جایگاه انسان درهستی ازنگاه آقانجفی قوچانی
/**/
v\:* {behavior:url(#default#VML);} o\:* {behavior:url(#default#VML);} w\:* {behavior:url(#default#VML);} .shape {behavior:url(#default#VML);}
فصلنامه فلسفه وکلام اسلامی آینه معرفت
دانشگاه شهید بهشتی تابستان 90
دکتر موسیالّرضا امینزارعین1
مرکز تربیت معلّم علامّه طباطبایی سبزوار
چکیدهی مقاله
آقانجفی از جمله صاحبنظرانی است که در مورد یکی از مهمترین مسائل فلسفی و عرفانی یعنی مسألهی جایگاه انسان در هستی و ارتباط او با خدا سخن گفته است و از آنجا که ایشان به پیروی از افلاطون و ملاّصدرا، معتقد به اصالت، وحدت و تشکیک وجود است، انسان را موصوف به صفات الهی میشناسد (الاّ در مورد صفات عزّت و تکّبر که خاص خداوند است) و وصول حق را کمال مطلوب انسان دانسته و سعادت و کمال را غیرقابل انفکاک میداند.
انسان در نزد او برتر از همه ی موجودات و ملائکه، (حتّی در عبادت) و خلیفه و جانشین خدا در زمین است. از نظر آقانجفی دل شکستهی مؤمنین جایگاه خداوند است.
آقانجفی در حقیقت خداوند را از آن جهت که جامع کمال صفات انسانی است انسان کامل دانسته با وجود این که تأثیر محیط و وراثت را نادیده نگرفته ولی نقش اساسی را به فطرت و اختیار میدهد و اراده ی انسان را در طول اراده ی الهی میداند. از نظر او علم ، الهاماتی غیبی و فیوضاتی باطنی است که از مقام شامخ عقل فعّال بر قلوب معموره ریزش کرده و انسان توانایی آن را دارد که از طریق کشف و مشاهده باطنی اندیشهاش را ارتقاء بخشد.
او به عنوان یک فیلسوف مصلح، در صحنههای اجتماعی،عقاید مذهبی را برای حّل و فصل مسائل اجتماعی در یک حوزه ی فعال فرهنگی به کار بسته و حسن استفاده را مینماید.
کلید واژه: آقانجفی، انسان کامل، هستی، اصالت وجود، صفات الهی.
مقدّمه
عالم ربّانی، فقیه اصولی، حکیم متاله، آیةالله سیّدمحّمدحسن نجفی معروف به (آقانجفی قوچانی) که از شاگردان مبرز آخوند خراسانی و از همراهان ایشان در نهضت مشروطه بودهاند، در روستای خروه (خرده یا خسرویه) در 65 کیلومتری جنوب غربی قوچان در سال 1257 هـ. ش مطابق با 1878 میلادی دیده به جهان گشود. ابتدا در مکتبخانه ده، سپس قوچان، سبزوار، مشهد، اصفهان و نجف اشرف تحصیل علم کرد. در نجف بیست سال و 15 روز اقامت کرد و نزد اساتیدی چون آخوند خراسانی فقه، اصول و... فرا گرفت و سالها به تدریس و تحقیق در علوم انسانی و اسلامی پرداخت. در سال 1322 هـ. ش مطابق با 1944 میلادی در قوچان درگذشت. آرامگاه او در مرکز شهر در خانه مسکونیاش واقع است. 15 اثر به زبانهای عربی و فارسی از او باقی مانده است.
ایشان از شارحان حکمت متعالیه بوده که همهی روشهای اسلامی را به خوبی درک و هضم کرده و خوشهچین معرفت نحلههای اسلامی بوده و سالیان متمادی در میان مردم رتق و فتق امور میکرد و اندیشههای فلسفی را در حّل و فصل مسائل اجتماعی و سیاسی به خوبی به کار بسته، در کارگشایی و گرهگشایی حسن استفاده را میکرده است.
بیان مسأله و اهداف تحقیق
یکی از شرایط پیمودن مسیر کمال این است که فرد ، جامعه، تاریخ وگذشتگان و پیشینیان خود را بشناسد و فرد بدون آموختن احوال گذشتگان از اصل خود دور میماند و به ورطهی گمنامی و فنا گام مینهد به همین دلیل کندوکاو در افکار پیشینیان و ارج نهادن به آنان در بقای هویّت ملّی و اسلامیمان کارساز است و جامعه را در مقابل فزونخواهی بیگانگان بیمه کرده و به نسل جدید میآموزد که خودشناسی اوّلین پلّه ی معرفت و مقدمّهای برای خداشناسی و جهانشناسی بوده و آگاهی بدون تزکیه نفسانی تیغی است در دست زنگی مست. بیان رنج و تحمّل مرارت برای تحصیل دانش و کمالات از نکات ضروری میباشد که وظیفه ی ما را در ابلاغ به نسل جدید دوچندان کرده که آقانجفی از مصادیق بارز این امر میباشند.
