فلسفه هنربه مناسبت بزرگداشت چهر ه ی ماندگار استاد حسین ماستیانی
هوالخلاق المتعال
فلسفه هنر
به مناسبت بزرگداشت چهر ه ی ماندگار استاد حسین ماستیانی
دکترموسی الرضا امین زارعین*
چکیده:
روندگان طریقت،به نیم جو نخرند
قبای اطلس آن کس که از «هنر»، عاریست
(حافظ، انجوی، ص18، ب14)
هنر لغت فارسی، که ریشة اوستایی دارد و خالقیت، ودیعهای است که خدای متعال، در نزد انسان، به امانت گذارده است. هنر و خلاقیت، یکی از ویژگیهای درون ذاتی انسان میباشد که متعالی شدن انسان را در بر دارد.
بنابراین تا انسان، انسان است، خلاقیت از
او، جداییناپذیر میباشد و در نهایت هر انسانی به اندازهی انسان بودنش، از هنر،
بهرهمند میگردد. معرفت هنرمند افاضی است که عبارت است از الهامات غیبی و فیوضاتی
ربانی که از جانب عقل فعال بر قلوب معموره و مستعده، ریزش میکند. مخاطب هنر امروز،
انسان است نه قشر و طبقهی خاصی، هنر امروز، پیشاپیش علم و فلسفه حرکت میکند و علم و فلسفه را به چالش میکشد.
هنر، عبارت است ازکوشش انسان برای برخوردار شدن از آنچه باید باشد اما نیست و اینجاست که دعا، نقش خود را به خوبی نشان میدهد. دعا، خود، بخشی از هنر است، خلق واژگانی مطلوب و موزون برای ارتباط خالق و مخلوق. خلاصه اینکه هنر برای هنر یا هنر برای آرمان؟ هنر آرمانی یعنی در متن زندگی، با غم و شادی، شکست و پیروزی، همه جا حاضر و ناظر، پویا و متحرک، مداخلهگر و مؤثر در همهی امور زندگی، نه محدود و محصور به گوشهای خزیده! این معانی، در لسانالغیب، متبلور است که او نه مولوی آسمانی است و نه منوچهری زمینی، بلکه روح او، فاصلهی زمین و آسمان را پر کرده است و اشعار او، موج یک روح پاک است که بر زبان و زمان جاری شده و اگر عاری ازآرمان معنوی بود، بعد از هفتصد سال اشکها را در خلوت شب، بهگونهی عارفان، جاری نمیساخت.
واژگان کلیدی: خلاقیت، هنرآرمانی، عقل فعال، درون ذاتی، انسان.
مقدمه
ضرورت ایجاب میکندکه برای ورود در هر مسألهای، ابتدا انسان و ویژگیهای ذاتی او، شناخته شود و این یکی از اساسیترین مسائل فراروی انسان است. از جمله ویژگیهای انسان، هنر و خلاقیت است که از جانب حقتعالی در وجود انسان، به ودیعه گذاشته شده و درون ذاتی انسان است. این ویژگی به صورت بالقوه میباشد و برای شکوفایی این استعداد بالقوه و به فعلیت رساندن آن، گام نخست شناسایی آن است. و مهمتر اینکه افرادی که در شکوفایی استعدادها سهیمترند، مسئولتر و معرفت و آگاهی آنان، ضروریتر و ارباب فرهنگ و هنر در این مهم، پیشتازتر از دیگران میباشند.
هنر و هنرمند از نظر لغوی و اصطلاحی
ما همیشه برای تعریف از نکره، به سوی معرفه میرویم. هنر، یک لغت فارسی که ریشهی اوستایی دارد و ترکیب شده از هـُ (خوب) و نَر (توانایی) (راهگانی، روحانگیز، تاریخ موسیقی ایران) میباشد ولی به نظر میرسد خلق، که معنای عربی اوست، اجلی و اعرف است. یعنی هنر، به معنای خلق است و خلاق، یعنی بسیار هنرمند و خالق که اسم فاعل آن است.
