کلام

نوشته ها،‌مقاله ها و پرسش و پاسخ

کلام

نوشته ها،‌مقاله ها و پرسش و پاسخ

کلام

هوالقادر

دکتر موسی الرضا امین زارعین متولد سال 1338
قطع نخاع مهره 6 گردن در حین مسابقات کشتی در تاریخ 23/04/1358در گناباد،
دانشجوی فنی مهندسی در گرگان.
اخذ مدرک دکتری فلسفه علم از بخش شرق شناسی دانشگاه مسکو در شهر دوشنبه (استالین آباد) درسال 1388.
موسس جامعه معلولین سامان سبزوار.
رییس انجمن تشکلهای معلولین خراسان رضوی.
عضو هیئت امناء جامعه معلولین ایران.
اقدام و مشارکت به احداث 113 واحد مسکونی برای معلولین.
شهروند طلایی و معلول نمونه ی کشور در سال های 86 و87 ازطرف شهرداری تهران و سازمان بهزیستی کل کشور.
انتخاب به عنوان معلم نمونه ی شهرستان سبزوار 2 بار و استان خراسان 1 بار
قبولی در کنکور سراسری 3 بار؛ مکانیک گرگان سال1357؛ برق مشهد سال؛ 1365نقشه کشی صنعتی تهران سال 1366.
مقالات وکتب چاپ شده به زبان های فارسی، روسی، سرلیک، انگلیسی و عربی 18 مورد.
مشاوره رساله های فوق لیسانس 9 مورد.
دریافت مدال افتخاری تیراندازی در استوک مندویل انگلستان سال 58.
دارنده ی رکورد شنای معلولین ایران سال 1365.
دریافت 2 نشان لیاقت وعلمی از کشور تاجیکستان سال 1384.
نامزد دریافت نشان دولتی ونامزد نخبگان کشور سال 1390.
دریافت گواهینامه داوری مقالات و یا هیات علمی اولین همایش علوم انسانی و اسلامی 1392.
نخبه ورزشی و پژوهشی بازنشستگان کشوری در سال 1398

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۱۰۹ مطلب با موضوع «اشعار» ثبت شده است

موسی از ساده‌ گی اش در طمعِ خام افتاد
تَشتِ بدنامی و رسوایی‌اش از بام افتاد
شد خَفیفُ زار و نالان در زمانِ فَرَهی
لطف حق بود که در پرده ی اوهام افتاد
باز شد پنجره‌ای رو به خدا از درِ عشق
عشق بی‌حاصل و ناکام که بدنام افتاد
او که ناپخته بدادست دل و دین، یکجا
ِسرِّ ناکامی او در دهنِ عام افتاد
سَرِ پیری شُده او مَعرکه گیرِ میدان
در سراپرده ی تقدیر چه؟ آلام افتاد
آن عزیزی که بُدَش شُهره ی آفاق ولی
چه شد اورا؟ که در ورطه ی اَصنام افتاد
آن حلیمی که بُدَش نادره در صبر و شکیب
ما نخواهیم و نَبینیم که سَرسام افتاد
آن شریفی که بشست نامِ شراب از همه شهر/دهر/جا
سَرو کارش به می و میکده و جام افتاد.
خواست تا با بنده ی خوبش خدا بازی کند*
شخص عاشق شد و در گردشِ ایام افتاد
خواست ایزد کامِ تلخِ بنده اش شیرین شود
این"امین" بود که شایسته ی اَنعام افتاد
با الهام از حضرتِ حافظ 

*ماکس شِلِر فیلسوفِ آلمانی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ اسفند ۰۱ ، ۱۲:۲۷
موسی الرضا امین زارعین

گرکه آزادی اسیر تو شود؟

آن دیگر بی مایه و بدخو شود

گر شنیدی حرف های دیگران؟

یا تحمل کرده ای آراءِ شان

اصل آزادی چنین است نه چنان

بشنوی از دیگران حرفِ گران

در بیان آن سخن ها گُفته اند

از یَمِ مَعنی دُرَّرها سُفته اند

مارکس آزادی رهایی گفته است

سارتر هم با فلسفه آمیخته است.

