کلام

نوشته ها،‌مقاله ها و پرسش و پاسخ

کلام

نوشته ها،‌مقاله ها و پرسش و پاسخ

کلام

هوالقادر

دکتر موسی الرضا امین زارعین متولد سال 1338
قطع نخاع مهره 6 گردن در حین مسابقات کشتی در تاریخ 23/04/1358در گناباد،
دانشجوی فنی مهندسی در گرگان.
اخذ مدرک دکتری فلسفه علم از بخش شرق شناسی دانشگاه مسکو در شهر دوشنبه (استالین آباد) درسال 1388.
موسس جامعه معلولین سامان سبزوار.
رییس انجمن تشکلهای معلولین خراسان رضوی.
عضو هیئت امناء جامعه معلولین ایران.
اقدام و مشارکت به احداث 113 واحد مسکونی برای معلولین.
شهروند طلایی و معلول نمونه ی کشور در سال های 86 و87 ازطرف شهرداری تهران و سازمان بهزیستی کل کشور.
انتخاب به عنوان معلم نمونه ی شهرستان سبزوار 2 بار و استان خراسان 1 بار
قبولی در کنکور سراسری 3 بار؛ مکانیک گرگان سال1357؛ برق مشهد سال؛ 1365نقشه کشی صنعتی تهران سال 1366.
مقالات وکتب چاپ شده به زبان های فارسی، روسی، سرلیک، انگلیسی و عربی 20 مورد.
مشاوره رساله های فوق لیسانس 9 مورد.
دریافت مدال افتخاری تیراندازی در استوک مندویل انگلستان سال 58.
دارنده ی رکورد شنای معلولین ایران سال 1365.
دریافت 2 نشان لیاقت وعلمی از کشور تاجیکستان سال 1384.
نامزد دریافت نشان دولتی ونامزد نخبگان کشور سال 1390.
دریافت گواهینامه داوری مقالات و یا هیات علمی اولین همایش علوم انسانی و اسلامی 1392.
نخبه ورزشی و پژوهشی بازنشستگان کشوری در سال 1398

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۳۶ مطلب با موضوع «خاطرات» ثبت شده است

برای درک حقیقت باید خالی‌الذهن بود 

 

سی سال پیش برای اولین‌بار مثنوی گفته بودم در شأن امام علی علیه السلام که مطلعش این بود

لیتنی کنت به کوفه فی العراق 

جان فدا می‌کردمی با اشتیاق

 کاشکی در آستانت بودمی

 زین شعف سر بر فلک می سودمی

 

       اون موقع من لیسانس فلسفه داشتم مهمان عزیزی داشتیم که دکترای فقه و حقوق داشت خونمون اومده بود من دفتر شعر و جلو مهمون آوردم بهشون نشون دادم و ایشان مطالعه می‌کرد و می گفت نمی‌دونستم که مولوی این‌جور اشعار زیبا و سروده‌های راجع‌ به امام علی (ع) داره من هی آرام‌آرام می‌گفتم که اینا رو من سروده ام خب چون خالی‌الذهن نبود هی باز برمی‌گشت می‌گفت مولوی گفتم اینا سروده های منه بعدازظهر همان روز در دفترم شعری از حافظ رو تمرین خط کرده بودم نوشته بودم بعد برای ایشون باز کردم باز ایشون شروع کرد به ایراد گرفتن یعنی فکر می‌کرد که این شعر مال منه من هی آروم می‌گفتم بابا این شعر مال حافظ هم صبح هم بعدازظهر خالی‌الذهن نبود برای دریافت حقیقت می‌بایستی خالی‌الذهن باشیم و این کار بسی دشوار و مشکل است که انسان خالی‌الذهن باشه 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ شهریور ۰۳ ، ۲۰:۲۳
موسی الرضا امین زارعین

