درحضوربدرومادرنبایدقرص آسپرین خورد
جمعه, ۱۲ مهر ۱۳۹۲، ۱۱:۵۷ ب.ظ
- در۲۰سال پیش مثل چنین روزهایی درکلاسی دردبیرستان اسرارحاضرشدم که منطق داشتند.سال آخرشان بوددانش آموزان ان کلاس تاجایی که یادم آقایان مهدی اسلامی.شهرام عبدالصالحی.دکتربالویی.سیداحمدحسینی.و....حسینی و...بودندکه زنگ قبل دینی داشتند.سوالی ازمعلم دینی شان کرده بودندچه گفتندوچه شنیدندوایشان که بودبماند.
- سوال این بودآقااگرشمامرجع تقلیدشویداولین مسالهءرسالهءشماچه خواهدبود.درجواب گفتم هیچکس نبایددرحضوربدرومادرقرص آسپرین بخورد.بچه هاهاج وواج یعنی چه.گفتم قرص آسپرین مسکن است هرچنداندک وخوردن آن گواهی درداست.واین خاطرعزیزان رامکدرمی کند.
- درتوضیح بیشترمطلب ازمولوی.غزالی.گاندی.مانی.لئوتولستوی گفتم که دراینجاسخن بدرازامی کشد.فقط
- سخنی ازغزالی وخاطره ای ازخودم شاهدی برگفتهءایشان گفته آید.
- غزالی می گوید: یکی ازشرایط کمال آدمی ازدواج است .درازدواج انسان بامسائلی مواجه می شودکه موضعگیری درست آن به کمال آدمی می انجامد.شاهدمن براین مطلب اینکه درسال۵۹که من ازانگلستان برگشتم مادرم ازغصهءمن ومجروح شدن برادرم عبدالوهاب درجبهه زمینگیرشد.یکی ازدوستان عزیزوبزرگوارم مرا به خانه خودبرد.یکسال شب درمیان ویک سال تمام وقت وهمسرگرامی ایشان به توصیهءجناب آقای علوی بامن محرم گشت.
- یکروزیکی ازفرزندان ایشان به من ناسزاگفت ومن درحضورپدرومادرایشان سیلیی به فرزند دلبندشان زدم ومتاسفانه دندان فرزندخونی شدواین بزرگواران عکس العمل بدی که نشان ندادندهیچ که مرانیزتاییدکردند.ومن آن روزنفهمیدم که چه جرمی مرتکب شده وآنان چقدربزرگواربودند. تااینکه ازدواج کرده دارای فرزندشدم.روزی تنهافرزندم روح الامین باپسر عمویش بازی می کردبه زمین خوردوسرش شکست.ومن به بخشی ازمعانی سخنان مولوی وغزالی پی بردم.