🔻🔻
روباه به شیر گرسنه گفت:
تو خر را بکش، من هم سهمی بر میدارم،
شیر گفت چطور؟
روباه گفت: به خر بگو
"ما نیاز به انتخاب سلطان داریم"
قطعا تو انتخاب میشوی و بعد دستور بده تا خر را بکشم.
شیر قبول کرد و خر را صدا زد ،
شیر شجره نامهاش را خواند و گفت
جّد اندر جدِ من سلطان بودهاند.
روباه گفت:من هم جَد اندر جَدَم خدمتکار سلطان بوده ایم .
خر گفت من سواد ندارم و شجره نامه ام زیر سُم عقبم نوشته شده!!!
شیر گفت من باسواد هستم و رفت نوشته زیر سمش را بخواند.
خر جفتکی زد و گردن شیر شکست
و مرد.
روباه پا به فرار گذاشت،خر او را صدازد و گفت:چرا فرار میکنی؟
روباه گفت : میخواهم بروم سر قبر پدرم تشکر کنم که نگذاشت باسواد شوم ، چون با سوادان بیشتر در معرض لگد خرها هستند...!!
مولانا،مثنوی معنوی
این چه شوریست که در دور قمر می بینم
همه آفاق پر از فتنه و شر می بینم
هر کسی روز بهی می طلبد از ایام
علت آنست که هر روز بتر می بینم
ابلهان را همه شربت ز گلاب و قند است
قوت دانا همه از خون جگر می بینم
اسب تازی شده مجروح به زیر پالان
طوق "زرین" همه بر گردن "خر" می بینم
دختران را همه در جنگ و جدل با مادر
پسران را همه بدخواه پدر می بینم
هیچ رحمی نه برادر به برادر دارد
هیچ شفقت نه پدر را به پسر می بینم
پند حافظ بشنو خواجه برو نیکی کن
که من این پند به از گنج و گهر می بینم