.مدح امام علی علیه السلام از زبان معاویه ابن ابوسفیان
.مدح امام علی علیه السلام از زبان معاویه ابن ابوسفیان
✅صدیقی و منبع صدق؟
✍️سید زینالعابدین صفوی
توماس آکوئینی(آکوئیناس) از فیلسوفان مشهور قرون وسطی، بهکشیشهافلسفه میآموخت و میگفت کسی که عقل داشته باشد به ادعاهای محال، ترتیب اثر نمی دهد.
در همان حال کشیشی به بیرون اشاره کرد و صدا زد:
«گاوی در آسمان پرواز میکند!»
آکوئینی با شنیدن این سخن، ازجا برخاست تا آن «گاو آسمان پیما»(!) را ببیند.
خنده از کشیشها برخاست که:
«شما چه فیلسوفی هستید که به یک امر محال این قدر ترتیب اثر دادید؟»
آکوئینی پاسخ داد:
در ذهن من پرواز یک گاو در آسمان محال است ولی دروغ گقتن یک کشیش محالتر است!
امروز هم باید زنده شدن یک پیکر بی جان را باور کرد. باید به حرف امام جمعه موقت امالقرای جهان اسلام ترتیب اثر داد.
باید سراغ آن"غسال" رفت تا خدای ناکرده صدق آقای صدیقی زیر سوال نرود !
آن غسال از دیدگاه آقای صدیقی منبع معتبری است!!جنازه آقای حقشناس را هم او غسل داده و به او سفارش شده است تا کرامتها را در هنگام غسل شکار کند! چه منبعی از این مهمتر.
آیا اصلاً در چنین اخباری "منبع" اهمیتی دارد؟ حتماً شنیدهاید بهکسی گفته بودند مگر تو نمرده بودی؟ پاسخ داد میبینید که زندهام! گفتند نه! باور نمیکنیم چون منبع خبر ما خیلی موثق است!
مشکل ما در "نقلیگری" و نیز در اعتماد به همینمنابع است. البته وقتی برخی آیتاللهها، خاطرات معمولی یکدیگر را تکذیب کنند، ناچارند اخبار ماوراییِ یک "قابله" و "غسال" را، معتبر بدانند!
شرممان بادازاین خرقهءپشمینهءخویش
که بر این روی و ریا نام کرامات نهیم
دریغا دریابندری!
هر گاه بزرگواری به عمر کمال از دست می رود. یک فرموده و یک اندیشه یادآور می شود. نخست اینکه به فرموده ابنسینا چون روح به کمال رسیده است از تدبیر بدن باز ایستاده جان به هوای روی او خدمت تن نمی کند. و اما به اندیشه کمترین آیا جامعه و روزگار آبستن رخداد ناگواری است که؟ خداوند نخواسته است این عزیز بیش از این آزرده و رنجور گردد.َ
از صبح که این عکس نجف دریابندری را در ایبنا دیدم حالم خراب است. محمد زهرایی میگفت از دریابندری پرسیدند جمالزاده چه میکند؟ با همان ظرافت معهودش گفت: سالهاست مشغول مردن است. عکس دریابندری را که دیدم به یاد این حرفش افتادم. هیهات از زندگی! دریغ از دریابندری!
این کوزهگر دهر چنین جام لطیف
میسازد و باز بر زمین میزندش
دریابندری نمونۀ یک روشنفکر روشنبین بود؛ هوشمند و فهمیده. ظریف و بذلهگو و نکتهپرداز. خوشمشرب و خوشذوق و خوشقریحه. قهقهههایش مشهور بود. صابون سیاست به تنش خورده بود. زندان کشیده بود. تا آنجا که من فهمیدهام در سیاست عمیق و جدی بود. سیاست شعرزدۀ امثال گلسرخی و اخوانثالث و دیگران را جدی نمیگرفت. چپ بود و چپ ماند اما منعطف بود. بی آنکه به ورطۀ زبونی و ذلّت فرو بلغزد نگاه انتقادی به جریان سیاسی چپ داشت. مقدمهاش بر ترجمۀ تاریخ روسیۀ شوروی
■ تعاریف گوناگون فیلسوفان از #فلسفه
■ #افلاطون: فلسفه، لذتی گرامی است؛ خاستگاه فلسفه، شگفتی در برابر جهان است.
■ #ارسطو: فلسفه، علم به موجودات است از آن سو که وجود دارند.
■ #ویتگنشتاین: فلسفه، نبردی است علیه ذهن افسون زده شده، توسط زبان.