در حالی که عموم مردم ایران آقانجفی را به کتاب (سیاحت غرب) میشناسند و بیشتر مردم ایران این کتاب را خوانده و یا CD و فیلم آن را مشاهده کردهاند و طبقه ی روشنفکر به کتاب برگی از تاریخ معاصر ایران، شرح دعای صباح و وصایای ارسطو به شیماس و همراهی آقانجفی با آخوند خراسانی در نهضت مشروطه و... او را می شناسد و هیچ کس تاکنون رساله یا مقاله و کتابی مستقل در باره عقاید فلسفی و عرفانی آقانجفی ننوشته است. شاید این مقاله بخشی از این مهم را به انجام رسانده باشد.
از دیگر دلایل انتخاب این موضوع، درخواست بخش شرقشناسی دانشگاه مسکو به منظور پر کردن جای خالی اثری از ایشان در آرشیو اشخاص برجسته در آن دانشگاه بود.
روش تحقیق
در این مقاله از روش کتابخانه ای با تکیه بر شیوه تطبیقی، منطقی، تاریخی و مقایسهای بین قدما و متأخّرین و حکمای شرق و غرب باحوصله صورت گرفته است.
مبانی نظری جایگاه انسان در هستی از دیدگاه آقانجفی
در اینجا با بررسی نظریات آقانجفی درباره انسان، اصول و مبانی دیدگاه آقانجفی درباره جایگاه انسان در هستی را بطور خلاصه در 6 بند مطالعه می کنیم.
1- خداوند تبارک و تعالی2 دیه انسان است
آقانجفی درباره رابطه انسان و خدا معتقد است «... متحّیریم که او عاشق و آدم معشوق و یا آدم عاشق و او معشوق است و یا خود را در آینه و مجلای بنیآدم تمام عیار دیده، عاشق و معشوق خود است.»4 (سیاحت غرب، آقانجفی، ص 238) بنابراین چنانکه در همین باره در حدیث قدسی آمده است «هر کس مرا بجوید مرا پیدا میکند و هر کس مرا پیدا کند مرا دوست میدارد و هر کس مرا دوست بدارد عاشق من میشود و هر کس عاشق من شود من نیز عاشق او میشوم و هر کس را عاشق شوم او را میکشم و هر کس کشته شود دیه و غرامتی دارد من خود نیز دیه او خواهم بود.»3 (شرح دعای سحر امامخمینی(ره)، ص آخر).
در همین باره فریدریش ویلهلم نیچه5 میگوید، یک روز که جبرئیل بر زردشت نازل شد زردشت از او سؤال کرد که آیا برای خدا هم زندانی وجود دارد. جبرئیل گفت: «بلی انسان زندان خداوند است»؛ این گفته نیچه دو معنی می تواند داشته باشد؛ اول این که خداوند وقتی انسان را خلق کرد از روح خود در او دمید «وَ نَفَختُ فیهِ مِن رُوحی»6 (سوره حجر، آیه 29) و روح خداهمواره در این تن خاکی گرفتار است و در زندان تن اسیر.
وجه دوّم این مطلب این است که خداوند وقتی انسان را خلق کرد، به او عشق ورزید و عاشق او شد و هر عاشقی اسیر است؛ پس در نتیجه خدا، اسیر انسان است.
خداوند عاشق انسان شد (صغرا)
هر عاشقی اسیر است (کبرا)
خدا اسیر انسان است 7 (نتیجه )
نظر ابوسعید ابوالخیر، مؤید این تحلیل است، وقتی که پیش ابوسعید ابوالخیر این آیه خواندند که: «یَحبهم و یَحبونَه» (سوره مائده، آیه 54). خدا ایشان را دوست دارد و ایشان خدا را. ابوسعید گفت: خدا ایشان را دوست دارد از این رو که خود را دوست داشته است. (اسماء و صفات باری تعالی در آثار نراقی، موسیالّرضا امینزارعین، ص 36، رساله ی فوق لیسانس). که این حب ذات است و به قول حافظ(ره):
سایه معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد؟
ما بدو محتاج بودیم او به ما مشتاق بود
(حافظ انجوی، ص 59، ب 5)
در اثبات این مدعا آقا نجفی از بحث اتحاد عاقل و معقول نیز استفاده کرده است آنجا که می گوید: عاقل جامع تمام معقولات است، همچون اجمال و بساطت. .و معقولات از شوون و تطورات عاقل هستند که ظهور و اشراق حضرت باری تعالی می باشند." (شرح دعای صباح امیرالمؤمنین(ع)، ص 35 و 36)
2- خداوند در دل شکستهی مؤمنین جای دارد
به نظر آقانجفی حدیث قدسی «من گنج پنهانی بودم خواستم شناخته شوم خلق را آفریدم تا آن که مرا بشناسند». دلالت دارد بر اینکه آدمی نشانهی بزرگ خدا و جانشین خدا در روی زمین و آینه ی نمایشگر صفات الهی است، چنانکه خدا فرمود، آسمان و زمین گنجایش مرا ندارد ولی دل بندهی مؤمنم دارد. (سیاحت شرق، ص 237)
