تعاونوا علی البر والتقوی(قرآن کریم)در نیکوکاری وپرهیزکاری همدیگر را یاری کنید.
تعاونوا علی البر والتقوی(قرآن کریم)در نیکوکاری وپرهیزکاری همدیگر را یاری کنید.
هرکه را بر این سرای آمد آبش دهید نانش دهید از دینش مپرسید که هر که را به نزد خدای رحمان به جانی ارزد در نزد بوالحسن به نانی ارزد.
هر کس که دراین سرا درآید
گر گرسنه بود یا که عطشان
مهمان بخوان عارفان است
گر گبر بود و یا مسلمان
از مهر بخدمتش بکوشید
زیرا که هم اوست پیک جانان
شایسته ی نان بوالحسن هست
آنکس که خدای داده اش جان
ابواحسن خرقانی از اجلهء عرفا استاد خواجه عبدالله انصاری وگویندهء گفتار فوق که از اصول اولیهء منشور جهانی حقوق بشر بوده، می باشد که موجب مباهات است. مناظرهء آن بزرگوار با سلطان محمود غزنوی بر تفسیر آیهء شریفهء اطیعوا الله واطیعوا الرسول والوالامرمنکم خواندنی است.آرامگاه آن بزرگوار در15 کلیومتری شمال شاهرود می باشد.
امین موسی, [03.11.15 07:44]
👍
اول معلم عالم خداست باستناد آیات شریفهء الرحمن علم القرآن (س،55،الرحمن) وعلم آلادم الاسماء کلها (س،2،بقره) و هو معلم الانبیاء و........برای اطلاع بیشتر در همین سایت به اسماء وصفات الهی مراجعه فرمائید.
متن زیر نوشتهء مهران مظاهری دانشجوی دانشگاه فرهنگیان سبزوار می باشد.
من ، معـــــــــلم هستم
زندگی پشت نگاهم جاریست
سرزمین کلمات
تحت فرمان منست
قصر پنهان منست
قاصدک های لبانم هرروز
سبزه ی نام خدا را به جهان می بخشد
من معلم هستم
گر چه بر گونه ی من
اسماءالذات |
امهات الاسماء |
اسماء الصفات |
اسماء الافعال |
الله، الرب،الملک، القدوس، السلام، المومن، المهیمن، العزیز، الجبار، المتکبر، العلی، العظیم، الظاهر، الباطن، الکبیر، الجلیل، المجید، الحق، المبین، الواحد، الماجد، الصمد، الاول، الاخر، المتعالی، الغنی، النور، الوارث، ذوالجلال، الرقیب. 30 |
الحیات، الکلام، القدرة، الارادة، العلم، السمع، البصر .7 |
الحی، الشکور، القهار، القاهر، القوی، القادر، المقتدر، القوی، الکریم، الغفار، الرحمان، الرحیم، الغفور، الودود، العلیم، الخبیر، المحصی، الحلیم، الرشید، الرؤف، الحکیم، الشهید، السمیع، البصیر، الصبور، البر .25
|
المبدی، المعید، الوکیل، الباعث، المجیب، الواسع، الحسیب، المقیت، الحافظ، الخالق، الباری، المصور، الوهاب، الرازق، الفتاح، القابض، الباسط، الخافض، الرافع، المعز، المذل، الحکم، العدل، اللطیف، المحیی، الممیت، الوالی، التواب، المنتقم، المقسط، الجامع، المغنی، المانع، الضار، النافع،الهادی، البدیع،الرشید. 38 |
این جدول درشرح مقدمه قیصری بر فصوص الحکم محی الدین عربی اندلسی تالیف سید جلال الدین آشتیانی، ص، 258، چاپ دوم، 1370،قم،انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی.و حمزۀ فناری در شرح مفتاح از کتاب انشاء الدوایر شیخ
حکمت است یا ؟؟
گاهی با خود می اندیشم حقیر سرپا تقصیر قریب به چهل سال است در خدمت معلولین جسمی حرکتی شهرستان سبزوار هستم آنگاه که سرپا بودم وبه قول مادر شمشیرم به عرش می خورد. واولین n.g.oبا بیش ترین عضو (576)چرانتوانسته ایم ملجاء ومکانی برای استقرارداشته باشیم . از رب العزه والجمال و الجلال عظمته که به کسر نیاید ودارالمومنین سبزوار هم که قحط الرجال والسخاء نیست پس چرا؟!!؟