■ #ایمانوئل_کانت: فلسفه، شناسایی عقلانی است که از راه مفاهیم حاصل شده باشد.
■ #فیشته: فلسفه، علمِ علم یا علم معرفت است.
■ #یوهان_فریدریش_هربارت: فلسفه، تحلیلِ معانی عقلی است.
■ #ابن_سینا: فلسفه؛ آگاهی بر حقایق تمام اشیا است؛ به قدری که برای انسان ممکن است بر آنها آگاهی یابد.
■ #سیسرون: فلسفه، عبارت است از: علم پیدا کردن، به شریفترین امور و توانایی استفاده از آن به هر وسیله ای که ممکن شود.
■ #ملاصدرا: فلسفه، استکمال نفس انسان، از طریق معرفت یافتن به حقایق موجودات است؛ همان گونه که در خارج هستند و نیز؛ حکم حقیقی به وجود آنها با برهان و نه با ظن و گمان و تقلید، به قدر توانایی انسانی است.
■ #فردریش_هگل: فلسفه، بحث در امر مطلق است.
■ #فردریش_نیچه: فلسفه به معنای پوشاندن لباس استدلال عقلی بر قامت امیال، کشف و شهود ها و باور های اخلاقی است.
■ #توماس_هابز: فلسفه، علم به روابط علت و معلولی میان اشیاست.
■ #وونت: کار اساسی فلسفه متحد ساختن تمام معرفتهایی است که از راه علوم مختلف بدست میآیند تا به این ترتیب مجموعه ای واحد و پیوسته ایجاد شود.
■ #کریستیان_وولف: فلسفه، علم به موجودات ممکن است؛ یعنی بر هر چه ممکن است، بالفعل حالت تحقق پیدا کند.
join us : | کانال فلسفه
@Philosophy3
به یزدان اگرماخردداشتیم..کجااین سرانجام بد داشتیم
َ سال هفتاد و سه بود که بیشتر درس من در دبیرستان اسرار بود از جمله کلاسهایم یک کلاس سوم انسانی بود که فلسفه و منطق می گفتم کلاس وزین و متینی بود (یاد باد آن روزگاران یاد باد)و همگی به کوشش خود و یاری خدا به جایی رسیدهاند.مگر دو مورد یکی در سینهء خاک و دیگری ناکام،ماشاءالله دکتر،وکیل، آموزگار، مدرس شده اند.
یک روز وارد کلاس شدم دانش آموزان پرسیدند اگر شما مرجع تقلید شوید نخستین سفارش شما به پیروانتان چه خواهد بود.گفتم اولا که ما مرجع تقلید نمی شویم در ثانی سفارش می کنم که حق نداربد جلو چشم پدر ومادر قرص آکسار بخورید بچه ها هاچ و واچ به همدیگر نگاه میکنند. ابن چی میکه آموزگار زنگ پیش چی گفت؟ قرص آکسار دیگه چیه؟ چه ربطی داره هاج و واچ به همدیگه خیره شدن!؟
خوب مگه چی گفته؟ استاد زنگ پیش گفت رابطه دختر و پسرو آزاد می کنم.عجب! و اما آکسار نه آسپرین نه استامینوفن هر مسکن اندکی دانش آموزن چه ربطی داره اتفاقا ربط منطقی و عاطفی داره خوردن قرص مسکن دلالت بر دردی در وجود شماست و این موجب آزردگی خاطر والدین می شود و مذموم است وشما در نمی یابید این سخن را تا پدرومادر نشوید در نیابد این سخن را هیچ فهم ظاهری(میرفندرسکی) برای روشن شدن موضوع خاطرهای برایشان گفتم.
واما خاطرهبعد از این رویداد دشخواری که برایم پیشآمد کرد من دوسال در خانه یکی از دوستانم پذیرایی می شدم که دارای زن و فرزند بود و به ناچار با همسرش محرم شرعی شدیم روزی یکی از فرزندان(که خدای رحمتش کناد)به من ناسزا گفت و من یک سیلی به او زدم جلو پدرومادر دندانش شکست و دهانش خونی شد پدرش که خدای رحمتش کناد هیچ نگفت و مادر گفت خوب کردی تا او باشد که فحاشی کند.#اشتباه_کردم.حماقت خویش و انسانیت آنانرا درک نکردم تا روزی که ازدواج کردم و صاحب گل پسری شدم با پسر عمویش بازی می کرد افتاد سرش شکست بد حال شدم و آنگاه به حماقت خود و انسانیت آن دو انسان شریف پی بردم.واهمیت سخن غزالی و مولوی و... در فلسفه ازدواج در رد سخنان بودا.مانی.گاندی.تولستوی و برخی از عرفا که ازدواج را ممدوح که نه،مذموم می دانند و می گویند که ریشهء همهء ناملایمات وبزهکاری ها در داشتن میل جنسی می باشد نکته مقابل داروین وزیگموند فروید و برای رهایی از آن بایستی.....