هنرمند به کسی اطلاق میشود که منشاء اثر و خالق چیزی باشد. بدین معنی اولین خالق و خلاق، همانا خداوند بوده و خالقیت ودیعهای است که خدای خلاق متعال، در نزد انسان به امانت گذارده است و از طرفی به تعبیر احادیث و تورات، خدا انسان را برصورت خود آفرید. که من این عبارت را در دو نسخه از تورات یکی در صفحه 6 چاپ انگلیس و دیگری چاپ ایران صفحهی 8 دیدهام. و انسان هنرمند متخلق به اخلاق الله متصف به یکی از امهات اسماء خداوند است. آنچه در باب و بارهی هنرمند و هنر او، میتوان نگاشت، بس اشارتی است به هدایت ما تا مگر از روزنههای دانستن به هزار توهای نا مکشوف درون شویم سکندروار در جستوجوی رمز حیات که به نسبت گامهایی که برمیداریم، باربر میتوانیم گرفت و دیر در مییابیم که یافتن ما همان پیمودن ما بوده است و نه جز آن. که حقیقت خلاقیت را هیچ در نتوان یافت الا به انگارهی عشق. پس مقام خلاقیت (تعالی هنر) همان مقام عشق است که از هر زبان که میشنوی نامکرّر است (دولت آبادی، محمود، قطرهی محال اندیش، جلد 2، ص 126.)
موضوع هنر: تعالی انسان
موضوع هنر در یک کلمه، تعالی انسان است. شما توجه دارید که هنر و خلاقیت، یکی از ویژگیهای درون ذاتی انسان است که اینگونه هم گفته شده: الذاتی لاینفَک ولا یُعلل (علامه طباطبایی(ره)، بدایه الحکمه، ص181) یعنی هم ذاتی دلیل نمیخواهد و هم ذاتی از شیء منفک نمیشود، همچنان که بازخوانندگان توجه دارند ویژگیهای ذاتی یک شیء از شیء جدا شدنی نیست، یعنی قوام و دوام و هستیاش به ویژگیهای ذاتی اوست و ما ویژگیهای ذاتی را از شیء نمیتوانیم بگیریم یا اگر بگیریم شیئیت شیء به هم میخورد. بهطور مثال زوجیت برای عدد 2 از ویژگیهای ذاتی 2 است ما اگر از 2 یکی کم کنیم میشود فرد، اگر یکی اضافه کنیم باز میشود فرد یا سه ضلعی برای مثلث ذاتی مثلث است، یعنی ما یک ضلع بگیریم مثلث نیست یک ضلع هم به آن بدهیم باز مثلث نیست. الذاتی لاینفک یعنی خاصیت ذاتی را از شیء نمیتوان گرفت یا اگر بگیریم شیئیت شیء به هم میخورد یُعلل هم نیست؛ چرا مثلث سه ضلع دارد هم نیست، مثلث سه ضلع دارد. حرارت، برای آتش، رطوبت، برای آب و هنر، برای انسان. شوری هر چیز از نمک و شوری نمک از خودش میباشد. بنابراین تا انسان، انسان است خلاقیت همراه اوست و تفکیکناپذیر است و در نهایت هر انسانی به اندازهی از انسان بودن خویش بهرهمند است که از هنر و خلاقیت و هنرمندی او بستگی به شناسایی استعدادهای ویژهای که دارد شناسایی کند وآن ویژگی را از بالقوه به بالفعل برساند و سعی و کوشش در شکوفا کردن آن، در طی مراحل انسانیت. پس کسی متعال میشود که بتوانند استعدادی را که خدای متعال در وی(یعنی هنرمند برتر) به صورت بالقوه در درون او، به ودیعه گذاشته است به فعلیت برساند.
باز خوانندگان استحضار دارند که مجموعهی انرژیهای نهفته شده در درون یک شیء را بالقوه میگویند، وقتی این استعدادها شکوفا شد و به قابلیت خود دست یافت، بالفعل میشود، که در تعریف علمی میگویند: انرژی جنبشی یا انرژی پتانسیل. همه نیک میدانند کهیک دانهی گندم توانایی یک سیلو گندم شدن را دارد، خوب در یک هسته گندم بالقوه یک سیلو گندم است استعدادها شکوفا شده، به فعلیت رسیده است.