سارتر هم تحتُ الشعاعِ فلسَفه

کرد قربانی همو بی وَسوَسه

از مُطَهر وز شریعت هم بگو

عام و خاصِ مطلق است آن ای عمو

بین آزادی رهایی فرق هاست

چون رهایی وضع و هم احوالِ ماست

چون که آزادی وجود و خصلت است

هم رهایی وضع و هم ماهیت است

که لنین آن را به مَسلخ برده است

هیتلر استالین، در آن پرورده است

چون لنین آن را فدایِ اِیده کرد

سارتر هم قربانی اسطوره کرد

دیگری تحت الشعاعِ کارگر*

ذبحِ شرعی کرده است و دربدر

جمله زیبای آلبر کامو را

کو در آن باشد زیادت پند ها

گرکه آزادی رود نان نیز هم؟

آورد اندوه و ماتم دمبدم

ای "امین" در حفظ آزادی بکوش

در سخن های بزرگان هوش و گوش

*گئورگ لوگاچ

در دفاع از روشنفکران، ژان پل سارتر، رحیمی، صص۲۹/۳۰

مجموعه آثار شریعتی،ج،۵ص،۶۵ و حکمت مطهر،صص،۴۳،۴۴

🖤🌹⚘️🙏🙏

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ دی ۰۱ ، ۱۸:۲۲
موسی الرضا امین زارعین

بدنبال بی ادبی و توهین به قهرمانانِ جهان والمپیک رییس سابق فدراسیون کشتی عضو شورای شهر و مربی تیم ملی برادرانِ خادم سروده شد.

آفرین بر پهلوان نامدار
مَرحَبا بر خادم خدمتگزار
زنده کردی یاد تختی این زمان
گوئیا هستی زِ نسلِ سربدار
هَجوِ نادانی تو را مُحبوبتر
ای زِ شَهرِ پادشاهِ کامکار
 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ دی ۰۱ ، ۱۵:۰۸
موسی الرضا امین زارعین

در دیار مصر در کوره دِهی
دید موسی یک عَجوزِ فَربِهی
قبر یوسف را همه جستن از او
کوکجا باشد شه خُفته بگو؟
گفت آن پیرِزنِ هُشیار دل
وَز پریشان حالیم هستم خِجل
گر برآوردی مرا سه آرزو؟
من بگویم که کجا باشد هَمو؟
وا نمایم قبر را برتو کلیم
وَر بخواهی از خداوند حکیم
کو جوان گردم بسی زیبا شوم
هم سلیم و دلربا، بینا شوم
گفت موسی بَس زیادت خواستی
هان مرا در زحمتی انداختی
هین عتاب آمد به موسی از خدا
هان مگر تو می دهی او را عطا؟
کم بخواهی از خدا خود خِسَّت است
از کریمان بار خواهی عِزَّت است
ما که عمری را به غفلت بوده ایم
از یَّمِ معنی نَمی آوردیم
گفت موسی را خدا هین کم مَخواه
کم چه گردد جنگلی از پَرِّ کاه؟
این زیادّی و کمی ها مر توراست
از کریم اکبری عین خطاست
ما بر این باور زیان ها دیده ایم
از کمّی و خِسَتِ خود خسته ایم
بعد از این هوشیار باشی ای"امین"
هِمَتِ والای پیرِزن ببین🙏🌷🖤

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ دی ۰۱ ، ۲۲:۲۸
موسی الرضا امین زارعین

موسئیی آمد که یابد هَمدَمی
"کَلِمینی یا حمیرا کَلِمی"*
این روا باشد که سوزم از فراق
تا به کی گویم زِ درد اِشتیاق
هَمدلی باید که یابم مَرهَمی
اَز دلِ خسته خدایا هَم غَمی
هَمنوایی بایدم تا پَر کشم
از ملائک شایدم بهترشوم
حِکمَتی در این نیاز و ناز هست
وَز پریشانی شدم من مَستِ مَست
ما به قهر و لطف حق دل بَسته ایم
 از کم و بسیار جانا رَسته ایم
قهر حق هم عین لطف است و عَطا
در نمی‌ یابد عَطا را این عَما
عاشق و معشوق و عشق هم حِکمتی است
در میان عشق و عاشق سوختن هم رحمتی است
هر که را جامه زِ عشقی چاک شد؟
از همه بُبرید و بر افلاک شد
خاسِر وقاصِر نه آن است و نه این
 فکرِ مَعقولی نَما جانم "امین"