من امروز به همراه مادر فرضی ام و نواده دوست بزرگوارم بر مزار شادروانان پدر وبرادر فرضی ام حاضر شده و بلند مرتبکی را برای آنان خواستار شدیم.
به یاد موسی بن جعفر علیه السلام
«آزادترین مرد»
روشنی در کفِ تاریک ترین انسان بود
نور در مغرب بی مهر زمان پنهان بود
باید از منطقِ زنجیرِ ستمگر پرسید
جای آزادترین مرد زمان زندان بود؟
دختری تشنه ی آغوش پدر بود و مُدام
غصه می خورد و پُر از زمزمۀ باران بود
زیر سنگینیِ اخلاقِ پُرآوازۀ او
خانه ی خشم، فرو ریخته و ویران بود
هفتمین فلسفه ی روشن پیدایش خلق
کشتۀ مغلطۀ حاکم بی ایمان بود
از همان روز که دستانِ خرد را بستند
عشق در پنجۀ یک مشت کرِ نادان بود
از همان شب که کفن بر تن هستی پیچید
زندگی مرد و زمین خسته و سرگردان بود
ایلیا رفت و زمین در تبِ دانایی سوخت
پدرِ جهل بسوزد که مقصّر آن بود
دکتر حسین محمدی مبارز /ایلیا
16 سال پیش مثل چنین روزی که نزدیک انتخابات هم بود یکی از آشنایان که20سالی درسبزوارنبود به من مراجعه کرد و مقداری پول می خواست برای اینکه برای منزل والدین عزیزش برق وآب مستقل بکشد من گفتم شرمنده ام ولی شما را به دوستی معرفی می کنم انشا الله رفع مشکل می شود.خوب ایشان را فرستادم مبلغ 200هزارتومان گرفته بود (سکه تمام بهارآزادی 80000 هزار تومان بود)وطرف درقبال آن چک نگرفته بود.آشنا دوباره پیش من آمد وگفت: دراداره برق آشنا نداری گفتم آقای مهدی نایبی رییس اداره برق ازدوستان است آشنا رفتو سلام منو رسونده بود.نقل می کرد آقای نایبی سر صبحگاه به همه اعلام کرده بود این آقارو موسی امین زارعین فرستاده تا امروز ظهر وقت دارید ،کارشو انجام نداده بر نگردید.کاربخوبی انجام گرفته بود.شرح بیشردر
⭕️"زندگی فیلسوفانه توام با آرامش است. اسپینوزا می گفت به هنگام نزول بلا آرامش دارم چون مصیبت های شدیدتری که می دانم در جهان هست به من نازل نشده اند."
✍️ مصطفی ملکیان
🔸ایجاد تعادل در حوزه احساسات و عواطف:
آرامش و اضطراب: اسپینوزا و اپیکور می گفتند زندگی فیلسوفانه توام با آرامش است. اسپینوزا می گفت به هنگام نزول بلا آرامش دارم چون مصیبت های شدیدتری که می دانم در جهان هست به من نازل نشده اند. شوپنهاور می گفت این آرامشی خوب در جهانی بد است.
🔸شادی و اندوه: فیلسوف شادی و اندوه عمیق ندارد. چون شادی ها و اندوه ها زود گذر هستند. (درباره مصیبتی مثل فوت عزیزان،فیلسوف می گوید هستی چیزی بهتر از آنچه عزیزم به من می داد، به من خواهد داد) بقول شوپنهاور انسان نمی داند که چه چیزی واقعا به نفع او و چه چیزی به زیان او است.
🔸بیم و امید یا نومیدی و امید: زندگی آبستن بی نهایت حوادث ممکنه است. پس نه روی چیزی خیلی حساب کن نه خیلی نومید و بیمناک شو. به عبارت دیگر زندگی قابل پیش بینی نیست و آنچه که نخستین بار رخ می دهد، نخستین بار است که رخ داده است. از بین متفکران، فقط بودا می گفت