روش هنر وهنرمندیا مبادی هنر یا اصطلاحاً تغذیه هنرمند
هنرمند از کجا تغذیه میکند؟ مبادیش چیست؟ ریشهاش کجاست؟ روشش چیست؟ باز تا جایی که من مطلع هستم معارفی راکه انسان تاکنون شناسایی کرده 6 نوع است. ما 6 نوع معرفت داریم (شهید مطهری، اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج 5، ص10) معرفت حسی، معرفت عقلی یا استدلالی، معرفت علمی، معرفت حقیقی، معرفت شهودی، معرفت، افاضی.
تغذیهی هنرمند به عقیدهی من معرفت افاضی است چون در معرفت افاضی ما، میگوییم که علم الهاماتی غیبی و فیوضاتی ربّانیست که از جانب عقل فعال بر قلوب معموره و مستعده ریزش میکند! (امین زارعین، عقاید فلسفی و عرفانی آقانجفی(ره)، ص151).
بحث عقلی گردرّو مرجان بــود
آن دگر باشد که بحث جان بود
بحث جان اندر مقامی دیگراست
بادهی جان راقوامی دیگر اســت
(مولوی، مثنوی، دفتر1، ص42، ب22)
در این جا تذکر چند نکته لازم است: اینکه میگویند عقل فعال، عقل فعال در تعریف فلاسفهی قدیم و مشائیون عقل دهم بنابر تعریف هیات بطلمیوسی. اما در تعریف دینی عقل فعال یعنی همان جبرئیل، به اعتقاد شیعه عقل فعال یعنی واسطهی فیض یعنی ائمهی معصومین، در اصطلاح میگوییم بین خداوند که بی نهایت و مطلق است با موجودات عالم ناسوت ارتباط برقرار نمیشود مگر با واسطه. در تعریف سادهتر: به عنوان مثال، ما برای یک رادیوی 6 ولتی نمیتوانیم از برق 220 ولت شهر استفاده کنیم، باید آداپتور باشد یعنی یک واسطهی فیضی باشد تا برق 220 را به 6 تبدیل کند. در اعتقاد شیعه، ائمه، واسطهی فیضند. به تعریف دین مبین جبرئیل، واسطهی فیض است. به تعبیر فلاسفه مشائیون واهب الصور (بخشندهی صورتها) عقل دهم، در تعریف دینی یعنی جبرئیل. در نهایت این نتیجه به دست میآید که خداوند مستقیم در کار عالم نیست یا هنرمندی که منظرهای به تصویر میکشد. خطی را مینویسد، سازی را مینوازد، شعری میسراید، این الهامات، از جانب عقل فعال است یعنی با واسطه است نه بیواسطه. خداوند بیواسطه در کار عالم نیست به این تعبیر و به تعبیر دیگر اینکه بر قلوب معموره و مستعده ساری، و جاری و ولاینقطع است. و انسان به مقدار ظرفیتی که دارد میتواند از این ریزش علوم و الهامات استفاده کند. به طور مثال، دوستی، رادیوی ایران را میگیرد، یکی مشهد، دیگری بیبیسی را، یکی هم استرالیا را؛ همه این اصوات که ما میگیریم در حال حاضر، در حقیقت صوت را خلق نمیکنیم، بلکه کشف میکنیم. در حقیقت این صوت، در فضا وجود دارد به عبارتی صدای من و شما در کمتر از هفت دهم ثانیه در کل زمین، قابل شنیدن است و علتش هم همین است، یعنی هر کدام از ما که رادیو را گرفتیم بعد به محضی گیرندهمان را تنظیم کردیم این صدا را کشفش کردهایم نه خلق، یعنی اگر در تهران سخن گفتند دو روز بعد به ما نمیرسد. زمانی در20 سال قبل به خارج که زنگ میزدی پژواک صدا داشت؛ یعنی همان هفت دهم. الآن در اروپا پژواک صدا را هم ندارد. درآسیای میانه گاهی پژواک دارد یعنی کمتر از هفت دهم ثانیه