تا جایی که گاهی خود به مهمانی بندهاش میآید که «اِنا عند المُنکَسِرَة قلوبِهِم وَ المُندرسته قُبورِهم».11 از این جا معلوم میشود عاشق است به آدم، او که مجنونوار در نزد قبر لیلی معتکف است و گاهی انسان را میبرد به معراج و تختگاه خود به مهمانی، بنا به قول قرآن کریم که فرمود: «سُبحانَ الّذی اَسری بِعَبدِه لَیلاً مِن المَسجِدَ الحَرام اِلیَ المَسجِدَ اِلاقصی.»12(سوره اسراء آیه1) مگر نشنیدند جبرئیل که طاووس الملائکه و حُمامُ الجبروت است در این سفر گفت: «لَو دُنوت النَملَةِ لا حترقت.»13(سیاحت شرق، ص 237)
جبرئیل ز همرهیت واماند
الله معک زدور میخواند
(سیفالامه و برهان المله رد پادری، ملااحمد نراقی، ص 6)
و حال آن که پیامبر رفت تا جایی که «به اوج قاب قوسین اوادنی رسید»14 (شرح دعای صباح، آقای نجفی قوچانی، ص 58) و آن جا نیز خدا با حبیبش تکّلم کرد به زبان علی(ع) چه بنده خود را در اضطراب دید و به گوشه ی دل او مراجعه کرد و دید صدایی آشناتر و دوست داشتنیتر از صدای علی(ع) در گوش پیامبر نیست.
3- خداوند خود، انسان کامل است
چنانکه آمد آقا نجفی در شرح دعای صباح و در شرح عبارت "یا من قرب قربا من خواطر الظنون"تصریح می کند که عاقل جامع تمام معقولات است، همچون اجمال و بساطت. .و معقولات از شوون و تطورات عاقل هستند که ظهور و اشراق حضرت باری تعالی می باشند." (شرح دعای صباح امیرالمؤمنین(ع)، ص 35 و 36)، لذا فهمیده می شود که آقا نجفی چون خداوند را جامع تمام صفات انسان می داند، در واقع خداوند را انسان کامل می داند.
همچنین حاجی سبزواری در شرح دعای صباح و ملاّصدرا در شواهد الربوبیه (شواهد الربوبیه، ملاّصدرا،ص79) بر این عقیده اند که خداوند خود، انسان کامل است که آیه شریفه «وَ ما یَکونَ من نَجوی ثَلاثَه اِلا هُوَ رابِعَهُم»15 (سوره مجادله، آیه 7)، با صراحت ناظر به همین مطلب است، زیرا تا مرتبه ی ذات او جامع حقیقت انسانیّت و تمام و کمال انسانی نباشد چگونه به عنوان شخص چهارمی در بین سه شخص شرکت و حضور دارد. (چکیده مقالات اندیشهی عرفانی امام خمینی(ره)، امینزارعین، ص 212)
البتّه عبارت خدا انسان کامل است نه به این معنا است که خدا فقط انسان کامل است و غیر از این نیست، بلکه چون انسان موصوف به صفات الهی است (با اعتقاد به تشکیکی بودن وجود) و این که معطی شئ نمی تواند فاقد شئ باشد، لذا خداوند جامع صفات انسان به حد کمال می باشد.
4- انسان موصوف است به صفات الهی
از آنجا که آقانجفی پیرو افلاطون و ملاّصدرا است که16 معتقد به اصالت و وحدت و تشکیک وجودهستند. (مجموعه مقالات علمی کنگره آیت الله آقا نجفی قوچانی، دکتر حسین بهروان، ص 152) آقانجفی، تمام اوصافی را که در خداوند وجود دارد، در انسان نیز موجود میداند (الاّ دو صفت عزّت و تکّبر را)17منتهی به مراتب تشکیک یعنی اگر خداوند جواد است، انسان هم میتواند جواد باشد، اگر خداوند ستّارالعیوب است انسان نیز میتواند پوشانندهی عیوب باشد، اگر خداوند الرّحمن است انسان نیز میتواند بخشنده باشد به مراتب تشکیکی، همچنان که یک، عدد است، یکصد میلیارد هم، عدد است. نور چراغ، نور است و نور شمع هم نور است، امّا اختلاف آن ها در شدّت و ضعف است. این مطلب از جمله امهات نظر آقانجفی است در مورد انسان که در جای جای آثارش از جمله سیاحت غرب و شرق آمده است و امّا درباره عدم امکان موصوف شدن انسان به صفت تعزّز و تکبّر(وصایای ارسطو به شیماس، آقانجفی، ص 14) در سیاحت شرق توضیح می دهد که انسان عاشق و خداوند معشوق است و میگوید مرده باد عاشقی که به رنگ معشوق درنیاید. و این که خداوند انسان را به صورت خود آفرید18، (سیاحت شرق، آقانجفی، ص 238) آقا نجفی در کتاب شرح دعای صباح نیز همین معنا را بیان می کند.