آخرین نخست‌وزیر ایران سال شصت و چهار بود من تقاضای ماشین اتومات از همه سران حکومت کرده بودم که از طرف آخرین نخست‌وزیر ایران به انجام رسید می‌دونی بعد از انقلاب ایران سه نخست وزیر داشت اولی مرحوم مهندس بازرگان بود سپس شهید رجایی و سومی هم م.ح.م.ی به توصیه ایشون یک ماشین گرفتم که اتومات نبود مجبور شدم که ماشین رو عوض کنم خلاصه ماشین صفر به هفتاد و دو هزار و سیصد تومن برای من افتاده بود هنوز دو ماه بود که رانندگی می‌کردم از خیابون کاشفی اومدم به‌طرف چهار راه دادگستری که برم سر کارم در شرکت نفت حاج‌آقای واسعی خیر مالک زمین بیمارستان واسعی هم از بالا میومد خلاصه سر چهار راه با هم تصادف کردیم و زِهِ ماشین من به ماشینِ نمره نکرده ایشون که وانت نیسان بود بعد از فتح خرمشهر از بندر آورده بود برخورد کرد خلاصه یه خط سراسری روی ماشینش انداخت حاج‌آقا اومد پایین با مشت گره کرده دندوناشو فشار می‌داد و اومد دید منم، گفت آقا موسی تویی مشتا رو باز کرد و رفت و زِهِ ماشین رو آورد گفت بگیر سوار شد و رفت من به پلیس گفتم که کی مقصر بود؟

 

پلیس گفت بیشتر از قیمت ماشینت به ایشون لطمه زدی اونوقت می‌گی کی مقصر بود؟

 

 گفتم چه خبره؟ چطور مگه!چه خبره؟ گفت همون خطی که سراسری انداختی رو ماشین صفر نوِش پنجاه هزار تومن صد هزار هم از کون ماشین صفر افتاد!

 

خدا رحتمش کنه زنده یاد دایی حاج عباس ده آبادی بود و شادروان پدر ایشان هم از خیزین نیکو کار بود که مرکز نگهداری فرزندان بد و بی سرپرست را ساخت 🖤🌹🙏🌹🙏

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ ارديبهشت ۰۳ ، ۱۶:۰۱
موسی الرضا امین زارعین

 

اعتمادبه‌نفس بالا// بچه وَرِ دَسِت بابا 

 

ده سالم بود(۱۳۴۸) صبح از خواب پا می‌شدم تابستونا نماز می‌خوندم قبل‌از طلوع آفتاب به سفارش بابا می‌گفت آدم درست حسابی قبل‌از طلوع آفتاب از خانه خارج میشه  قبل‌از طلوع آفتاب از خونه می‌اومدم بیرون پیاده می‌رفتم(سرای پنبه ایها پشت مسجدجامع) در انبار رو باز می‌کردم آب پاشی و جارو نیم‌ساعت می‌گذشت حاج آقا می‌اومد یک تومان (۱۰ ریال) به من می‌داد می‌رفتم یک قرص نان تازه می‌گرفتم ۳ریال، پنیر می‌گرفتم ۲ ریال از پدربزرگ عروس گلم حاج‌آقا عباسی سر چهارراه امامزاده لبنیاتی داشت ۱ ریال سبزی می‌گرفتم از حاج یوسف واصلی در پایین بازارچه  بابا می‌گفت تره جعفری تربچه یکی دو برگ هم نازبوی (ریحون)تا حالا شد ۶ریال بابا سبزی‌ها را تمیز می‌کرد و می‌شست و صبحانه حاضر می‌شد و با هم می‌خوردیم بعد می رفتم قهوه‌خانه شادروان حاج محمد رضا ملوندی قهوه‌خانه حقیقت اون موقع اسمش بود الان شده قهوه‌خانه پرسپولیس دست فرزندش اون‌جا می‌رفتم ۱ قوری چای می‌گرفتم با ۲ تا استکان کمر باریک به ۳ ریال می‌اومدم اون‌جا بابا به حساب ۲ یا۳ چایی می خورد من ۱ استکان کمر باریک سهمم می‌شد ۱ ریالم می موند برای من(شکلات مینو ۶ تا ۱ریال بود) خدا رحمت‌شون کنه شادروانان حاج محمد حسین امین زارعین و حاج محمد رضا ملوندی رو و خدا بر توفیقات حاج آقای عباسی پدربزرگ عروس گلم بیفزاید

