خواب نادرشاه درباب تجردروح ازماده
شبی که درسحرگاه آن نادرشاه افشار به قتل رسید نادرمضطرب به
نظر می رسید مرتب واردحرم سرا شده وخارج می شد ازاطرافیان
هیچکس جرات نمی کرد که ماجرا راسئوال کند تایکی ازنزدیکان
اوبنام حسین علی بیک معیرالمهامک به او نزدیک شده علت را
جویا گردید نادراورا به خلوت خواند وگفت تاکنون چیزی
راازتوپنهان نداشته ام شبی که به سلطنت رسیدم درخواب دیدم کسی مرا
می خواند ومراباخود برد وگفت آقا تورا احضارکرده است با
اورفتم بجایی رسیدیم که دربلندی واقع بود دوازده تن نشسته بودند که
یکی مهمترایشان بود دستورداد کمربندی برمن بستند گفت مواظب
باش که برعیت ستم روا نداری سلطنت یافتم وروزبه روز برقدرت
وشوکتم افزوده شد دیشب همان کسان رابه خواب دیدم که ازمن رو
بگردانیده وکمربند راازکمرم بازکردند سحرگاه آن شب نادر به
دست نزدیکانش به قتل رسید .
سرشب سرقتل وتاراج داشت سحرگه نه تن سرنه سرتاج داشت
به یک گردش چرخ نیلوفری نه نادر بجا ماند نه نادری