این مفهوم در کتاب مقدّس نیز با این عبارت آمده است که:«پس خدا آدم را به صورت خود آفرید» (کتاب مقدّس، عهد عتیق، کتاب پیدایش، ص 2).
5- انسان جانشین خداوند در روی زمین است
آقانجفی انسان را جانشین به حقّ وشایسته خداوند می داند. در کتاب سیاحت شرق به روحانی رشتی که به استناد آیه شریفه «وَ اِذ قالَ رَبُک لِلمَلائکَةِ اِنی جاعَل فِی اَلارض خَلیفَة قالوا اَتَجعَل فیها مِن یَفسُد فیها وَ یَسفک الدماء وَ نَحنُ نَسبَح بِحَمدِکَ وَ نُقٌدِس لَکَ قالَ اِنی اَعلَم ما لا تَعلَمون».21 (سوره ی بقره، آیه 29) می گوید: «حرف ملائکه بجا و به موقع بود و ایرادشان بر خلقت این مفسد و خونریز وارد است، کسی که مطلع شود بر صفحات تاریخ بر او واضح و روشن باشد»، پاسخ می دهد: «دیدم وقتی است که دقّ دلم را بر این مقدّسین ملائکه در بیاورم. گفتم جناب شیخ، جنابعالی فکری باطل و خیالی فاسد نمودهاید ایراد (ملائکه) بیجا بلکه ایراد بر آن ها از جهاتی وارد است». سپس آقانجفی در اثبات مدعای خود استدلال می کند که:
اوّلاً: بعد از معرفت به این که حضرت حق خالق و ولی نعمت و محیط به همه موجودات مایری و مالایری است، علماً و قدرتاً خیر محض است، از خیر محض جز نکویی ناید، میخواستند سر تسلیم پیش آورند و به زبان حال و قال گویا شوند که هرچه آن خسرو کند شیرین بود.
ثانیاً: همچون سلطان قاهری که علم او به هر صلاح و فسادی محیط است، اگرچه معلوم است که آن ها را طرف شور قرار داده، محض تعلیم بندگان بوده که سلاطین و روسای هر قومی در حفظ نظام هیأت اجتماعیه از عقلا شور نماید، والاّ حضرت حق «فَعّال ما یَشاء وَ مُشیر وَ مَشار» لازم ندارد لکن چون در هر صورت، آنان را طرف مشورت قرار داده برآن ها لازم بود که اقرار به جهل خود بنمایند و بگویند «الله اَعلَمُ ازمة الاُمورِ کُل بَیدک»22.
ثالثاً: غیبت از آدم نمودند و تعریف از خود و هر دو حرام است.
رابعاً: خدا را محتاج به عبادت دانستند، که گفتند: انسان مفسد است و عابد نیست و ما عبادت میکنیم تو را و پاک میکنیم تو را از نقایص و به همان قناعت کن و توقع عبادت از انسان توقعی است العیاذبالله بیجا و طمعی است خام، که اگر امربه سجده را مطیع نمیشدند از شیطان راندهتر میشدند چون در ایراد کمتر از او نبودند. (سیاحت شرق ص 231-230)
6- انسان، کاملتر از ملائکه است حتی در عبادت
آقانجفی معتقد است انسان در عبادت کامل تر و برتر از ملائکه است؛ زیرا انسان موجودی است مختار و توضیح می دهد که اولاً: عبادت آنان فقط تسبیح و تنزیه است، و عبادت بنیآدم تحمید و تشّکر و تسبیح و تقدیس است پس دایره ی عبادت بنیآدم که مظهر تمام اسماء است اوسع است از عبادت ملائکه؛ مِنهُم قیام لا یَرکَعونَ وَ مِنهُم رکع لا یَسجِدونَ وَ مِنهُم سجد لا یَرکَعون23 و خوب نبود که عبادت کامل و جامع انسان را ستر24 نمایند و عبادت ناقص خود را در پیشگاه ذات ذوالجلال جلوه دهند. (سیاحت شرق، ص 231 ـ 230)
