16 سال پیش مثل چنین روزی که نزدیک انتخابات هم بود یکی از آشنایان که20سالی درسبزوارنبود به من مراجعه کرد و مقداری پول می خواست برای اینکه برای منزل والدین عزیزش برق وآب مستقل بکشد من گفتم شرمنده ام ولی شما را به دوستی معرفی می کنم انشا الله رفع مشکل می شود.خوب ایشان را فرستادم مبلغ 200هزارتومان گرفته بود (سکه تمام بهارآزادی 80000 هزار تومان بود)وطرف درقبال آن چک نگرفته بود.آشنا دوباره پیش من آمد وگفت: دراداره برق آشنا نداری گفتم آقای مهدی نایبی رییس اداره برق ازدوستان است آشنا رفتو سلام منو رسونده بود.نقل می کرد آقای نایبی سر صبحگاه به همه اعلام کرده بود این آقارو موسی امین زارعین فرستاده تا امروز ظهر وقت دارید ،کارشو انجام نداده بر نگردید.کاربخوبی انجام گرفته بود.شرح بیشردر
⭕️"زندگی فیلسوفانه توام با آرامش است. اسپینوزا می گفت به هنگام نزول بلا آرامش دارم چون مصیبت های شدیدتری که می دانم در جهان هست به من نازل نشده اند."
✍️ مصطفی ملکیان
🔸ایجاد تعادل در حوزه احساسات و عواطف:
آرامش و اضطراب: اسپینوزا و اپیکور می گفتند زندگی فیلسوفانه توام با آرامش است. اسپینوزا می گفت به هنگام نزول بلا آرامش دارم چون مصیبت های شدیدتری که می دانم در جهان هست به من نازل نشده اند. شوپنهاور می گفت این آرامشی خوب در جهانی بد است.
🔸شادی و اندوه: فیلسوف شادی و اندوه عمیق ندارد. چون شادی ها و اندوه ها زود گذر هستند. (درباره مصیبتی مثل فوت عزیزان،فیلسوف می گوید هستی چیزی بهتر از آنچه عزیزم به من می داد، به من خواهد داد) بقول شوپنهاور انسان نمی داند که چه چیزی واقعا به نفع او و چه چیزی به زیان او است.
🔸بیم و امید یا نومیدی و امید: زندگی آبستن بی نهایت حوادث ممکنه است. پس نه روی چیزی خیلی حساب کن نه خیلی نومید و بیمناک شو. به عبارت دیگر زندگی قابل پیش بینی نیست و آنچه که نخستین بار رخ می دهد، نخستین بار است که رخ داده است. از بین متفکران، فقط بودا می گفت
*دستنوشته یک جراح چشمپزشک (بخونید، زیباست)*👌🌺
🔹از خوزستان آمده بود، سلام کرد و پشت اسلیت نشست، جواب سلامش را گفتم و به معاینه مشغول شدم. دید چشم چپش در حد درک نور، کاتاراکتی بسیار پیشرفته!
🔸-سن ات چقدره؟! چه مدتیه چشمت اینجوری شده؟!
-١٦ سالمه، از بچگی دیابت داشتم، چند ماهیه که کلا نمیبینم!
🔹به جوان همراهش که ده سالی بزرگتر از او بود رو کردم :
- چرا اینقدر دیر؟
سرش را پایین انداخت: حالا میشه کاری براش کرد؟!
🔸-عملش میکنم، موفقیت در درمان بستگی به وضعیت شبکیه دارد، زودتر آورده بودید شانس موفقیت بیشتر بود.
نگاهی حسرت بار به پسرک کرد و نگاهی به پذیرشی که برایش مینوشتم، سوالش را از چشمان نگرانش خواندم!
-پذیرشش را برای بیمارستان دولتی نوشتم، هزینه زیادی ندارد نگران نباشید.
-انگار دنیا را به او داده باشند، خدا خیرت بده آقای دکتر
-فقط عمل ایشان خاص است و باید برای عمل رضایت مخصوص بدهید، خودش و ولی او...
🔹-غیر از من کسی همراهش نیست!
-خواستم بپرسم نسبت شما؟ چشمم به پسرک افتاد که با پشت آستین اشکش را پاک میکرد، نپرسیدم!
🔸پسرک را برای ریختن قطره و آماده شدن جهت معاینات تکمیلی به اتاق مجاور فرستادم تا با خیال راحت پاسخ سوالات و فضولی های گل کرده ام را بجویم؛
🔹عمل شروع درمان است، بخاطر دیابتش باید تحت نظر باشد و کارهای لازم روی شبکیه انجام شود، چرا اینقدر دیر مراجعه کردید؟! پدر و مادرش؟! نسبت شما با او؟!
🔸 *این پسر در فقر مطلق است، پدرش به سختی توان سیر کردن شکم فرزندانش را دارد... نسبت قومی با او ندارم، معلمش هستم ، چند روزی مرخصی گرفتم تا پی درمان او باشم...*
*-هزینه اش؟!*
*-با خودم!*
🔹 *بر دلم تحسین همت بلند این جوان بود و بر دستانم شرمی که قلم را روی برگ پذیرش به حرکت درآورد "رایگان" !*
🔸فردا روز عمل شد و از اقبال خوبش لنز مرغوبی که از قبل داشتیم و مناسبش بود در چشمش گذاشتم. ذهنم مشغول او بود و فکرم در گروئه روح بزرگ انسانهایی گمنام و امروز عصر که پانسمان از چشمش برمیدارم...
🔹پانسمان را برداشتم، آرام و با ترس چشمانش را باز کرد سری در اتاق گردانید و بعد آن نگاهی به من و نگاهی به جوان همراهش: آقا داریم میبینیم، آقا داریم میبینیم.
🔸اشک آقا معلم سرازیر شد، با سر و چشم نگاهی به سقف انداخت و زیر لب گفت خدایا شکرت، پسرک را بغل کرد و سرش را بوسید.
🔹موقع رفتن گفت خدا رو شکر که شما رو سر راه ما گذاشت تا چشم این پسر....
اشتباه میکرد، در این وانفسایی که کمتر خبر خوبی از جایی میرسد، خدا او را سر راه معلمش گذاشته بود تا منجی چشم پسرک باشد!
🔻 *عشق یعنی نان ده و از دین مپرس، در مقام بخشش از آیین مپرس*❣
✍ دکتر سیدمحمد میرهاشمی
تقدیم به زیباترین واژه هستی: معلّم.
✍🏻نه هر معلّمی، بلکه چنین معلّم هایی✍🏻