ظهر هم یک من نون ۸ قرص می شد معمولا به ۲۰ ریال از شاطر مراد هاشم آبادی نیم کیلو گوشت بره به ۳۰ ریال از حاج‌آقا خورشیدی خیابان بیهق کار روزانه مامور خرید خانه 

یاد باد آن روزگاران یاد باد

 اعتمادبه‌نفس بالا //بچه بَرِ دستِ بابا

 کسی که بر دست باباش باشه اعتمادبه‌نفس بالایی خواهد داشت 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ فروردين ۰۳ ، ۱۴:۵۳
موسی الرضا امین زارعین


یاسرعرفات ََ

 

 

 

 

 

         چهل وچهار سال پیش مثل چنین روزهایی یاسرعرفات رءیس سازمان آزادیبخش فلسطین برای عرض تبریک پیروزی انقلاب به ایران آمدونیروهای انقلابی که سفارت اسراییل رااشغال کرده بودندبه اشاره حاج احمدآقاسفارت راتقدیم ایشان کردند.

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مهر ۰۲ ، ۲۰:۰۲
موسی الرضا امین زارعین

در سال پنجاه و هشت که قریب به یک‌سال برای ادامه مداوا به انگلیس رفته بودم کتاب و لوازم برای تنهایی‌ام با خود برده بودم.

 

 از جمله نهج‌البلاغه امام علی ع اثبات وجود خدا در اصول ترمودینامیک مرحوم مهندس بازرگان و قرآن صوتی شادروان عبدالباسط که جملگی را دوازده جلد بود به کتاب‌خانه عمومی بیمارستان شهر اوزبری در یکصد مایلی شمال لندن تقدیم نمودم.

 

 توفیق حاصل شد که نهج‌البلاغه را برای همیشه یک‌بار کامل بخوانم در بیمارستان سخنرانی زیادی داشتم برای هفت‌صد توانخواهی که از سراسر جهان به آن‌جا آمده بودند و دو سخنرانی رسمی هم یکی در جمع مسیحیان یکی در جمع مسلمانان پاکستان اکثراً اهل سنت بود در جمع توانخواهان قطع نخاع گاهی می‌گفتند که این سخنان از کیست؟ می‌گفتم هذا کلام علی در پاسخ آنان که خیلی از مسلمانان نهج‌البلاغه را دوست می‌داشتند در نوبت بودند که بخوانند.

 پزشکان پرستاران و توان خواه من یک شب با خود اندیشیدم که اگر بتوانم خطبه شقشقیه را بکنم که این آقایون نبینند شب تا صبح علی‌الطلوع دو بار گشتم و نیافتم گفتم امین شاید این اجتهاد درمقابل نص است و دست‌نخورده تقدیم کردم؟!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ ارديبهشت ۰۲ ، ۱۰:۲۰
موسی الرضا امین زارعین

      مرداد ماه نود و هشت بود از سازمان بازنشستگی زنگ زدند و گفتند که شما نخبهءورزش و پژوهش در میان بازنشستگان کشوری هستید قرار است از شما قدردانی گردد. لذا روز پنجم شهریور ساعت پنج بعد از ظهر در کاخ بانک صادرات مشهد طبقه سیزده حضور بهم رسانید.گفتم توانخواه هستم و نیاز به همراه دارم پذیرفتن و روانه شدیم. 

        در ورودی برج آبراهی بود با پروفیل پوشیده به صورت عرضی استاندارد کشور و جهان نرده‌ها طولی می باشد شوربختانه اینجا بر عکس عرضی بود ما هم بی خبر رفتن همان و سرنگونی همان به ناگاه چشمانم گرم شد و دیگر نمی دیدم ترسیدم. ..گفتم خدایا چهار دست و پا ناتوان نابینایی هم مزید بر علت شد. 

      نگهبانهان اورژانس خبر کردند. خوشبختانه زود رسید. به محض رسیدن و شستشوی سرو صورت بینایی ام را بدست آوردم(خون چشمهایم راگرفته بود) راهی بیمارستان شدیم وارد اتاق عمل؟!. چرا اتاق عمل؟ گفتند بخیه  رو اتاق عمل می زنند بعد از بخیه به اتاق انتطار گفتم مرخص کنید برای من بزرگداشت گرفته اند گفتند برای سرو صورت باید شما رانگهداریم مهربانیار مهدی اسلامی یک ساعتی نبود طفلکی رفته بود برایم لباس بخرد.