ثانیاً: بنیآدم اجوف و محتاج به اغذیه مادّی است و مکلّف است به تحصیل، و تحصیل آن محتاج به مقدّمات و شروط و فقد موانع و اسباب و ادوات بدون حساب است، پس باید تمام مقتضیّات و شرایط وجودیه را تحصیل و رفع موانع و مزاحمات و قطاع الطریق ( دزدهای فتنهگر) را بنماید، گاهی یک مانع یا یک شرط را نمیتوان رفع و یا ایجاد نماید، گاهی اسباب عادی غیراختیاری موافق نمیشود، گاهی آفات سماوی و ارضی جلو بگیرد، و راه روزی حلال را حضرت حق در دنیا بسیار باریک قرار داده، شهوت و غضب انسان را بسیار قوی قرار داده به حدّی که اگر دنیا را به شهوت او بدهی ساکن نگردد، اگر عالم را مورد غضب خود قرار دهد تمام را بسوزد و طمع به آسمان بندد، این دو رشته ضخیم را فراهم نموده بعد هواهای نفسانی که منشاء غضب و یا شهوت است و پس از آن هر دو رشته را به هم تابیده که ریسمان ضخیمی شده و تابیده شده از هزارها رشتههای باریک و به سوراخ سوزن رفتن چنین ریسمان البتّه منوط به باریک شدن و یکتا شدن است و این نزدیک باستحاله است، بعد از آن خلاصی بنیآدم را منوط به باریکی و یکتا شدن چنین ریسمانی نموده که: «وَلا یَدخُلونَ الجَنَة حَتّی یَلج الجَمَل25 فی سم الخَیاط26». (سوره ی اعراف، آیه 39)
پس آدمیزاد بیچاره مکلّف است که به ریاضات و مجاهدات چنین ریسمانی را باریک کند، و سر آن را که هزار شاخه بود با رطوبت عدل و تابش توحید یکی نماید، ای صد دله، دل یک دله کن که به سوراخ سوزن رود، و از سر پل (صراط) بدون دغدغه بگذرد.
پس هر یک از بنیآدم صد هزار دشمن دارد که تمام مانع از وصول او است به حق تعالی و در نفس و ذات او تعبیه شده که جنود شهوت و غضب27 باشند و صد هزار دشمن از شیاطین خارجیه دور او را گرفته و در صدد جلب و اغوای این بیچاره هستند قهراً و مکراً. «اَلذی یوَسوِسُ فی صدورِ الناس مِنَ الجِنَةِ وَ الناس28» (سوره ی ناس، آیه 5 و 6) درددل آقانجفی ازمقدسمآبها29
امّا ملائکههای مقدّس کوتهنظر مثل مقدّسین بنیآدم که دیانت را به دست آب کشیدن میدانند، نه فکری و نه غصّهای و نه مرضی و نه درددلی و نه در خانه طبیبی و نه شماتت دشمنی، نه جنگی و جهادی، نه زنی و نه بچّهای و کسبی و زراعتی و برودت زمهریری و بادسامی و نه شهوتی و غضبی و نه شیطانی و نه مزاحمتی با این همه امنیّت و آسودگی که به آن ها داده شده عبادت ناقصی را که آن هم غذا و موجب بقاء آن ها است نمایش دادن و به خود بالیدن که (سیاحت شرق، ص 233 ـ 232) «و نحن نسبح بحمدک و نقدس لک».30 (سوره بقره، آیه 30)
زهی نادانی و چشم تنگی است که اگر یکی از بنیآدم با آن ابتلات از چشم تنگی نماز شب خود را وانمود کند و اظهار مقدّسی کند عقلا بر او خرده بگیرند و ملامت نمایند
ثالثاً: ملائکه با آن تجّرد از حجابهای که انسان در فهم مطالب دارد معذلک آن قدر گیج و نفهم هستند که نفهمیدند که کسی را که حضرت حق خلیفه خود قرار بدهد البّته اعجوبه ی روزگار و نادره عالم وجود خواهد بود، سرّی و جوهرهای در زیر این گل تیره و قوه حیوانی مستور است که بهتر و بالاتر از ملکوت و جبروت است، اقلاً مشروحاً ندانسته اجمالاً که معلوم بود که زیر این کاسه نیمکاسهای هم هست.
زیرا که حقّ بیملاک، حیوان صفتی را خلیفه خود قرار ندهد، پس لااقل خوب بود احتیاطاً سکوت میکردند و مبادرت به مذّمت نمیکردند «فاِن العَجَلَةِ مِنَ الشَیطان»31 و حزم و صبر میکردند تا چه از پشت پرده ی غیب ظهور کند.
رابعاً: معنی خلیفه یعنی چه؟ ما وقتی که بچّه بودیم و به مکتبخانه میرفتیم آخوند اگر یکی از شاگردها را خلیفه خود قرار میداد و میرفت بیرون، خلیفه همین که (چوب) تعلیمی آخوند را به دست میگرفت و به مسند آخوند مینشست ما شاگردان از او از ترس اطاعت میکردیم مثل این که از خود آخوند ترس داشتیم، حال آن که قبل از خلافت مورد اعتنا نبود و در عرض و یا پستتر از خودمان میدانستیم، با این که این خلافت مجرّد جعل صرف شاید بود «من غیر ملاک و خصوصیة فیه.»