سخن ما در کل زمین شنیده میشود. بنابراین این توضیح محسوس را به معقول تعمیم میدهیم که فیوضات خداوند علیالدوام جاری و ساری است. ما اگر گیرندهمان را تنظیم کنیم، قلب معمور و مستعد میشود، ویژگی دریافت فیوضات ربانی را پیدا میکند که دریافت کند؛ بنابر این افاضاتی که از جانب خدای متعال ازلی ریزش میکند، دریافت میکنیم و اینجاست که سخن از وصول است نه حصول. و علمِ استدلالی را با وصول، کاری نیست بلکه وصول است که :
الایا ایهاالساقی أدرکأساُ وناولها (حافظ، انجوی، ب1)
بنابراین پس عقل فعال و قلوب مستعده هم در اینجا یادآوری شد. اما مطلب بعدی: هنر، خلق چیزی است که در اینجا نیست و هنرمند آرزو میکند که باشد و آن چیزی که مولوی درد آن را داشت و هر انسانی به قدر انسان بودن خویش، آن درد را دارد:
گفتند یافت مینشود جستهایم ما
گفت آنکه یافت مینشود آنم آرزوست
(دیوان شمس، ص175، ب21)
افلاطون میگوید: هنر تقلید از طبیعت است و حال آنکه اینگونه نیست. ولی، شاید دریافت انسان بیشتر گشته است. هنر تقلید از ماوراء طبیعت غیرمحسوس، یعنی معقول به مقدار ظرفیت هنرمند که از خزانهی غیب برداشت میکند به مقدار ظرفیتی که دارد و به فرمایش علی(ع) به مقدار تناسبی که این جهان صغیر یعنی این جرم صغیر و کثیرالمعنی با جهان خارج که میشود کثیرالحجم و صغیرالمعنی. یعنی به مقدار تناسبی که انسان بتواند بین این جهان صغیر و عالم کبیر برقرار کند، هرچقدر این تناسب بیشتر باشد برداشتش از این عالم طبیعت و غیرمعقول و... بیشتر است به مقداری که بتواند از خزانهی غیب برداشت کند. یعنی اینطور بگویم که فرمایش علی(ع) در شعری که منسوب به ایشان است و دیگر اندیشمندان وامدار سخن علی(ع) هستند، میفرماید:
وتحسب انک جرم صغیر وفیک انطوی العالم الاکبر
داوک فیک ولاتشعــروا ودوائک منک ولاتبصروا
(دیوان منسوب به امام علی(ع)، ص456)
آیا تو گمان کردهای که همین جِرم صغیری که در گوشهای از عالم نشستهای؟ و حال اینکه عالم اکبر را در تو پیچیدهاند! دنبالهاش که خیلی امروز بیشتر به درد بشر میخورد و باید انسان، آن را آویزهی گوش کند، میگوید که هر گرفتاری، بدبختی و مصیبتی که بر سر تو میآید از درون خود توست و حال آن که آن را احساس نمیکنی! و مهمتر اینکه داروی همه دردها از درون خود تو میجوشد و حال آنکه آن را نمیبینی. اول میفرماید ولا تشعروا و دومی میفرماید ولا تبصروا.
بنابراین در جای دیگری امام علی(ع) میفرماید که انسان، عالم کبیر و جهان، عالم صغیر و انسان اهمیتش از جهان، بیشتر است؛ چون صغیرالجسم است و کثیرالمعنی و جهان کثیرالجسم و صغیر المعنی. بنابراین اگر انسان بتواند تناسبی برقرار کند قلوب معموره دریافتش بینهایت و نامحدود است و انسان میرود تا خداگونه شود، بنابراین از خزانهی غیب، آن را به رایگان، در اختیار دیگران بگذارد، پردههایی از لایههای درونی بخشی از عالم معقول، که به علت برقراری تناسب هنرمند با جهان هستی به دست میآید آن را در اختیار دیگران قرار میدهد.