#مولوی

*مولوی از حدیثِ پیامبر خطاب به همسرش

کمترین می گویم کَلِمینی فاطمه جان کَلِمی

کَلِمینی ای فاطی جان کَلِمی

و یا کَلِمینی ن.....ی کَلِمی

 

من چه گویم فاطمه؟خیرالنساء
ام بابایی و، ام الاولیاء
فاطمه فاطِم شُدَستی از گناه
کَم نِئی تو از امام الاوصیاء
با الهام فاطمه فاطمه است شریعتی

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آذر ۰۱ ، ۲۳:۳۶
موسی الرضا امین زارعین

یک دَرَنّده وحشیی در جان ماست
این درنده بدتر از هر اژدهاست 

رام گردد او به قانونِ مُدُن

بند کن او را به اقسامِ فُنُون
گر رها گردد بَتَر از دیو و دَد
رویِ دَستِ هیتلر و چنگیز زَد
چون رهاگردد زِ اخلاقِ مُدُن 
فتنه‌ها خیزد زِحیوانِ دُرون
چاره چون باشد در فَصل‌ُ الخطام
این به قانون است دیگر والسَلام

غیر این جَبّاری و دیکتاتوریست

دیگر از عقل و خِرَد میدان تُهیست
چون شود آیین و دین پا در میان
از درنده خوییِ نفس اَلامان
 این‌همه گفتی پسر خود وارهان 
مذهب واحد بیاور در میان
 مذهب واحد مرام مَردُمی است
 چون عدالت در همه ادیان یکی است 
به دادودهش استوار است دین
 تو آویزهءِ گوشِ خود کن"امین"
با الهام از فروید

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آبان ۰۱ ، ۰۹:۱۱
موسی الرضا امین زارعین

 

حَجَرالاَسوَد، امروز کجاست؟
کودکان سرگردان،
     به خیابان،    
          به بیابان،
              به جهان،
              نه پناهی،نه رفاهی، و نه مشقی وکتاب
شحنگان رفته به خواب!
و چه بی‌نام‌ونشان؟ قهرِ زمان!
گوئیا لمس نکرده‌ مادر
و نرفته است در آغوش پدر
    و نرفته‌است با قِصه به خواب
      و ندیده‌است بخوابش مهتاب
         ماه و ماهی در آب
و بکوشیم به تعلیم در این قَحطِ اَدَب
    و بجوییم سَبَب
      و بکوشیم به شادی و طَرَب
بزداییم زِ دل رنج و تَعَب
و بر این غُصه"امین" در تب وتاب
که جهان گشته خراب

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ شهریور ۰۱ ، ۱۱:۰۶
موسی الرضا امین زارعین

 

 

با الهام از سهراب سپهری
 که مرا این پندار ببرد باغ عَدَن، به ملاقات خدا
 دختری را بِبرم خانهء بَخت،بِنِشانم بر تَخت 
                  پسری را نگذارم بِبرند تا سَرِدار
بینوایی برود دانشگاه،خرج او را بدهم تا آخر
تا شود آنچه که خود می خواهد
 وَه که درونم غوغاست
           دود و آتش برپاست
                          و نشاطم مرده‌است.

                              و دلم پژمرده است.

