حکمت است یا ؟؟
گاهی با خود می اندیشم حقیر سرپا تقصیر قریب به چهل سال است در خدمت معلولین جسمی حرکتی شهرستان سبزوار هستم آنگاه که سرپا بودم وبه قول مادر شمشیرم به عرش می خورد. واولین n.g.oبا بیش ترین عضو (576)چرانتوانسته ایم ملجاء ومکانی برای استقرارداشته باشیم . از رب العزه والجمال و الجلال عظمته که به کسر نیاید ودارالمومنین سبزوار هم که قحط الرجال والسخاء نیست پس چرا؟!!؟
گوئیا که خطا واشتباه از جانب ماست
نیست بانوئی مثال فاطمه بهره مند از یک مقام عالیه
همسر مولا علی، دخت نبی داده است برهر کمالی خاتمه
مادر خوبان عالم بی گمان عاطفه درعاطفه در عاطفه
کوثر است و مورد لطف خدا لحظه لحظه با خدایش رابطه
فضه را اندر کنار خویش داشت بهترین در انتخاب و ضابطه
درکمالاتش همین بس،هرسوال پاسخ ازقرآن دهد بی واسطه
نام وعنوان ولقب بهرش زیاد حضرت زهرای اطهر، راضیه
آفرینش همچو او مادر نزاد گر بگردی در قرون ماضیه
عمر کوتاهش ثمر بسیار داشت نکته نکته صالحات باقیه
هر امامی زادهء این مادر است حضرت قائم به ایشان قائمه
نیست تردیدی که افراد بزرگ جاذبه دارند و گاهی دافعه
از خدا خواهد شریفان دم بدم در رهش گردد فدا بی واهمه
بعد مرگش فاطمه آید برش تا بخواند بهر او یک فاتحه
ﺷﺨﺼﻲ ﺑﺎﻳﻚ ﺟﻤﻠﻪ ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ ﺩﻭﺳﺘﺶ را ﺭﻧﺠﺎﻧﺪ.اﻣﺎﺑﻼﻓﺎﺻﻠﻪ ﭘﺸﻴﻤﺎﻥ ﺷﺪ ﻧﺰﺩ ﭘﻴﺮ ﺩاﻧﺎی ﺷﻬﺮ ﺭﻓﺖ ﻭﺑﺎ اﻭ
ﻣﺸﻮﺭﺕ ﻛﺮﺩ.
ﭘﻴﺮ ﮔﻔﺖ: براﻱ ﺟﺒﺮاﻥ ﺳﺨﻨﺖ ﺩﻭﻛﺎﺭ ﺑﺎﻳﺪ اﻧﺠﺎﻡ ﺩﻫﻲ
اﻣﺸﺐ ﺑﺎﻟﺸﻲ اﺯ ﭘﺮ ﺑﺮﺩاﺷﺘﻪ ﻭﮔﻮﺷﻪ ﺁﻥ ﺭا ﺳﻮﺭاﺥ ﻛﻦ،ﺳﭙﺲ ﺑﻪ ﻛﻮﭼﻪ ﻫﺎ ﻭﻣﺤﻼﺕ ﺑﺮﻭ ﻭ ﭘﺸﺖ ﺩﺭ ﻫﺮ ﺧﺎﻧﻪ ای ﻳﻚ ﭘﺮ ﺑﮕﺬاﺭﺗﺎ ﭘﺮﻫﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﻮﺩ. ﻫﺮﻭﻗﺖ اﻳﻦ ﻛﺎﺭﺭاﻛﺮﺩی ﻧﺰﺩﻣﻦ ﺑﻴﺎﺗﺎﻣﺮﺣﻠﻪ ﺩﻭﻡ ﺭاﺑﮕﻮﻳﻢ.
ﺟﻮاﻥ ﺗﻤﺎﻡ ﺁﻥ ﺷﺐ ﺭاﺑﻪ آن کار ﻃﺎﻗﺖ ﻓﺮﺳﺎﻣﺸﻐﻮﻝ ﺷﺪ. اﻧﮕﺸﺘﺎﻧﺶ اﺯﺳﺮﻣﺎﻱ ﺷﺒﺎﻧﻪ ﻳﺦ ﺯﺩﻩ ﺑﻮﺩ.ﻭﻟﻲ ﺑﺎﺯﻫﻢ اﺩاﻣﻪ ﺩادﺗﺎ اﻳﻨﻜﻪ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻃﻠﻮﻉ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﻛﺎﺭﺵ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪ.
ﺑﺎﺳﺮﻋﺖ ﻧﺰﺩﭘﻴﺮﺭﻓﺖ ﻭﺑﺎ ﺧﻮﺷﻨﻮﺩی ﮔﻔﺖ:ﻣﺮﺣﻠﻪ اﻭﻝ ﺑﺎ ﻣﻮﻓﻘﻴﺖ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪ،ﺣﺎﻻﭼﻪ ﻛﺎﺭ ﻛﻨﻢ؟
ﭘﻴﺮﮔﻔﺖ ﺣﺎﻻ ﺑﺮﮔﺮﺩﻭﺗﻤﺎﻡ ﭘﺮﻫﺎﺭا ﺟﻤﻊ ﻛﻦ ﺗﺎﺑﺎﻟﺶ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﺖ اﻭﻟﺶ ﺑﺮﮔﺮﺩﺩ.