هنر و جایگاهش
هنر، تجلّی قدرت آفریدگاری انسان در جبران و تزیین و ادامهی هستی است. هستی مقصود همه چیز: فردی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی. مخاطب هنر امروز، انسان است. نه قشر و طبقهی خاصی، امروز جدیدترین و ضروریترین مسألهی انسانی است که در عالم مدرن مطرح شده. یک مسکّن تفنن جو و لذّتبخش برای زندگیهای بسته و مرفه نیست، امروز هنر، پشاپیش علم و فلسفه حرکت میکند یعنی علم و فلسفه را به چالش میکشد. امروز گاهی هنر، یعنی همان خلاقیت و نوآوری علوم و فلسفه را به چالش میکشد و از طرفی هم مظلوم واقع شده است. چرا؟ چون بیشترین مظلومیت او از این است که حدّ و رسمش معلوم نیست. نه تعریف حدّی شده است و نه تعریف رسمی و حال آنکه ما گفتیم از ویژگیهای درون ذاتی انسان است، یعنی تا جایگاه انسان در هستی معلوم نشود جایگاه هنر نیز مجهول است و ما تا انسان را نشناسیم ویژگی اصلی او که خلاقیت است وهمه بیکم وکاست درونشان هست اما یک کسی استعداد خود را شکوفا نکرده است تا به بینهایت برسد، یکی در همان قدم اول است این ناتمام و ناشناس میماند.
ضرورت شناخت هنر ونیازامروز جامعه
کشتی نجات در بیکران هستی و سرگردانی بشر امروز هنر آرمانی میباشد هنر عبارت است از کوشش انسان برای برخوردار شدن از آنچه که باید باشد اما نیست. به قول اِمیل دُرکیم: انسان امروزی از منِ فردی خود جدا شده است، یعنی فرد در او به وجود آمده است. انسان در گذشته سلولی بود از پیکرهی جامعه. انسان در گذشته موجود زندهای بود از متن طبیعت، از شیرهی حیات و طبیعت در او جاری و به وسیلهی آن شیره و عصاره، رشد میکرد و پرورش مییافت و آرام میگرفت. اما انسان امروز تنهاست در میان جمع ولی تنها و نیازمند، نیاز به چیزی که او را اشباع کند. در اینجا هنر و دعا، نقش خود را به خوبی نشان میدهد و هنر در تنهایی جلوه میکند و دعا خود، بخشی از هنر است. خلق واژگانی مطلوب و موزون برای ارتباط خالق و مخلوق.
هدف و غرض هنر
هدف و غرض هنر، تعالی روح است، احتجاج روح است. آرمانخواهی و خلاقیت، سازندگی و پویندگی نه ماندن و در جا زدن و فرسوده شدن بیهیچ نوآوری و خلاقیتی. برای آنان که آیندگان از آنان است. در حقیقت امروز هنر پیشتاز است، یعنی علوم و فلسفه را به چالش میکشد. هنر و هنرمند واقعی آن است که نه تنها در این ورطه جا نزده بلکه گلیم دیگران را از آب بکشد و به قول شیخ اجل سعدی شیرازی:
صاحب دلی به مدرسه آمد زخانقــــــاهبشکست عهدصحبت اهل طریـــــــق را
گفتم میان عالم وعابدچه فـــــــــرق بود
تا اختیارکردی ازآن ایـــــــن فریـــق را
گفت آن گلیم خویش بدرمی برد زموج
وین جهدمی کندکه بگیــــرد غریـــق را
(سعدی، گلستان، ص104، ب8)
هنر و عقیده
هنر میتواند به کمک یک فکر و عقیده و یا به جنگ یک فکر و عقیده بیاید، یعنی یک فکر، یک فلسفه، یک دین، یک آئین را میشود به وسیلهی هنر یا صنعت، تقویت کرد و همچنین میشود به وسیلهی هنر یا صنعت، تضعیف نمود. شما اگر به مسجد امام اصفهان بروید، یا گنبد مسجد شیخ لطفالله را ببینید، متوجه میشوید که در این نقاط، علم و هنر و صنعت به کمک دین آمده است؛ یعنی احساسات دینی از یک طرف و ذوق هنری از طرف دیگر، دست به دست هم داده و یک شعار مذهبی، در لباس هنر و صنعت جلوهگر شده است. خود خط یک هنر صناعی است، کتیبههای خیلی عالی قرآنی مثل کتیبهای که بایسنقر در ایوان مقصورهی مشهد نوشته است، از آن نمونههایی است که هنر و صنعت به احساسات مذهبی، یاری داده است. (شهید مطهری، ده گفتار، ص193)