    و روان افسرده است.
 مرا به وسعت تشکیل آسمان بِبرید
مرا به بلندایِ آفتابِ شعر و شعور و بر کرانهء فلسفه و حضور
                        مرا به چوبه‌ءدار آرمان بِبرید 
که من مسافرم، ای همسران کم طاقه
و من مسافرِ دشتِ کویرِ بی برگم
دریچهء شعر و شعور مرا، ورق بزنید. 
        و مراقب تفسیر و تأویل خواب‌ها باشید
که نشستیم به اندازه‌ی عشق و صراحی در دست.
            و برانیم تا قلب بهشت در فراسوی زمان 
و بهشتی که همین نزدیکی است 
           و خدایی که سَرِ کوچهء ماست.

  او یتیمی تنهاست.

          جرعه از جامِ مُحَبَّت می خواست
         حلقهء باورمان تنگ شود.
 لحظه‌ها پر شود از لذت و یکتایی ما
 و "امین"پابرجاست،

        او بشّدَت تنهاست

            و امیدش به خداست.
 ا


 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ تیر ۰۱ ، ۰۸:۳۱
موسی الرضا امین زارعین

نَفس اَمّارِه=امر کننده به بدیها    نفس مزینه=تزیین کننده بدیها   نفس موسله= تزیین وتحریص   نفس لوامه= سرزنش کننده   نفس زکیه=پاک   نفس ملهمه=الهام کننده   نفس مطمئنه=بیزار از گناه    نفس راضیه=خشنود   نفس مرضیه=خدا از او خشنود    نفس ناطقه=مدرک کلیات

ای نفس پلیدِ آمر و زِشت
دوزخ شودم نصیب از این کِشت
تا چند کُنی گُنَه مُزَّین
بَل سُوَّلت ای تو دلکَشِ من
ای وسوسه گر به هر تباهی
از خواری و خِفَتَم چه خواهی
مارا نبود زِ تو رهایی
تا روزِ اَبد رفیقِ مایی
توفیق اگر رفیق گردد
هم لائمه ام شفیق گردد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۰۱ ، ۲۲:۲۲
موسی الرضا امین زارعین

در بیان من اَحّبَ دُنیاکم ثلاث
 گفت پیغمبر ز دنیای شما 
دوست دارم من فراوان این سه را 
اولی زن بعد از آن عِطر و نماز 
در دل شب با خدا راز و نیاز
اولی زن دومی عِطر و گلاب
 نور چشمم در نمازِ مُستجاب
 این سوالی شد برایم مُدتی
 علت تقدیم زن بر طاعتی
 شیخ در تأویل آن فرموده‌است
 پرتو حق در زنان افزوده‌است 
چون زنان مِجلای حی داورند 
زین سبب معشوقه مردان شوند
 پرتو حق است و آن معشوق نیست 
خالق است آن گوئیا مخلوق نیست
 عاقلان واقف بر این معنی شوند
زین سبب با زن ستیزه کم کنند
به گفتار پیغمبرت گوش باش
به اِنذار و تبشیر وی هوش باش
دل از تیرگی ها برون آر و بین
وصایایِ خیر البشر ای" امین"
ما بدین معنا به زن دل داده ایم
خویش در عمق بلا افکنده ایم۷۵گنجور » مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۱۹ - در بیان این خبر کی انهن یغلبن العاقل 

گفت پیغمبر که زن بر عاقلان

غلب آید سخت بر صاحبدلان

باز بر زن جاهلان چبره شوند

زانکه ایشان تند و بس خیره روند

کم بودشان رقت و لطف و وِداد

زانکه حیوانیست غالب بر نهاد

مهر و رِقت وصف انسانی بود

خشم وشهوت وصف حیوانی بود

پرتو حق است و آن معشوق نیست

خالق است آن گوئیا مخلوق نیست

خلقت زن

کیم من دردمندی ناتوانی

اسیری خسته ای افسرده جانی

تذروی آشیان بر باد رفته

به دام افتاده ای از یاد رفته

دلم بیمار و لب خاموش و رخ زرد

همه سوز و همه داغ و همه درد

بود آسان علاج درد بیمار

چو دل بیمار شد مشکل شود کار

نه دمسازی که با وی راز گویم

نه یاری تا غم دل باز گویم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ ارديبهشت ۰۱ ، ۲۲:۲۵
موسی الرضا امین زارعین