         از طرفی من یک بستانکاری بیست و پنج ملیونی از صندوق داشتم گفتم حال اگر وام صد ملیونی چهار درصد نخبگان را ندهند . آیا بدهکاریشان را هم پرداخت نخواهند کرد چه درد سر نه این شد و نه آن؟ !؟!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آذر ۰۱ ، ۲۰:۴۹
موسی الرضا امین زارعین

 
ما بسته تو هستیم حاجت به بستنی نیست

این رشته مودت هرگز گسستنی نیست

در آستانه رمضان المبارک ذکر خیری از شادروان حاج سید محمد حسن علوی عریضی سبزواری داشته باشیم در سال منتهی به پرواز ملکوتی ایشان به درخواست حضرتش در ماه مبارک از حد ترخص خارج می‌شدیم و ایشان به‌شرط احتیاط افطار می‌کردند یک روز رفیق شفیقم سید مصطفی شبیری هم ملازم رکاب بودند از منزل خارج شدیم و بساط چایی و آب، خرما و شکلات فراهم بود ولی من می‌دانستم که ایشان به شیرینی و بستنی علاقه دارند ولی به ملاحظه اندرونی پرهیز می‌کنند خلاصه در سلطان‌آباد آقاسید مصطفی قبول زحمت کرده و بستنی تهیه فرموده‌اند تا مشکان رفتیم و در حال بازگشت حضرت آقا بستنی را ترجیحاً میل می‌فرمودند و در حین ملازمان را مورد لطف قرار داده و کمترین را بیشتر و افاضه فرمودند که ما بسته تو هستیم حاجت به بستنی نیست// این رشته مودت هرگز گسستنی نیست تا جایی‌که ذهنم یاری می‌کند این سروده را اول‌بار سیف الاسلام محمدتقی فلسفی به آیت‌الله‌العظمی بروجردی (جداً عظمی) افاضه فرموده‌اند..

"گر سنگ از این حدیث بنالد عجب مدار"

                              در سوگِ سرور و سالارِ سبزوار

ذریهء بتول و آن شاهِ تاجدار

                           حقا خلیفه بود خدارا در این دیار

    ......‌...........

چونکه شد واصل به حق آن عارفِ پرهیزگار

                     شهر دارالمومنین بی او ندارد اعتبار

واسط فیض الهی بود آن والا تبار

             وَه که شد زیر و زِبَراز اشک و آهم سبزوار

سه شب پیش مجازاََ در مباحثِ اسفار اربعه ملاصدرا شرکت کردم و بخاطر معلولیتم "لنگ و لوک جفته شکل و بی ادب//سوی او میغیژو او را می طلب"خوابم برد در عالم خواب دیدم حضرت آقای علوی در جلسه درس مرتب نشسته و فراگوش است مُتِنَبه شدم و آیهء شریفهء یا موسی فاخلع نعلیک انک بالواد المقدس طوی متبادر شد.و خودم را جمع و جور کردم

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ فروردين ۰۱ ، ۲۳:۳۷
موسی الرضا امین زارعین

     ابوبکر محمد بن زکریا رازی برآمده از ری ،کاشف الکل وجوهر گوگرد یا اسید سولفوریک دارای271 کتاب ،رساله ومقاله،طبیب،داروساز،کیمیاگر وفیلسوف قائل به تعدد قدما از جمله نام آورانی که نامش بر کره ی ماه حک شده است

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ شهریور ۰۰ ، ۰۰:۲۱
موسی الرضا امین زارعین

به بیست و دو از ماهِ اُردیبِهشت 
بِزادم من از مامِ نیکو سِرشت
نهادم پدر نام موسی الرضا 
که راضی شوم من به سو القضا