نمونهی بارز این مقال، در لسانالغیب حافظ شیرازی جمع شده است که حافظ، نه مولوی آسمانی است و نه منوچهری زمینی، بلکه روح او، فاصلهی زمین وآسمان را پر کرده و اشعار او، موج یک روح پاک است که بر زبان جاری شده است. و اگر هنر او در خدمت آرمانی که برگرفته از رموز عرفان و سیر و سلوک و معنویت نبود، نمیتوانست پس از هفتصد سال اشکها را، در خلوت شب، برگونههای عارفان دل سوخته جاری سازد. (علی تاج الدینی، احتزاز روح، ص263)
اگر روح، مرد و سخن گفتن، زن و از ازدواج این زن و مرد هستی انسان، تشکیل شود، لذت این ازدواج را نفهمیده است. کسی که حافظ را نشناسد.
(آلبرماله، تاریخ مشرق زمین، ج4، ص........)
کس چو حافظ نگشود از رخ اندیشه نقاب
تا سر زلف سخن را، به قلم شانـــــه زدند
(حافظ، انجوی، ص78، ب4)
نتیجه: هنر برای هنریا هنر برای آرمان
متأسفانه ضربهای را که هنر و هنرمندان از ناحیهی خودی میخورند بس شکنندهتر از بیگانه است، مذهب علیه مذهب. بر این اساس اگر هنر را برای هنر بدانیم، لباسی از تقدّس بر قامتش دوختهایم که این باعث نابودی او میشود. همین تقدّس را داخل یک قاب زیبای محدودِ محصور و منزوی در گوشهای نهاده، او را در هالهای از تقدّس خود میپیچد، دور از هیاهو، ولی هنر در خدمت آرمان یعنی در متن زندگی، با غم و شادی، شکست و پیروزی، در لحظهلحظهی زندگی حاضر و ناظر، پویا و متحرک، مداخلهگر و مؤثر در امور اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی دخیل و اثرگذار، در همهی صحنههای زندگی نه محدود و محصور، به گوشهای خزیده، دور از نشاط و هیاهو، بلکه عاملی مؤثر، محرک، پویا و ارزنده. رئالیسم یعنی ماندن در چارچوب آنچه هست و این ماندگارکردن انسان است و این با انسان عادی و انسان همواره تشنه، سازگار نیست چنانکه ایدهآلیست موهوم خیانت به انسان است که واقعیت و حقیقت است، همپای فلسفه و انسان امروز. و هنر، پرچمدار این عصیان، علیه طبیعت و عینیت است، پرچمدارکشف خود انسان و شکفتن و شکوفایی دادن به همهی استعدادهای ماورایی و حتی ماورای عقلی و منطقی انسان است. هنر امروز برخلاف دیروز ماندن در تفنن نیست بلکه ساختن نوع بالاتری از انسان و از بشر است و این رسالت و امانتی است که به قول مترلینگ سخن جالبی است خداوند وقتی همه اشیاء را ساخت، به انسان که رسید از خلقت دست کشید و آن را به خود انسان واگذاشت و انسان خالق یعنی هنرمند یعنی انسان که از همه چیز میبرد و این بزرگترین عظمت کار هنری است وقتی از همه چیز میبرد در حالی که میآفریند و با آفریدهاش میسراید، مینوازد و میتراشد، خود را خلق میکند. یک اثر جدید، مینویسد. فردوسی که شاهنامه را آفریده است، خود را ساخته است یعنی فردوسی را آفریده است و انسان به میزانی که هنر در معنی انسانی خودش است نه در معنی علمی و صنعتگری، به پیش میرود، خالق خویشتن و سازندهی خویشتن میشود. (علی، شریعتی، هنر، مجموعه آثار32، ص29)
منابع و مآخذ
ü امیرالمومنین علی (ع)، دیوان منسوب، قاضی میبدییزدی، ناشرمیراث مکتوب، چاپ دوم، تهران، 1379.