اﻭﺑﺎﺳﺮاﺳﻴﻤﮕﻲ ﮔﻔﺖ:اﻣﺎاﻳﻦ ﻏﻴﺮ ممکن اﺳﺖ ﺑﺴﻴﺎﺭی اﺯﭘﺮﻫﺎ ﺭا ﺑﺎﺩ ﭘﺮاﻛﻨﺪه ﻛﺮﺩﻩ. ﻭ ﻫﺮﭼﻘﺪﺭ ﺗﻼﺵ ﻛﻨﻢ ﺑﺎﻟﺶ ﻣﺜﻞ اﻭﻟﺶ ﻧﻤﻲ ﺷﻮﺩ.ﭘﻴﺮ ﮔﻔﺖ;ﺩﺭﺳﺖ اﺳﺖ....ﻛﻠﻤﺎﺗﻲ ﻛﻪ اﺳﺘﻔﺎﺩﻩ میﻛﻨﻲ ﻣﺜﻞ,ﭘﺮﻫﺎﻳﻲ ﺩﺭ ﻣﺴﻴﺮ ﺑﺎﺩ اﺳﺖ ﻭ ﺩﻳﮕﺮﺑﻪ ﺩﻫﺎﻧﺖ ﺑﺎﺯ ﻧﺨﻮاﻫﺪ ﮔﺸﺖ.ﺩﺭ اﻧﺘﺨﺎﺏ ﻛﻠﻤﺎﺕ,ﺑﺨﺼﻮﺹ ﺩﺭﺑﺮاﺑﺮ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺩﻭﺳﺘﺸﺎﻥ ﺩاﺭی ﺩﻗﺖ ﻛﻦ!
سروران و قبله گاهان دوستان و عزیزان گلم من نمیتونم پرهارو جمع کنم. واین قصه برای حقیرسراپا تقصیر نیز مکرر درمکرراست عصبانیت وعصا را ازصاحب اسمم ارث برده ام با این تفاوت که عصایم اژدها نمی شود. مرحوم ابوی مرا کامل صدا میزد(موسی الرضا) ولی متاسفانه این تلقین حکیمانه موثر نیفتاد که راضی باشم به رضای الهی و کژ خلقی که از صفات ابلیس است نکنم.
چه کنم که این پند خواجه شیراز حافظ شیرین گفتارآویزهء گوشم شود.
چو می توان به صبوری کشید جور عدو
چرا صبور نباشم که جور یار کشم
و یا فرمایش مولانا که می فرماید:
صد هزاران کیمیا حق آفرید کیمیایی همچو صبر آدم ندید
امیدوارم که در حلول سال جدید خطاهای گذشته ام را بر من ببخشایید. پیش ازهر زمان به دعای خیرتان محتاجم.
سال نو مبارک.......🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻
تقدیم به روح پرفتوح مرحومهء مغفوره شهربانو استیری رحمه الله علیها
خاک را بنگر گلستان گشته است
گوهری را بین که پنهان گشته است
شهربانو چون درون خاک رفت
خاک تیره نور باران گشته است
روح پاکش از قفس پرواز کرد
حالیا در عرش مهمان گشته است
از سر اخلاص الحمدی بخوان
مادری این سوره خواهان گشته است
ارادتمند:سعید شریفان
ارجمند گرامی:
همراهی، همدلی وهمدردی حضرتعالی را در غم فراق وفقدان مادر ثانوی ام، سپاس می دارم وبهترین ها را برای شما مهربانان ومهرورزان، از درگاه ایزد منان مسئلت دارم. که شایسته وبایستهء تقدیرید.
کنجکاوی و تحصیل
بسیار علاقهمند به تحصیل بودم . عامل و باعث آن نیز
کنجکاویهای بیحد و حصر من و پاسخهای مادرم به سؤالات عجیب و غریبم بوده است. از
مادرم سؤالهای عجیب میپرسیدم و او تا جایی که میدانست و به قدر دانش خود پاسخ میداد.
وقتی از پاسخ عاجز میشد و یا نمیتوانست با پاسخهایش مرا قانع کند وعده میداد
که باید به مدرسه بروی و از معلم خود بپرسی..
مثلاً
از او میپرسیدم اول و آخر عالم کجاست؟ مادرم میگفت عالم اول و آخر ندارد. من میپرسیدم
مگر میشود؛ زیرا هر چیزی یک اول و آخر دارد و عالم هم باید آخر داشته باشد. ....
هو الجمیل
هنر یک ویژگی درون ذاتی و ودیعه ای الهی است در درون انسان و هر انسانی به مقدار انسان بودنش از این ودیعه بهره مند است.
آقای حاج علی اکبر
زرقی متولد 1346 به بار نشسته در سبزوار. تحصیلات ابتدایی در مدرسه ابوالفضل
بیهقی، دوره دبیرستان در هنرستان کشاورزی نیشابور، فوق دیپلم در مشهد، لیسانس در زادگاهش
سبزوار.
- در۲۰سال پیش مثل چنین روزهایی درکلاسی دردبیرستان اسرارحاضرشدم که منطق داشتند.سال آخرشان بوددانش آموزان ان کلاس تاجایی که یادم آقایان مهدی اسلامی.شهرام عبدالصالحی.دکتربالویی.سیداحمدحسینی.و....حسینی و...بودندکه زنگ قبل دینی داشتند.سوالی ازمعلم دینی شان کرده بودندچه گفتندوچه شنیدندوایشان که بودبماند.