به فرخنده میلادِ هشتم امام 

بِزادم من از مامِ نیکو مَرام
بِزادم دوباره به پنجاه و هَشت 
بِچشمَم زمین و زمان تیره گَشت 
شُدم ضربه فنی و قَطعِ نُخاع 
زِ تلخی دوران شدم بَس شُجاع
به ناچار گشتم به لندن مُقیم 
رَها کَردم از این بَلای عَظیم 
سه باره به هفتاد و هشت زادَمی 
که تَحریمِ تَعلیم بُبریدَمی
دگرباره هشتاد و هشت دُکتری 
دفاعی گرانمایه و گُفتنی 
تو گویی زمانه دو چشمم گشاد 
خِردوَرزی و مَردُمی یاد داد
خِردوَرزی ایرانیان را شَفا 
زِ وَهم و خرافه خدا را پَناه 
خِرد مردمان را زِ آفت رَها 
خِرد آورد سرکشان را براه 
به خُردی شنیدم شَهنامه را
کتابِ وَزین و گرانمایه را 
زِ نظم و زِ معنا شدم در شِگفت 
دِگَر این خردنامه نتوان نوشت 
هزاران درود و هزار آفرین 
به شاهِ سُخن سَنجِ ایران زمین 

امین راضی ام من به جام بلا 

که سوالقضا عینِ حُسن القضا 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ خرداد ۰۰ ، ۲۱:۱۱
موسی الرضا امین زارعین

         در روزهای پایانی سال 58بعد از نزدیک به یک سال دوری از وطن از لندن به تهران بازمی گشتم که خبرنگار انگلیسی می اندیشم تایمز لندن با من گفتگو یِ سی پرسشی انجام داد که دوازده پرسش و پاسخ یادمه و شش تای آنرا که شخصی بود بازگو می کنم و دو پرسش از من یکی سیاسی و دیگری شخصی که بی جواب ماند. 
1-بهترین روز زندگی ات؟ نخستین روز دبستان
2-بدترین روز زندگی ات؟روز رویداد
3-بهترین روز زندگی ات در آینده؟روزی که در فرودگاه مهرآباد پیاده بشم. 
4-نخستین کاری که ایران انجام بدی؟ سجده شکر در فرودگاه، بوسه بر پای مادر و خوانش حمد سوره بر آرامگاه مهربانیار محمود طالقانی (که در آنجا از حال رفتم)
5-بدترین روز در آینده؟ پرواز ملکوتی مادرم 
6-آیا دوست داری حریفت به درد تو دچار شود؟ نه،هرگز، دوست ندارم هیچکس چنین شود. خبرنگار بلکه شاه؟ بلکه شاه،حتی بختیار(در زمانی که شاه کشی مد و افتخار می نمود)چندی پیش نابخردی در نشستی به من توهین کرد. سپس رویداد ناگواری پیشآمدش شد کسانش اندیشیدن که شاید من بد برایش خواسته ام در پاسخ گفتم هرگز و داستان را برایشان بازگو کردم.افتخار می کنم البت تا کنون  از روزگار برای کسی بد نخواسته ام حتی کسیکه مرا بدین روز انداخته و. ...
.7-چرا مردم ایران شاه را رها نمی کنند او بیمار است؟چرا شما مردم ما را به حال خود رها نمی کنید؟!؟کودتای 28 مرداد دست آورد شما بود.هم سالان من از شما و پدرانمان ناخرسندند هنوز
8-آیه الله طالقانی؟ 
9-آیه الله خمینی؟ 
10-مهندس بازرگان؟ چرا به شادروان بازرگان گوش نمی سپارید؟من نیز در پاسخ سخن به گزافه گفتم که در همین سایت در دیدار با سفیر فلستین در سفارت شرح داده ام و از روان آن بزرگمرد امید بخشش دارم. 

11-و پرسش پسین من چون پروفسور مداواگر توانخواهان آنجا بود.تا کی باید من از ویلچر استفاده کنم؟ناگفته نماندخبرنگار خیلی به اوضاع ایران آشنا بود بارها به دیدن من آمده بود و پیشنهاد ماندن در انگلیس را هم..َبه عنوان بازیگر تاتر به من داد. 
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۰۰ ، ۰۷:۲۳
موسی الرضا امین زارعین