ü امینزارعین، موسیالرضا، عقاید فلسفی وعرفانی آقانجفی قوچانی(ره)، انتشارات عابد، تهران، اول، 1384.
ü حافظ، انجوی شیرازی، انتشارات جاویدان، تهران، چاپ ششم، 1367.
ü دولتآبادی، محمود، قطرهی محال اندیش، انتشارات سرچشمه، تهران، چاپ دوم، 1386.
ü راهگانی، روحانگیز، تاریخ موسیقی ایران، نشر پیشرو، تهران 1377.
ü سعدی، گلستان، یوسفی، انتشارات خوارزمی، چاپ پنجم، تهران، 1377.
ü شریعتی، علی، هنر، مجموعه آثار32، انتشارات چاپخش، تهران، چاپ نهم، 1381.
ü علامه طباطبایی(ره)، شیروانی، علی، بدایه الحکمه، انتشارات دارالعلم، چاپ سیزدهم، قم، 1387
ü علامه طباطبایی(ره)، شهیدمطهری، اصول فلسفه وروش رئالیسم، انتشارات صدرا، چاپ چهارم، تهران، 1372.
ü کتاب مقدس عهد عتیق و عهد جدید، فاضلخان همدانی، انتشارات اساطیر، چاپ دوم، تهران، 1383.
ü مطهری، مرتضی، تاج الدینی، علی، احتزاز روح، سازمان تبلیغات اسلامی، جلسه اول، تهران، 1369.
ü مطهری، مرتضی، ده گفتار، انتشارات صدرا، چاپ دوازدهم، تهران، 1375.
ü مطهری، مرتضی، تماشا که راز(عرفان حافظ)، انتشارات صدرا، چاپ نهم، تهران، 1373.
ü مولوی، مثنوی، انتشارات اسلامیه، تهران، چاپ سنگی، 1338.
ü مولوی، دیوان شمس، انتشارات جاویدان، چاپ هشتم، تهران، 1368.
The Role of Art and Promotion of Learners’ Belief and Behavior Systems
Amin Zareen،M. R، PhD in philosophy & Islamic knowledge: aminmoosa@yahoo. com
Allameh Tabatabayee Teacher Training College، Sabzevar
Abstract
‘Those not appreciating art are of no good’*
‘Art’ in Farsi means ‘creation’, a God-given gift bestowed upon man. Being an innate quality of man, art concerns the promotion of man. Thus, as long as man remains humanistic, creativity will be an integral part of his nature. The artistic intuition is heavenly inspired by the active intellect onto fervent hearts. Today’s art addresses man in general and surpasses or even challenges science and philosophy. Art is the man’s approximation of perfectionism through prayer which is a part of art per se. Prayer is the use of rhyming words to unite the creature and the creator. That is art for the sake of art or a spiritual ambition. The ambitious art is lifelike, ever-present and observing among joy and sorrow, success and failure, being dynamic, interfering and effective but not detached and isolated from reality. Unlike Moalavy ‘s elysian poetry and Manochehry’s worldly poetry, the Hafez’s bridges the gap between the heavens and the earth and extends his sincere and pure soul in the passage of time. Were his poetry not filled with spiritual ambition, it would not outlast for seven centuries with no tears being shed by Gnostics in solitary nights.