چرا از ساختن سریال مولوی جلوگیری شد؟!؟!
می دانید چرا ساخت سریال شمس و مولانا حرام اعلام شد.
گردش در خرابات :خداوند متعلق به هیچ قوم و مذهبی نیست.
شمس دست مولانا را گرفت و در گردش های شبانه به تماشای فقیران و دردمندان قونیه برد و به آهستگی زیر گوش او گفت :
می بینی این عورتکان را ؟
- اینان اگر گبرند ، اگر مسلمان ، اگر ترسایند و اگر اهل کنیسه ، همه بندگان یک خدایند ، دردمندان فراموش شده این دیارند و از طایفه شکسته دلانند ، اما افسوس که ما را غیرت یاری ایشان نیست. ما بر خیال می رانیم و حکام بر سمند مراد سوارند.
از آن پس رفته رفته شمس، حکایات عارفان و شریعت را در گوش مولانا زمزمه کرد. به او گفت که مردان خدا تنها در مجالس و مساجد حضور ندارد، بلکه در خرابات هم هستند.
به او یادآوری کرد که از جستجوی خداوند در لابلای کتابِ «معارف» پدر، اسرار نامه عطار و حدیقه سنایی چشم بپوشد و خداوند را تنها در اخبار و احادیث بازنجوید. بلکه در درون دل خود او را بیابد
به او گفت که خداوند ، غریبه ای در
یک سرزمین دور نیست ؛
او به نزدیکی وزش نسیمی است که
بر روی گونه های ما
احساس می شود او در همه جا
هست اما برترین جایگاه واقعی او
قلب انسان های واقعی و دل دلشکستگان است
به او آموخت که خداوند در نزد عارفان ، در چهره یک دوست و دلبر آشنا تجلی می کند و برتر از آن است که به اثبات درآید
با او از خداوندی گفت که همه جا رحمت بی پایان و خوان کرمش را گسترانیده و جایی از هستی نیست که او نباشد حتى در دوزخ
به او آموخت که سرای خداوند ، سرای خشم و کینه و درگه او درگه نومیدی نیست و سپس به نرمی افزود که :
" خداوند متعلق به هیچ قوم و مذهبی نیست "
خداوند همسایه و معشوق دیوار به
دیواری است و از رگ گردن به او
نزدیکتر است. او هم در دلق گدایان
است و هم دراطلس شاهان
اما دیده ای باید که تا شناسد او را
در هر لباس!
به او آموخت که دوستان خداوند بر روی زمین تنها و ناشناسند اساتیدی هستند در لباس مبدل و اگرچه خاموش و بی ادعایند ، اما از آنچه مشیّت و اراده پروردگار است آگاهی دارند و اگرچه در نزد مردمان خوار و یتیم اند، اما در آن سوی جهان از سرفرازانند و افزود که دفتر ایشان نیز سواد و حرف نیست اما دامنه دانش عظیم ایشان به پهنای جهان آفرینش است
به او گفت راههای رسیدن به خدا بی شمارند و هرکس می تواند آزادانه راه خود را بر گزیند و از او خواست تا شمع آگاهی را در میان ابلهانی که مشت های خود را به سوی یکدیگر گره کرده و بر سر نام ها به نزاع برخاسته اند، برافروزد
که در جهان هیچ چیز برتر از آگاهی نیست
درخت تنومند و پرباری که هرکس از میوه آن بخورد به آب حیات دست یافته و هرگز نخواهد مرد
از حماسه جوانمردی های حلاج گفت که چه گونه در برابر خلیفه زورگو و مقتدر، در حالی که بانگ انالحق سر می داد، بر سر دار رفت و در حالی که فریاد اقتلونی برآورده بود، ایشان را به کشتن خویش دعوت می کرد تا از این رهگذر او به آرامش رسد و آنها پاداش یابند
از شیخ مهنه گفت که هرکجا نام او برده شود دلهای مردمان خوش گردد
از رقص و سماع و شور و وجد و ذوق و حال مجالس او سخنها گفت و از تساهل و مدارای او حکایت ها بر زبان آورد
از مبارزه و چالش های دائمی مردان خدا با نفس گفت
از بایزید که سراسر زندگی خود را وقف این مبارزه کرد و از سفر دور و دراز مرغان عطار که آهنگ آن کردند تا خود با گزینش سیمرغ بر سرنوشت خویش حاکم شوند
به او آموزاند که درباره دیگران داوری نکند و فتوا
به کفر کسی ندهد
چه ؛ هیچکس از عاقبت حال دیگری آگاه نیست و او را با خود به
"سرای مهر" خرقانی برد
آنجا که هرکه بدآنجا در می آمد
نانش می دادند و
از ایمانش نمی پرسیدند 💎
هرکه را بر این سرای آمد نانش دهید آبش دهید از دینش مپرسید که هرکه را بنزد خدای رحمان به جانی ارزد در نزد بوالحسن به نانی ارزد. ابوالحسن خرقانی.