چون آخوند مکتبیها ممکن بود کتره32 کارباشند و این در باره خداوند ممکن نیست که بدون ملاک و حکمت خلافت را به کسی بدهد.
حالا ملائکه فعل خدایی را از آخوند مکتبیها موهونتر گرفتند؟ و یا ما بچّههای آدمیزاد فهمیدهتر از ملائکه بودیم؟ یا آن که معنی خلیفه آنطوری که ما بچّهها میفهمیم نبوده و نیست؟ اگر اولی است که آن کفر است و ما هم در باره ملائکه که «عباد المکرمون» هستند این گمان را نمیبریم، چنان که آن ها در باره ما بردند برخلاف قوله تعالی: «اِجتَنِبوا کَثیراً مِن الظن اِن بَعض الظن اثم».33 (سوره حجرات، آیه 12)
و اگر دوّمی است پس «ثبت المطلوب بالاولویة» که بچّههای آدم که زرنگ تر و فهیمتر از ملائکه باشند پس چه خواهد بود حال بزرگان و ریش سفیدان و کلانتران؟
و اگر سوّمی است پس روشن است بطلان او، چون خلافت و نیابت و وکالت و وصایت و ولایت به یکی معنی مستعمل هستند و یا قریب به یک دیگرند، بنابرآن که ترادف در کلام نیست «کَما هوَ الحقَّ عندی» و معنی همه این عناوین این است که کسی دیگر را جانشین و بدل خود قرار دهد در کلیّه ی امور، و همین معنی امانت الهیّه است که عرضه داشته شد بر همه ی موجودات زمین و آسمان.34
حضرت حق، سلطان علی الاطلاق است که به خلیفهی او در عرف، نائبالسّلطنه گویند و تمام امور سلطنتی با نائب السّلطنه است، حتی وزراء و قشون و صاحب منصبان لشکری چنان که در نزد سلطان مطیع و نوکروار باید خدمت نمایند، ملائکه نیز قشون حق هستند. (سیاحت شرق، آقانجفی قوچانی، ص 235) به نظر می رسد در مصادیق، اطلاق عبارت خلیفه الهی نسبت به انسان باید مقید دانسته شود به انسان شایسته خلیفه الهی نه هر انسانی، به عبارت دیگر همه افراد بشر خلیفه خداوند نیستند و نمی توانند باشند زیرا خداوند در سوره اعراف، آیه 179 می فرماید: «کَالاَنعام بَل هَم اَضل» لذا فردی که از انعام پست تر است نمی تواند مصداق خلیفه خداوند در روی زمین باشند.
نتیجهگیری
چنانکه میدانیم، مسأله همبستگی و ارتباط خدا و انسان و جایگاه انسان در هستی یکی از قدیمترین و پیچیدهترین مسائل اندیشه فلسفی است. در رویکردهای معنوی این مسأله از اوّلین مسائل میباشد.
آقانجفی به عنوان یکی از مشهورترین نمایندگان عرفای اخیر توجه ویژهای به این مسأله مهم داشته است. ایشان معتقد است که انسان میتواند اندیشهاش را از طریق کشف و مشاهده الهی ارتقا بخشد. زیرا او خلیفه و جانشین خداست. بنابراین انسان توانایی دارد که اسامی و صفات خدا را در خویش متجّلی و نمایان سازد.
در چنین طرحی از مسأله راه را مستقیماً باز میکند. برای گسترش اخلاق و هویّت ملّی آقانجفی در این مسأله نه به عنوان یک اندیشه ی مذهبی بلکه به عنوان یک فیلسوف ظاهر میشود.
آقانجفی قوچانی به عنوان یک فیلسوف مصلح متکی به رأی و (عقیده) کلامی را انتخاب میکند. چنین طرحی ما را به درک مسألهی حقیقت نزدیک میکند عقاید مذهبی را به سوی حّل و فصل مسائل اجتماعی به عنوان یک حوزه فعّال فرهنگی میگشاید.
کتاب نامه
قرآن کریم.
کتاب مقدّس (ترجمه قدیم)، انتشارات ایلام، چاپ دوم، 1999
آقانجفی قوچانی، محّمدحسن، سیاحت شرق، سیّدمجتبی حسینی موّحد، امیرکبیر، تهران، 1375.
آقانجفی قوچانی، محمّدحسن، سیاحت غرب، حدیث، تهران 1375.
آقانجفی قوچانی، محّمدحسن، شرح دعای صباح امیرألمؤمنین(ع)، امینزارعین، موسیالّرضا، نشر عابد، تهران، اوّل، 1381.
آقانجفی قوچانی، محّمدحسن، مجموعه یادداشتهای خطّی، مروارید.
