمم گشاد
خِردوَرزی و مَردُمی یاد داد
خِردوَرزی ایرانیان را شَفا
زِ وَهم و خرافه خدا را پَناه
خِرد مردمان را زِ آفت رَها
خِرد آورد سرکشان را براه
به خُردی شنیدم شَهنامه را
کتابِ وَزین و گرانمایه را
زِ نظم و زِ معنا شدم در شِگفت
دِگَر این خردنامه نتوان نوشت
هزاران درود و هزار آفرین
به شاهِ سُخن سَنجِ ایران زمین
امین راضی ام من به جام بلا
که سوالقضا عینِ حُسن القضا
😔😔
🖋 عبدالکریم سروش :
بسیاری از مردم بهتقریب میدانند که سلجوقیان پس از غزنویان آمدند و خوارزمشاهیان پس از سلجوقیان !
اما من دانشجویانی را دیدهام که نمیدانستند نهضت ملی نفت در زمان رضا شاه بود یا پسرش !
ایرانیان قطعههایی از تاریخ را هزار بار شنیده و میدانند ، اما تمایلی به شنیدن مهمترین بخشهای تاریخ معاصرشان ندارند !
نام تمام جنگهای صدر اسلام و مسیر کاروان عاشورا و نام بسیاری از خلفای عباسی و اموی را میدانند ولی اگر از آنان بپرسند که استبداد صغیر مربوط به چه دورهای است و چرا آن را «صغیر» مینامند ، مات و مبهوت به پرسشگر نگاه میکنند !
آیا در صد و بیست سال گذشته ، یک ایرانی را میتوانید پیدا کنید که یک بار برای میرزا یوسفخان مستشار الدوله اشک ریخته باشد؟
نه !
چرا ؟
چون ایرانی نمیداند او کیست !
او کسی بود که با نوشتن «رسالۀ یوسفی» و «یک کلمه» ، میخواست قانون را جایگزین سلطنت مطلقۀ ناصری کند و به همین جرم هم ماهها در سیاه چال های قجری شکنجه شد !
شکنجهگر او موظف بود
کشتی ورزشی که در طول تاریخ از ریختن خون صد ها هزار بلکه ملیون ها تن جلوگیری کرده است. پهلوانان از دو لشگر بهم در می شدند و سرنوشت جنگ با کشتن پهلوانی مختومه می شد. هر از چند گاهی هم نه به قول امروزی ها سپاه بازنده جِر میامد از این رو ورزش مقدس نامیدم من.
درودم به صدرای ایران زمین
زبانزد در آفاق ویونان وچین
که حکمت از ایشان دوامی گرفت
به سینا و صدرا قوامی گرفت
درودی دوباره به شیخ شهید
به از این سه در فلسفه کس ندید
به همشهری ام سبزواری درود
حکیمی در این ورطه جز او نبود
به همشهری ام سبزواری سلام
که گفته سخن های ختم کلام
زاطراف و اکناف گرد آمدند.
که دُّرِمعانی از او بشنوند.
زِ هند و کراچی و مالزیا
به بیست و دو از ماهِ اردیبهشت
بِزادم من از مامِ نیکو سِرشت
که بابَم مَرا نام موسی نهاد
خراسانیم در جوارِ بهشت
بماناد از ما بسی یادگار
چه نیکُو چه بد یا چه زیبا؟چه زشت؟؟
الهی شوم بانیِ کار خیر
نشاید دُژَم کردم و بد سِرشت
مبادا شوم بانیِ کارِ شَر
زِ میخانه روی آورم در کُنِشت
دلتنگ دعاهای سحر در رَمَضانم
وَز وَهن و خرافاتِ مُحَّرم نگرانم
غمخواریِ افراد تهیدست به نوروز
همواره شِرَنگی فِکَند در دل و جانم
از دوران کودکی دلتنگ ماه رمضان می شدم نخست برای شله زرد و دیگر دعای دل انگیز سحرو دعای جوش کبیر شب های قدر و در جوانی نواهای روح انگیز ابوحمزه ثمالی بعد نیمه شب مزید بر علت گشت.
شوریختانه دو نوبت از سال دلگیر ودلریش و دژمم نخست جشن های نوروز به نداری فرودستان،شرمندگی پدران و مادران و دل آزردگی ایتام آزرده خاطرم و دیگر ایام عاشورا از وَهنی که به آیین و مذهب می شود تحریفاتی که صورت می گیرد انرژی نهفته و جمع شده و احساسات پاکی که به هدر می رود و با آرمان سرور آزادگان فاصله از زمین تا آسمان دارد
.مدح امام علی علیه السلام از زبان معاویه ابن ابوسفیان