با حوصله بخوانید.............
ملاصدرا می نویسد:
« من وقتی دیدم زمانه با من
سر دشمنی دارد و به پرورش اراذل و جهال مشغول است و روز به روز شعله های
آتش جهالت و گمراهی برافروخته تر و بدحالی و نامردی فراگیرتر می شود ،
ناچار روی از فرزندان دنیا برتافتم و دامن از معرکه بیرون کشیدم و از دنیای
خمودی و جمود و ناسپاسی به گوشه ای پناه بردم و در انزوای گمنامی و شکسته
حالی پنهان شدم . دل از آرزوها بریدم و همراه شکسته دلان بر ادای واجبات ،
کمر بستم و کوتاهی های گذشته را در برابر خدای بزرگ به تلافی برخاستم . نه
درسی گفتم و نه کتابی تألیف نمودم ؛ زیرا اظهار نظر و تصرف در علوم و فنون
و القای درس و رفع اشکالات و شبهات و .... نیازمند تصفیه روح و اندیشه ،
تهذیب خیال از نابسامانی و اختلال ، پایداری اوضاع و احوال ، و آسایش خاطر
از کدورت و ملال است و با این همه رنج و ملالی که گوش می شنود و چشم می
بیند چگونه چنین فراغتی ممکن است... ، ناچار ازهمراهی با مردم دل کندم و
از انس با آنان مأیوس گشتم تا آنجا که دشمنی روزگار و فرزندان زمانه بر من
سهل شد و نسبت به انکار و اقرارشان ، و عزت و اهانتشان بی اعتنا شدم . آن
گاه روی فطرت به سوی سبب ساز حقیقی نموده ، با تمام وجودم در بارگاه قدسش
به تضرع و زاری برخاستم و مدتی طولانی بر این حال گذراندم ؛ سرانجام در
اثر طول مجاهدت و کثرت ریاضت ، نورالهی در درون جانم تابیدن گرفت و دلم از
شعله شهود مشتعل گشت . انوار ملکوتی بر آن افاضه شد و اسرار نهانی جبروت بر
وی گشود و در پی آن به اسراری دست یافتم که در گذشته نمی دانستم و رمزهایی
برایم کشف شد که به آن گونه از طریق برهان نیافته بودم و هر چه از
اسرارالهی ، حقایق ربوی ، ودیعه های عرشی و رمز و راز صمدی را با کمک عقل و
برهان می دانستم با شهود و عیان روشنتر یافتم. در اینجا بود که عقلم آرام
گرفت و استراحت یافت و نسیم انوار حق ، صبح و عصر و شب و روز بر آن وزید و
آنچنان به حق نزدیک شد که همواره با او به مناجات نشست .»
آثار ملاصدرا:
از
وی آثاردرخشانی باقی مانده است که برخی از آنها عبارتند از :اسفاراربعه، شواهد الربوبیه،مبدأ و معاد،دیوان اشعار،رساله حدوث العالم،مفاتیح الغیب،متشابهات القرآن.تفسیر سوره های اعلی و زلزال، رسالهء سه اصل،کتاب الاصنام،کلیات فلسفه طبیعی ملاصدرا، شرح بر زاد المسافر، تاویل قرآن کریم، و.......
نمونه ای از سروده های ایشان.
دختران فکر بکر خویش را عقد بندم با دل حق آشنا
لیک بیرون ناورم شمع وچراغ اندرین باد مخالف در دماغ
اندرین دمهای سرد ناکسان ناورم بیرون چراغ عقل وجان
دردها دارم عیان کو مرهمی رازها دارم نهان کو محرمی
مرهم این سینهء مجروح کو محرم راز دل این روح کو
داد از این کاسد قماشیها بسی داد ار این حق ناشناسیها بسی
.......................................
قَد تَشَفَّعتُ ِبآلَ اَلمُرتَضَی وَالرَّسُولِ المُصطَفَی خَیرَ الوَرَی
.....................................
قَد صَرَفنا العُمَر فِی بَحثِ العُلُوم لَم یُفِدنَا بَحثُنَا غَیرَ الهُمُوم
رساله سه اصل صص130و132، منتخب مثنوی،به تصحیح دکتر سید حسین نصر،به اهتمام محمد رضا جوزی، انتشارات روزنه،تهران، سوم، 1377
وفات او:
حکیم وارسته در طول عمر 71 ساله اش هفت بار با
پای پیاده به حج مشرف شد و گل تن را با طواف کعبه دل صفا بخشید و در آخر
نیز سر بر این راه نهاد و به هنگام آغاز سفر هفتم یا در بازگشت از آن سفر
به سال 1050 ه .ق در شهر بصره تن رنجور را وداع نمود و در جوار حق قرار
گرفت ، و در همانجا به خاک سپرده شد . اگر چه امروز اثری از مزار او نیست
اما عطر دلنشین حکمت متعالیه از مُرکب نوشته هایش همواره مشام جان را می
نوازد.
به نقل از سایت شاد روان رضا ایزی(بحرالعلوم) با اندکی تغییر