آقانجفی قوچانی، محّمدحسن، وصایای ارسطو به شیماس، باباافضل کاشانی، محّمدرضا عطایی، هفت، تهران، 1378.
امینزارعین، موسیالّرضا، اسماء و صفات باری تعالی در آثار نراقی، رساله فوق لیسانس به راهنمایی مرحوم دکتر محمود فاضل (یزدی مطلق)، سبزوار، 1381.
امینزارعین، موسیالّرضا، چکیدهی مقاله کنگرهی اخلاقی و عرفانی امام خمینی(ره)، نشر آثار امام، اوّل، قم، 1382.
امینزارعین، موسیالّرضا، فصل نامه بصیرت، سال دهم، شماره 27، نراق، 1381.
بهروان، حسین، چکیدهی مقاله کنگرهی آقانجفی قوچانی، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی خراسان، اوّل، مشهد، 1380.
شاکری، ر.ع، مجموعه مقالات علمی کنگره آیه الله آقا نجفی قوچانی، بنیاد فرهنگی آقانجفی، مشهد، 1384
حافظ، شمسالدّین محّمد، دیوان، انجوی شیرازی، علمی، تهران، 1367.
حکمت، علیاصغر، امثال قرآن فصلی از تاریخ قرآن کریم، انتشارات بنیاد قرآن کریم، چاپ دوّم، تهران 1363.
خمینی، روحا...، شرح دعای سحر، احمد فهری، نهضت زنان، تهران، 1359.
دورانت، ویل، تاریخ فلسفه،عبّاس زریاب خویی، علمی، اوّل، تهران، 1374.
شاکری، ر.ع، مجموعه مقالات علمی کنگره آیه الله آقا نجفی قوچانی، بنیاد فرهنگی آقانجفی، مشهد، 1384
قوامالدین شیرازی، صدرالدّین محّمد (ملاّصدرا)، شواهد الربوبیه، جواد مصلح، دوّم، سروش، 1375.
مولوی، جلالالدّین محّمد، مثنوی معنوی، تهران، چاپ سنگی.
نراقی، ملااحمد، سیفالامه و برهان المله رد پادری، خطّی شماره 25413، کتابخانه آستان قدس رضوی.
نراقی، ملااحمد، مثنوی طاقدیس، حسن نراقی، دوّم، امیرکبیر، تهران 1362.
پینوشتها
1 ـ متّولد 1338 سبزوار قطع نخاع از ناحیه گردن، سال 1358 در حین مسابقات کشتی، دارای مدرک دکتری فلسفه ی علم از بخش شرق شناسی دانشگاه مسکو در تاجیکستان، فوقلیسانس فلسفه ی اسلامی از دانشگاه آزاد واحد سبزوار. قبل از حادثه دانشجوی فنّی در گرگان بودهام. دبیر آموزش و پرورش با 28 سال سابقة معلّم نمونه ی شهرستان 3 بار استان 1 بار شهروند طلایی کشور، معلول نمونه کشوری در سال 86، تاکنون 4 کتاب در زمینه ی فلسفه و کودکان چاپ کردهام و 12 مقاله به زبانهای روسی، فارسی و سریلیک از من در نشریّات داخلی و خارجی به چاپ رسیده است.
2- Blood _ mony (E). Prixdusandy (F).
3 ـ «من طلبی وجدنی و من وجدنی احبنی و من احبنی..... الخ».
4 ـ قریب به یقین ترجمان گفتار مولوی در مثنوی، دفتر سوم، ص 2، ب 15 ـ 14 میباشد.
وز فطام خون غذایش شیر شد
وز فطام شیـــر لقمه گیر شد
وز فطام لقمه لقمانی شــــوی
طالب و مطلوب پنهانی شوی
5 ـ Nietzsche (1900 ـ 1844م) در عظمت جایگاه علمی نیچه آقای عبّاس زریابخویی در ترجمه ی تاریخ فلسفه ی ویل دورانت، ص 392 میگوید: «نبوغ برای کمتر کسی چنین گران تمام شده است.» چاپ تهران، انتشارات علمی فرهنگی، چاپ اوّل، سال چاپ 1374.
6 ـ از روح خود در کالبد او دمیدم. الّبته اضافه ی تشریفی است نه اضافه ی حقیقی.
7 ـ عبارت را از استاد ارجمندم جناب آقای دکتر رامپور صدرنبوی در سال 1366 شنیدم ولی در دو نسخهی چنین گفت: زردتشت (کتابی برای همه کس و هیچ کس). آقای مسعود انصاری و داریوش آشوری، چاپ بعد از انقلاب عبارت موجود نبود.
10- Coclusion (E). Consequence (F).
11 ـ من در دلهای شکسته و قبرهای کهنه هستم.
12 ـ ستایش میکنم خدایی را که در شبی بنده خود را از مسجدالحرام به مسجد اقصی برد.