گوئیا که خطا واشتباه از جانب ماست
نیست بانوئی مثال فاطمه بهره مند از یک مقام عالیه
همسر مولا علی، دخت نبی داده است برهر کمالی خاتمه
مادر خوبان عالم بی گمان عاطفه درعاطفه در عاطفه
کوثر است و مورد لطف خدا لحظه لحظه با خدایش رابطه
فضه را اندر کنار خویش داشت بهترین در انتخاب و ضابطه
درکمالاتش همین بس،هرسوال پاسخ ازقرآن دهد بی واسطه
نام وعنوان ولقب بهرش زیاد حضرت زهرای اطهر، راضیه
آفرینش همچو او مادر نزاد گر بگردی در قرون ماضیه
عمر کوتاهش ثمر بسیار داشت نکته نکته صالحات باقیه
هر امامی زادهء این مادر است حضرت قائم به ایشان قائمه
نیست تردیدی که افراد بزرگ جاذبه دارند و گاهی دافعه
از خدا خواهد شریفان دم بدم در رهش گردد فدا بی واهمه
بعد مرگش فاطمه آید برش تا بخواند بهر او یک فاتحه
نگاهى به علم و کمال فضّه
کنیز زهرا(علیهاالسلام(
ابوالقاسم قُشیرى در کتاب خود از بعضى نقل مى کند (فضّه کنیز حضرت زهرا (سلام الله علیها) در بیابانى از کاروان حج، عقب افتاد و تنها در بیابان سرگردان شد) شخصى (بنام عبداللَّه مبارک) که از کاروان عقب مانده بود مى گوید: بانوئى را در بیابان، تنها دیدم، (سوار بر شتر بودم و نزد او رفتم و هر چه از او پرسیدم، با آیه ى قرآن به من جواب داد، به این ترتیب( :
به او گفتم: تو کیستى؟
زن: وَ قُلْ سَلامٌ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ: «و بگو سلام بر شما، امّا خواهند دانست» (زخرف- 89).
عبداللَّه: بر او سلام کردم و گفتم: تو در اینجا چه مى کنى؟
برسم هرساله آغاز سال کلام الله سپس دیوان حافظ را گشودیم آیهء شریفهء (94) ازسورهء مبارکهء یوسف وغزل(375)از دیوان رویت گردید.
ولَمَّا فَصَلَتِ الْعِیرُ قَالَ أَبُوهُمْ إِنِّی لَأَجِدُ رِیحَ یُوسُفَ لَوْلاَ أَن تُفَنِّدُونِ ﴿۹۴﴾
چون کاروان رهسپار شد پدرشان گفت اگر مرا به کم خردى نسبت ندهید بوى یوسف را مى شنوم | ||||
|
||||
افسـرِ سلطانِ گـُل پیـدا شد از طرف
چمن مَقدمش یا رب مبارک باد بر سرو و سمن خوش بجای خویشتن بود این نِشستِ خُسروی تا نشیند هر کسی اکنون به جای خویشتن
خاتم جــم را بشـارت
ده به حُسـنِ خاتمت کِاسم اعظم کرد از او کوتاه دستِ اهرِمن
تا ابد معمـور باد این
خانـه کـز خاکِ درش هر نفس با بوی رحمان می وزد بادِ یمن شوکـت پـور پشـنگ و تیـغ عـالمگیـر او در همه شهنامـه ها شد داستان انجمـن
خِنگِ چوگانیِّ چرخت
رام شـد در زیرِ زیـن شهسوارا خوشبه میدانآمدی گوییبزن
جویـبارِ مُلـک را
آبِ روان شمشیـرِ تُست تو درختِعدل بنشان بیخِ بدخواهان بکن
بعد ازین نشگفت اگر با
نکهتِ خُلقِ خوشـت خیزد از صحرای ایذَج نافه مشک ختـن
گوشه گیران انتظار
جلوهِ خوش می کـنند برشکن طرف کلاه و برقع از رخ برفکـن
مشورت با عقل کردم گفت حافظ می بنوش ساقیـا مِی ده به قول مستشـار مؤتمـن
ای صبـا بر سـاقی بزمِ اتـابک عرضـه دار تاازآنجامزرافشانجرعهییبخشد بهمن
|