اگرچه به ظاهرازدواج مستحب موکد است.ولی به نظر حقیر وجوب در آن مستتر است. در بازگشت از لندن مادرم با دیدن من و ناگواری های دیگر زمینگر شد و کمترین از سر مهر از سوی خانواده گرامی مُکاری و محروقی تحت مراقبت های ویژه قرار گرفتم و به روشی با شادروان حسین آقا مکاری (امیری کیان)برادر خوانده شدیم و روزی بناگاه از سر کودکی ناسزایی بمن گفت و من هم سیلی به صورتش زدم که دندانش شکست و دهانش خونی شد جلوی چشم پدر و مادرش، پدر هیچ نگفت و مادر گفت خوب کردی تا ادب شود. من آنروز نفهمیدم که چقدر گستاخ بوده ام و آن بزرگواران چقدرشریف تا اینکه نظر غزالی را