13 ـ اگر سر انگشتی نزدیک شوم میسوزم. (از جملات حدیث معراجیه)
14 ـ رفت تا جایی که به اندازه دو قوس کمان به خداوند فاصله داشت.
15 ـ نیستند سه نفر که در گوشی صحبت میکند. مگر اینکه چهارمی آن ها خداوند است.
16 ـ از فلاسفه ی متأخرغرب افلاطون و فلوطین و هگل و اسپینوزاوازفلاسفه اسلامی حاج ملاهادی سبزواری نیز بر این عقیده اند.
Pride (E). 17- Fierte L'orgueil (F).
18 ـ کتاب مقدّس(ترجمه قدیم)، انتشارات ایلام، چاپ دوم، 1999،ص 2
19- Substitute (E). Supplléer (F).
20- تو خلیفه حقی و نایب مناب
جانشین پادشاه مستطاب
(ملاّاحمد نراقی در مثنوی طاقدیس ص 240 - بیت 21)
21- چون پروردگارت به فرشتگان گفت : من گمارندة جانشینی در زمینم، گفتند آیا کسی را در آن میگماری که در آن فساد میکند و خونها میریزد، حال آن که، شاکرانه تو را نیایش میکنیم و تو را به پاکی یاد میکنیم، فرمود: من چیزی میدانم که شما نمیدانید.
22- خدا بهتر میداند که سررشته همه ی کارها به دست اوست.
23- این جمله تالیفی از اصطلاحات و عبارات قرآنی است.
مخفی ـ پنهان. 24- Hiden (E). Cache (F)
Camel (E). 25- Chameau (F).
26 ـ و داخل نمیشوند بهشت را تا وقتی که در آید شتر از سوراخ سوزن، مولوی گوید:
رشته را با سوزن آمــد ارتبــــاط
نیست در خور با جمل سم الخیاط
(مثنوی مولوی، چاپ تهران، دفتر اول،ص 81.)این بیت را آقای علیاصغر حکمت در کتاب امثال قرآن فصلی از تاریخ قرآن کریم، انتشارات بنیاد قرآن، چاپ دوم، سال 1362، ص 60، همچنین از انجیل متی 19/24، ص 28 نقل میکند که شتری را از سوراخ سوزنی عبور دادن راحتتر است از این که ثروتمندی را به ملکوت ببریم.
27 ـ نفس انسان دارای 75 لشکر است. از جمله شهوت و غضب.
28 ـ آن شیطان که وسوسه و اندیشهی بد انداخت در دل مردمان، چه از جنس جن باشد و یا از نوع انسان.
Sanctimonious (E). 29- Personne Pieuse (F).
30 ـ و ما خود تسبیح و ستایش و سپاس میگوئیم.
31 ـ عجله کار شیطان است، Evill (E) Satan, Diable (F). برابر انگلیسی و فرانسوی کلمه شیطان.
32 ـ اهمال کار.
33 ـ ای اهل ایمان از بسیار پندارها در حق یک دیگر اجتناب کنید که برخی ظن و پندارها معصیت است.
34 ـ آسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعه فال به نام من دیوانه زدند
(حافظ انجوی، ص 78، ب 1)
Human Status in the Universe in view of Agha Najafi Ghouhani
Mousa Aminazarein, Ph.D., Lecturer to Allameh Tabatabaei Teacher Training College of Sabzevar
Key words: Agha Najafi – Perfect human – universe – originality of being - divine attributes.
Abstract:
Agha Najafi is among those scholars who has commented on one of the most significant philosophical and Gnostic issues, i.e. human status in the universe and his relation with Allah. Since he was a follower of Plato and, Molla Sadra , he believes in originality, unity and gradation of being. He regards human as described by the theomorphic attributes except for majesty and pride (is the will of Allah). He believes in God as the ultimate representation of perfection for human beings and considers happiness and perfection inseparable from one another.
He contends that human is superior to all the creatures and angels, (even in worship) and considers human as the caliph and substitution of Allah on earth.
He regards the believers' broken heart is the very abode of Allah.
In fact, he believes that Allah is a perfect human being. Yet, he does not ignore the influence of environment and heredity. He thinks the chief role lies with instinct and will and human's will is along with divine will. He maintains that science consists of divine inspirations and inwardly blessings which emanates from exalted active intellect infused in the faithful hearts and human being is able to promote his faculty of contemplation through exploration and intuition.
As a pacifist philosopher advocates applying religious beliefs in settling social issues in an active cultural domain within the society.
دکتری فلسفه ی علم از بخش شرق شناسی دانشگاه مسکو در تاجیکستان
مرکز تربیت معلّم علامّه طباطبایی سبزوار
همراه: 09153719564
پست الکترونیک:
Aminmoosa@yahoo.com
Mosa.aminzarein@gmail.com
www.moosa-a.blogfa.com وبلاگ: